برای حل مشکلات کشور نباید فقط به یک بعد از ابعاد پیچیدۀ آن توجه کرد و بقیۀ ابعاد را فراموش کرد؛ ای بسا آن ابعاد فراموش شده از اهمیت بیشتری برخوردار باشند. نمونۀ آن موضوع قیمت سوخت است:
۱.قانون هدفمند کردن یارانه ها ایجاب می کند که قیمت سوخت بتدریج به قیمت جهانی آن نزدیک شود تا از اسراف و قاچاق آن که به سبب ارزان بودن سوخت در کشور ما رائج شده است جلوگیری شود. امروز، با وجود اصلاح اخیر قیمت سوخت، هنوز ایران ارزانترین کشور در عرضۀ سوخت در جهان است! البته اگر بخواهیم به حق مطلب توجه کنیم نفت سیاه که مادۀ اولیۀ تشکیل دهندۀ سوختهای سنگوارهای است (یعنی بنزین و نفت سفید و سوختهای هواپیمایی و گازوئیل و نفت کوره) اساساً سوخت نیست بلکه مادۀ اولیۀ تولید کالاهای واسطه ای و کالاهای تمام شدۀ بادوامی است که ارزش افزودۀ آنها پس از فرآوری های لازم در صنایع پتروشیمی، بعضاً تا دهها برابر ارزش سوخت های عرضه شده به بازار است. پس، استفاده از نفت خام به عنوان سوخت، ما را از مادۀ اولیۀ گرانبهایی، که می تواند به لحاظ صنعتی و ساخت و سازها ما را مجهز به کالاهایی نماید که نیازهای متعددی را برطرف میکند و بعلاوه موجبات اشتغال را با بهره گیری از مزیت نسبی مان فراهم نماید، محروم می سازد.
۲.فروش این مادۀ اولیه که از معادن زیر زمینی ما استخراج می شود، به صورت خام یا به صورت فرآورده های سوختی چه در داخل و چه در خارج از کشور، به مفهوم فروش سرمایه ای است که فقط متعلق به نسل حاضر نیست و آیندگان حق خواهند داشت بی تدبیری ما را در به تاراج دادن این سرمایۀ عظیم ملی با سوزاندن بیش از ۹۰%آن، زیر سؤال ببرند. حق این است که درآمدهای حاصل از فروش نفت خام باید کاملا سرمایۀ ملی تلقی شود و برای امور زیربنایی و تولیدات با دوام مصرف شود و نه برای مصارف سوختی و امور جاری و تأمین منابع پرداخت یارانه های نقدی به همگان! بعلاوه با ترفندی که آمریکا و کشورهای غربی به اجرا گذاشته اند سالها است که ما و همسایگانمان، غافل از ضرورت تعامل سیاسی برای استخراج و فروش نفت و گازمان، مشغول به تارج دادن آن منابع با سبقت جستن از یکدیگر و رقابت با یکدیگریم به نفع بدخواهانمان با عرضۀ سوخت فراوان و ارزان به آنها.
۳. در کشور ما در حدود یک چهارم نفت خام به صورت سوختی در می آید که در ترابری از آن استفاده می شود. ای کاش واقعاً نتیجۀ استفاده از آن سوختها تسهیل رفت وآمد مردم می بود؛ واقعیت این است که امروزه در تهران و سایر شهرهای بزرگ کشور، راهبندان ها آنچنان شدید و کلافه کننده شده که اغلب مردم از احساس پوچی که با گرفتار شدن در ازدحام خودروها در خیابانها و جاده ها همه روزه رخ می دهد، به ستوه آمده اند و در جستجوی فریاد رسی هستند برای رهایی از تله ای که در آن گرفتار شده اند. ترابری نه تنها تسهیل نشده، بلکه به صورت معضلی در آمده که وقت مردم را در راه بندان ها تلف می کند و آنها را با اعصابی خردشده به محل کار یا تحصیل یا محل مسکونی یا اماکن گذران اوقات فراغت خود می رساند. چارۀ ما در تولید خودرو سواری با کاربرد عمدتاً شخصی، بدون توجه به ظرفیت های معابر عمومی و توقف گاهها و جاده های کشور نبوده و نیست، بلکه در گسترش شبکۀ ترابری عمومی است که نسبت بدان اهتمام لازم معمول نشده است.
۴. از عواقب ازدحام ها و راهبندان ها، بعلاوه، نباید یکی از خطرناکترین شان را فراموش کنیم و آن تشدید انتشار آلاینده ها است. هم اکنون در حدود ۸۰% آلودگی هوا به ترابری برمی گردد که شدت آن در حالت عملکرد خودروها به صورت درجا، سه برابر می شود! پس نه تنها از احتراق آن سوختها در ترابری خیری نصیب مردم نشده، محیط زیست و بویژه هوا را آن چنان آلوده کرده است که در برخی از روزها ناچار از تعطیل تمام فعالیت ها می شویم! چارۀ این معضل در کوتاه مدت این بود که توزیع سوخت سهمیه بندی و استفاده از خودروهای شخصی محدود شود، به گونه ای که سرعت متوسط حرکت خودروها هیچگاه به راهبندان ها منجر نگردد و انتشار آلاینده ها به تعطیلی فعالیتها نینجامد. بدین ترتیب ملاحظه می شود که مهمتر از افزایش قیمت سوخت، سهمیه بندی مؤکد آن و بویژه خودداری از توزیع سهمیه های تشویقی است؛ در حالی که اکنون به افزایش قیمت و متأسفانه حذف سهمیه بندی رسیده ایم و ضمن آن که مشکل اصلی برقرار مانده، نارضایتی ناشی از عدم امکان مهار افزایش قیمت ها هم افزایش یافته است.
*عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی
منبع:مهر
ابعاد فراموش شده مشكلات
سید مصطفی میرسلیم
۱۳۹۴/۳/۱۰