در مورد برجام و مذاکرات و بدعهدی آمریکا و کشورهای همدست آمریکا، گفتنی فراوان است.
بدور از موضعگیریهای تند و کند و مخالف و موافق با نگاهی تحلیلی به این موضوع میپردازم.
***
1- آنها که اصولا اصل مذاکره را ممنوع میدانستند و هر نوع مذاکره را سازش و آغازی برای خیانت میدانستند.
2- آنها که تصور داشتند اگر مذاکره انجام گیرد و بده و بستانی معقول انجام شود میتوان فضای اختلافات بین ایران و آمریکا و اروپاییها را کم کرد و اقتصاد را شکوفا نمود و تحریمها را برطرف و از امکانات سرمایهگذاری غرب و سایر کشورها استفاده کرد و معتقد بودند که این کاری عقلایی است که غربیها هم اگر عاقلانه فکر کنند. بر اساس احترام و منافع متقابل میتوان بازی برد – برد داشت و این را خدمتی بزرگ برای کشور میدانستند.جناب دکتر روحانی و عدهای از دوستان و همفکران وی چنین نگاهی داشتند و بسیارامیدوار بودند که اگر اینان، مذاکره را شروع کردند آمریکاییها و اروپاییها استقبال کرده صد روزه ماجرا را به سامان میرسانند.
3- نظریه سوم این بود که مذاکره اصالت ندارد. اگر منافع و مصالح ایران اسلامی ایجاب کرد با هوشمندی و مراقبت از بدعهدیهای سابقهدار غربیها میتوان مذاکره نمود لکن مذاکره از روی اقتدار، نه از روی ضعف و نرمش وادهی و در جهت افزایش اعتبار نظام انقلابی اسلامی – و با تقویت اقتصاد مقاومتی، نظریه سوم، موضوع برد – برد را قبول نداشت و این قلم در همان زمان در نوشته و مصاحبه و اظهار نظر اعلام کرد که ایران ارزشگرا با آمریکای سلطهخواه و استکباری نمیتواند وارد بازی برد – برد شود زیرا مستکبرین به ما اجازه نمیدهند و ما نمیتوانیم به جهانخواران و غارتگران ثروتهای ملل مظوم ، بردی بدهیم. ما میتوانیم با رعایت همه ارزشها و منافع حیاتی خود، استکبار را بجایی برسانیم که راهی جز کوتاه آمدن در برابر ملت ایران و رهبری مقتدر آن نداشته باشد.
نوعی پذیرش مردمی
در فضای سیاسی سه سال قبل کشور نیز نظریه دوم نوعی قبول مردمی یافته بود. درصدی از مردم نیز تصور یافته بودند که اگر تحریمها لغو شود و توافقی صورت گیرد بخش مهمی از مشکلات اقتصادی حل خواهد شد. و البته همه ملت ایران با سازش و وادادگی در برابر استکبار غرب مخالفت جدی داشته و دارند.
شکست تجربه مذاکره
اکنون پس از سه سال سیاست استراتژیکی دولت جناب دکتر روحانی، در مذاکرهای که مشهور به برجام شده است کاملاشکست خورده است.
با اجرای سیاست نظریه دوم و مذاکرات 1+5 و امضای توافقنامه برجام، ایران تعهدات خود را اجرا کرد و با تأیید آقای آمانو، بالاتر از توافقات هم عمل کرده است. سانتریفیوژها را محدود کرده است. اورانیوم حاصل شده را به روسیه داده است، نیروگاه اراک را با سیمان پر کرده است و هر آنچه در توافق بوده انجام داده است اما غرب به تعهدات خود عمل نکرده است.
تحریم ها لفظا لغو شده ولی عملا باقی است. زیادهخواهیهای آمریکا و انگلستان و فرانسه و آلمان تا آنجاست که در شورای امنیت نیز طرح موضوع میکنند.
سوئیفتهای بانکی باز نشده است. تحریمهای جدیدی توسط آمریکا وضع شده است. آن بخش سوئیفتها که باز شدهاند با تهدیدهای آمریکا تحت فشار قرار دارند.
آمریکا شرکتها و مؤسسات اقتصادی را تهدید میکند که باایران وارد معادله نشوند، غربیها در مواردی هم تحقیر ایران را ا جرا کردهاند.
مشکلات اقتصادی بجای خود باقی است. اوباما حالا فراتر از اجرای متن توافقنامه از ایران میخواهد که روح توافقنامه را اجرا کند و با جامعه جهانی یعنی آمریکا همراه شود. بنابر این نظریه دوم شکست خورده است.
نظریه اول یعنی آن سیاست تندروانه هم که نفی مذاکره میکرد و میکند، راهگشا نیست بلکه یک بنبست جدی است.
بنبست سیاست استراتژیک
در دنیای سیاست، هر گاه سیاست استراتژیک شخصی، شخصیتی، گروهی، حزبی به بنبست میرسد کنار میروند و جای خود را به سیاستگزاران سیاست استراتژیکی جدید میدهند.
یا مسئول اصلی آن سیاست استراتژیک را کنار میگذارد و تیم کاری سیاست قبلی را تغییر میدهد زیرا هر سیاست یک نوع مجری و کارگردان میخواهد.
اگر آقای دکتر روحانی هم که دارای زیرکی سیاسی هستند متوجه شدهاند که سیاست استراتژیک متکی بر برجام – مذاکره برد – برد – اقتصاد متکی به توافقات و رفع تحریمها، به بنبست رسیده است. ضرورتا باید سیاست استراتژیکی جدیدی را طراحی و اجرا نمایند.
سیاست استراتژیک جدید از نظر این قلم، نفی مذاکرات و منتفی کردن آن نیست بلکه مذاکرات نشان داد و اثبات کرد که آمریکا و غربیها طبق سیره گذشته خود به هیچ چیز جز منافع استعماری پایبند نیستند و این حداقل نتیجه آن است. مردم هم بخوبی این را یافتند و تجربهای جدید شد.
آمریکاییها هم چیزی گیرشان نیامده است و بشدت ضرر کردهاند که به همه آزادیخواهان جهان و ملتهای بیدار شده مسلمان نشان دادند که به هیچ مذاکره و عهدی وفا نمیکنند. همانطورکه در باره مبارزه با تروریسم و مسئله حقوق بشر و حتی در مسئله داعش، فقط بازی سیاسی داشتهاند و در ادامه راه استکباری و ستمکاری، همین روش را داشته ودارند.
***
بنابر این آقای دکتر روحانی میتوانند نظریه محکم و استوار، مذاکره با اقتدار – همراه تقویت اقتصاد مقاومتی در اقدام و عمل و اقدام متقابل در هر مورد بر مبنای مصلحت، عزت، حکمت را سیاست استراتژیک خود قرار دهند.
در این صورت هم از همه حمایتهای رهبری بزرگوار و قدرت ملت بزرگ ایران بهرهمند خواهند شد.
شرط آن هم این است که تیم اجرایی و مدیریتی دولت را متناسب با این نظریه شکل بدهند.