نسخه چاپی

اختصاصی نما:

دلنوشته ای به بانوی یاس

عکس خبري -دلنوشته اي به بانوي ياس

اینك وقت سپردن پیكر فاطمه در خاك است، دستانی از درون خاك بیرون می آید و از علی امانت خود را می خواهد ؛ زهرای من جوان بود چگونه او را به پیری چند ساله مبدل كردند . امان ،امان از بی وفایی مردمان این شهر شوم كه فاطمه را نشناختند و صراط جنت اعلی را بر خود بستند .

نویسنده: امیر فتحی

 عمریست، رهین منت زهراییم مشهور شده به عزت زهراییم مردیم اگر ، به قبر ما بنویسند ما پیر غلام زهراییم
سلام ای بانوی مدینه
سلام بر تو ای، بوی خوش بهشتی پدر


 اندوهی از هویدای دلم فریاد می زند . غمی بس سنگین و ناگوار که عرشیان و فرشیان را به تلاطم انداخته است . غمی که حتی ستارگان کهکشان ها از سنگینی آن، نور خود را در افول نظاره گرند . غمی که دیوار های شهر را به پرچم مشکی می آراید و با خط خوش بر آن نگار عاشقی می تراود . این شهر ماتم زده را نسیمی سنگین در آن جولان می دهد . لباس های مشکی به تن ها فریاد جدایی عاشق را از معشوق سر می دهد . گوشه ای را در این ماتمکده پیدا نمودم و در آن عزلت نشین شدم . انگار در نگارخانه درونم حال و هوای دگر حاکم است .تجسم در نیم سوخته بیت علی تصویری جاودانه است .فاطمه زیباترین واژه هستی ،آبرو تراب نشینان افلاکی ، بال های خونین را گشود زمینیان را در این دیار ظلمت و تنهایی رها نمود . فاطمه ، فاطمه است فاطمه همدم پدر، فاطمه مادر پدر ،فاطمه یا ر و غمخوار پدر، فاطمه یار تنهایی های پدر ،فاطمه مظلومی که حق غصب شده خود را در این دیار مغیلان بخشید رفت . او بانوی زنان مدینه بود بزرگ و با عزت پس چطور عزت او را در کوچه ها شکستند .کوچه های بنی هاشم گر زبان بگشایند روایت سیلی مادر را آن گونه می گویند که اشک همچون آبشاری خروشان می گردد . سیلی که شنیدن آن عمق وجود آدمی را هجمه ای از آتش می کند. لحظات آخر است فاطمه فرزندان خود را می طلبد و کوس جدایی را بر آنان می نوازد . علی خیر شکن بار دیگر طعم یتیمی می چشد. دیگر همدم علی چاه های مدینه شده ، دیگر زهرایی نیست که با او نجوا کند و راوی غربت و تنهایی خویش گردد . امان ای زهرای من ....
زیستن بدون فاطمه دیگر برای علی ممکن نیست .وصال عشق مدتی را می طلبد که علی باید در باب صبرآن را به تسخیر بگمارد . علی با کوله باری از غم و غصه و تنهایی پیکر مطهراو را غسل می دهد و در هر قسمت غسل مدت ها سر به دیوار می گیرد وخاطرات ضجر آوری را مرور می کند که استماع آن زمین و زمان را دگرگون می کند. این فاطمه کیست که اشک فراغش آتش را حرام می کند اینک وقت سپردن پیکر فاطمه در خاک است، دستانی از درون خاک بیرون می آید و از علی امانت خود را می خواهد ؛ زهرای من جوان بود چگونه او را به پیری چند ساله مبدل کردند . امان ،امان از بی وفایی مردمان این شهر شوم که فاطمه را نشناختند و صراط جنت اعلی را بر خود بستند .


دلم هوای روضه مادر دارد
دلم هوای هیئت مادر دارد
دلم هوای سینه زدن و نوای ذکر و نوکری مادر دارد
و ، وقت ممات نیاز به شفاعت مادر دارد
ای اهل عالم ؛قصه مادر ما افسانه نیست ......

۱۳۹۵/۱۲/۱۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...