داستان شاه و گیلدا، حكایت دختری دبیرستانی است كه به خاطر قدرتطلبی و جاهطلبی پدرش، طعمه محمدرضا پهلوی میشود و یكی از پرحادثهترین داستانهای هزار و یك شب دربار پهلوی را رقم میزند. شاه گیلدا را به خاطر رنگ موهایش كه طلایی رنگ بود، طلا صدا میزد و این دختر با نام طلا هم در تاریخ ایران شناخته میشود...
معشوقه شاه آیا مرد و یا آنكه به قتل رسید؟
عزرائیل قربانی خود را در یكی از محله های دوردست و ییلاقی تهران به نام دزآشوب پیدا كرده بود. او از دو سال قبل در این خانه دو طبقه تنها میزیست. ساكنین محله فرصت آشنایی با او را پیدا نكرده بودند ولی كلیه اهالی تهران از داستان عشق او اطلاع داشتند.
گیلدای زیبا معشوقه شاه بود. شایع است كه شاه گیلدا را كه بی اندازه به ثریا شباهت دارد عقد نموده بود. و باز هم می گویند زن جوان پسر دو ساله ای به نام دارا دارد.
مردم دزآشوب پس از آنكه جسد ساكن اسرارانگیز ویلا را بر روی سنگها یافتند گیج شدند و موضوع را به پلیس خبر دادند. خبر مرگ گیلدا سه روز بعد تحت عنوان خودكشی در مطبوعات ایران منتشر شد. طبق این خبر گیلدا معتاد بوده و چون می دانستند نخواهد توانست خود را از این درد برهاند خودكشی كرده است. شاه از مرگ گیلدا كه با او دوستی خانوادگی داشته بسیار متاثر شده است.
این خبر مرگ گیلدا را اسرارآمیز تر كرد، همه میدانستند كه او تنها زندگی می كند ولی كسی باور نمیكرد كه معتاد باشد و صبح یك روز خود را از پنجره پائین بیاندازد.