نیمه دوم سال 57 بود که رژیم شاه اکثر علما و مراجع را به شهرهای دور افتاده تبعید کرده بود تا از تماس مردم با آنان برای گسترش نهضت امام (ره) جلوگیری کند.
اواخر پاییز سال 57 بود که به همراه دو تن از دوستان به سردشت برای زیارت آیتالله باریکبین که در آنجا تبعید بود رفتیم. در این دیدار حضرت ایشان فرمودند آیتالله ربانی شیرازی هم در این شهر تبعید است، بهتر است با او هم دیاری داشته باشید.
وقتی به دیدار حضرت آیتالله ربانی شیرازی شرفیاب شدیم، از ایشان پرسیدم شمار زیادی از زندانیان سیاسی بیرون آمدهاند، ما جمعی هستیم که اگر خدا بخواهد میخواهیم برای نهضت امام خمینی (ره) کار کنیم.
به نظر شما سالمترین جریان در میان آنها کدام است تا با آنها ارتباط بگیریم؟ ایشان فرمودند؛ مطمئنترین جریان همین"قتله منصور" هستند، ارتباط خود را با اینها از دست ندهید. گفتیم ما آنها را نمیشناسیم و نمیدانیم چگونه با آنها ارتباط بگیریم. فرمودند: شما چطور مبارزی هستید که آنها را نمیشناسید؟ بعد روی یک تکه کاغذ یک آدرس نوشتند و به ما دادند و گفتند از این طریق ارتباط بگیرید.
آدرس، تهران مغازه دوچرخهفروشی یکی از اخوان امانی بود. از سردشت که برگشتم رفتم سراغ آقای امانی. وقتی یادداشت و شرح ماجرا را دادم استقبال کرد و همان لحظه بنده را با یک همراه فرستادند منزل آقای حبیبالله عسکراولادی.
ایشان در این دیدار با روی خوش بنده را پذیرفتند و فرمودند: "بزودی شاه سقوط میکند، انقلاب پیروز میشود، ما باید برای اداره کشور بویژه برای مسائل اقتصادی، برنامه داشته باشیم، انقلابیون باید متحد و یکپارچه باشند تا بتوانند بعد از پیروزی، انقلاب را مدیریت کند، ما جلساتی داریم حتما باید در آن شرکت کنید تا این ارتباطات محفوظ بماند."
بنده به دلیل اقامت در شهرستان و تحولات سریع و حوادث پی در پی در انقلاب که منجر به پیروزی نهضت در 22 بهمن 57 شد توفیق حضور در آن جلسات را نیافتم. اما پس از پیروزی انقلاب با شکلگیری حزب جمهوری اسلامی و پیوستن به آن به توصیه آیتالله ربانی شیرازی در پیوستن به "قتله منصور" عمل کردم. از آن زمان بیش از 30 سال است که خوشه چین خرمن ادب، علم و اخلاق و منش سیاستورزی عسکراولادی هستم.
نام عسکراولادی و به تعبیر مرحوم آیتالله ربانی شیرازی "قتله منصور" با نام نهضت اسلامی عجین شده است. او نمونه یک انقلابی در خط اصیل اسلام، فقاهت و مرجعیت بود. او دلباخته امام و سیاستمداری حکیم و بااخلاق بود و بیش از 14 بهار از بهترین اوقات عمر خود را در زندانهای رژیم شاه برای دفاع از شرف و عزت ملت ایران گذراند.
او به همراه حاج مهدی عراقی از آغاز نهضت اسلامی امام خمینی (ره) در خدمت رهبری نظام قرار گرفت و به توصیه بنیانگذار جمهوری اسلامی این حضور به صورت متشکل به همراه شمار زیادی از علما و انقلابیون در دهه 40 و 50 بود که بعدها نام هیئتهای موتلفه اسلامی را به خود گرفت.
همین هیئتهای مذهبی بودند که در قیام خونین 15 خرداد 42 دفاع از نهضت اسلامی امام خمینی (ره) را کلید زدند. این جماعت متشکل که از همین مردم کوچه و بازار بودند وقتی رهبری نهضت در 13 آبان 43 به تبعید رفت با اعدام انقلابی حسنعلی منصور اعلام کردند مقاومت ادامه دارد.
از آن پس شماری از بنیانگذاران به شهادت رسیدند. اما حبیبالله عسکراولادی و حاج مهدی عراقی ماندند تا انقلاب و امام را یاری رسانند. در همان روزهای نخستین دست تقدیر حاج مهدی عراقی را از انقلاب گرفت اما عسکراولادی ماند تا با همین تشکل الهی به انقلاب خدمت کند.
عسکراولادی در تصفیه منافقین از انقلاب در زندان و بیرون زندان نقش اول را داشت و یک بار هم هدف ترور قرار گرفت اما خداوند خواست بماند و انقلاب از خدمات او محروم نشود.
عسکراولادی در مقابله با جریانهای انحرافی بویژه فتنه سال 88 در صف اول نبرد نرم با دشمن بود و در جمعآوری نیروهای انقلاب در زیر خیمه ولایت از آبرو و شرف خود هزینه کرد.
عسکراولادی در پایهگذاری گفتمانی متفاوت در دهه اول انقلاب برای جلوگیری از انحراف از خط اصیل امام و انقلاب در تاسیس روزنامه رسالت نقش کلیدی داشت.
آن هنگام که او مورد حمله برخی نامحرمان انقلاب قرار گرفت امام (ره) از او تمام قد دفاع کرد و او را شخص "صالح"، "کارآمد"، "متدین" و "فداکار" نامید (صحیفه امام، 29 اردیبهشت 61)
حضور مستمر مرحوم عسکراولادی در هیئت امنای رسالت در خط دهی و تضمین حرکت جریان "رسالت" در خط امام و رهبری، جزء غنایم معنوی و الهی روزنامه رسالت است و تحریریه رسالت در پاسداشت آن از هیچ کوششی دریغ نمیکند و انشاءالله این حرکت که او از آن به عنوان "بیرق ولایت" نام میبرد همچنان برافراشته خواهد ماند.
آنچه که عسکراولادی را در نگاهم عزیز میدارد شجاعت انقلابی، سیاستورزی اخلاقی، دانش عمیق مذهبی بویژه تسلط بر تفسیر قرآن، ولایتپذیری، نجابت و انصاف اوست.
اما یک صفت او بیش از همه برایم عزیز و دوستداشتنی است و آن عشق به محرومان و مستضعفان است. او کار در کمیته امداد را تا آخرین روزهای حیات خود عبادت میدانست و این باعث میشد که حتی جمعهها هم در دفتر کار خود حاضر شود.
یک بار این اواخر عرض کردم حاجآقا جمعهها را استراحت کنید، شما اکنون در دهه 80 عمر خود هستید. نیاز به آرامش و استراحت دارید، ایشان فرمودند؛ کار برای مردم بویژه محرومان جزء عمر آدم محسوب نمیشود، من با همینها زندهام.
او جمعهها ساعتها برای گفتگو با محرومان وقت میگذاشت و از نزدیک به درد دل آنها گوش میداد و حاجات آنها را برطرف میکرد.
عسکراولادی الگوی یک انسان آزاده و پاکباز بود که ابعاد فکری و روحی او را امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی طی بیش از دو دهه شکل داده بود. او چشم و گوش انقلابیون فداکار انقلاب بود. بسیاری با چشم او میدیدند، با گوش او میشنیدند و او چشم ما بود.
رسانههای کشور با هر گرایشی دیروز در تکریم و تعظیم او سخن گفته و نیز صفحه اول خود را به او اختصاص دادند.
او عضو هیئت منصفه مطبوعات بود و همه او را به انصاف و عدالت میشناختند.
امروز پیکر پاک و مطهر او بر دوش انقلابیون اولیه نهضت اسلامی، نسل دوم و سوم انقلاب تشییع میشود بیتردید زبان حال همه جریانها و سلایق سیاسی و اجتماعی کشور در بدرقه او به سرای ابدی این خواهد بود:
ای جان وای دو دیده بینا، چگونهای؟
وی رشک ماه و گنبد مینا، چگونهای؟
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بیتو خستهایم، تو بیما چگونهای؟
ای کوه قافس صبر و سکینه، چه صابری؟
وی عزلت گرفته چو عنقا، چگونهای؟
پیرمرد، چشم ما بود
محمد كاظم انبارلویی
۱۳۹۲/۸/۱۵