با طلوع خورشيد انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني(ره) زلزلهاي در جهان و بويژه جهان اسلام رخ داد. اين زلزله ابتدا “باور”، سپس “افكار” و در نهايت “رفتار” نخبگان را در جهان هدف قرار داد. اين تغييرات رفت تا ساختارها را در نظام دو قطبي جهان دگرگون سازد. ماركسيسم جاذبههاي فكري خود را از دست داد، ليبراليسم زير ضربات چكش نرم تفكرات الهي و قرآني قرار گرفت و جاذبههاي اسلام و مدينهالنبي جاي خود را به جاذبههاي مدينههاي به اصطلاح فاضله در مسكو، واشنگتن، پاريس و لندن داد.
دشمن براي مقابله با توفانهاي فكري برخاسته از انديشه ناب اسلامي كه امام خميني(ره) آن را نمايندگي ميكرد، شروع كرد به تئوريسازي و روايتسازي مبتني بر اين تئوري، يارگيري و حركتسازي!
تئوري امام (ره) براي رهايي بشر از شر طواغيت زمان تكيه بر قرآن و علوم وحياني با بهرهگيري از مكتب اهل بيت (ع) بود. مدل اصلي اين تئوري ريشه در مدينهالنبي داشت. راهبرد عملياتي اين تئوري در رسيدن به مدل مطلوب، نبرد نرم و پرهيز از نبرد سخت بود. جنگ و خونريزي در حد ضرورت، يك راهبرد هوشمندانه بود. او همانند جد بزرگوارش قبل از اينكه از برج و باروي شهرها وارد شود از ديوار “عقل” و حصار “قلب” وارد ميشد و به دامنه تصرفات خود ادامه ميداد. به فاصله كمي انقلاب اسلامي در پنج قاره جهان جزء آرزوها و روياهاي نخبگان عالم قرار گرفت. اما دشمن با مديريت احساسات نخبگان سرنخ “ادراكات” آنها را و در نتيجه “تصميمات” و “تحركات” آنها را به دست گرفت.
دشمن خيلي سريع برخي بازيگران و بازيگردانان صحنه اين رستاخيز الهي را تبديل به بازيخوردگان صحنه كرد و با نفوذ در سازمان اين خيزش جهاني به سوزنباني افكار و انديشههاي آنان پرداخت. در صدر اسلام روياي خلافت و امارت پس از وفات پيامبر اعظم (ص) برخي صحابه را از مسيري كه آخرين فرستاده الهي تعيين كرده بود منحرف كرد و نگذاشتند مدينه فاضله اسلامي بر اساس قرآن و عترت شكل بگيرد. غيريت گفتمان پيامبر اسلام (ص) كفر، الحاد و نفاق بود. اما برخي اين غيريت را به سمت برادركشي و فرسايش نيروهاي داخلي و غفلت از دشمنان بيروني اسلام هدايت كردند.
امروز هم همين غفلت تاريخي دارد تكرار ميشود. امام (ره) ميفرمودند: “هر چه فرياد داريد بر سر آمريكا و صهيونيسم بينالملل و انگليس مكار بكشيد.” امام (ره) ميفرمودند: “هدف، اطاعت از خدا و حاكميت احكام الهي و برپايي حكومت نبوي در جامعه است.” و اين دو را در
بستر آگاهي بخشي به جوامع اسلامي با راهبرد نرم تولي به ولايت الهيه و تبري از ولايت شيطان بزرگ مديريت ميكرد. او ميخواست از طريق تشكيل جماهير اسلامي در جهان اسلام مقدمات ظهور حضرت
وليعصر (عج) را فراهم كند. مسلمانان در سايه برادري و صلح در كنار هم زندگي كنند و يك صدا عليه دنياي استكبار و كفر و ستم جهاني باشند.آنچه در افغانستان و سپس در سوريه و عراق رخ داد همان مسيري نبود كه امام (ره) طراحي كرده بود. همچنين آنچه در ليبي، تونس، مصر و... اتفاق افتاد حكايت از نوعي مديريت احساسات و ادراكات انقلابيون بود كه در روياي برپايي حكومت اسلامي سير و سلوك ميكردند.
روايتسازي مجعول و تئوريپردازيهاي انحرافي در اين راه چه بود؟ روايتسازيهاي مجعول اين بود كه القاء كردند امپراتوري عباسيان و عثماني را شيعيان تضعيف و سپس شرايط سرنگوني آن را مهيا كردند پس رافضيها و شيعيان دشمنان اصلي هستند نه غرب بويژه آمريكا و اسرائيل! طراحان پيام اسلام هراسي آن را تبديل به شيعه هراسي و شيعههراسي را تبديل به ضديت با جمهوري اسلامي و مباح دانستن خون شيعيان در عراق و افغانستان و سپس سوريه كردند. هدف از اين روايتسازي مجعول و تئوريپردازي انحرافي، در هم شكستن جبهه مقاومت در برابر رژيم اشغالگر قدس و بازگشت استبداد و استعمار خارجي به جوامع اسلامي بود.
اينكه پرچم داعش نماد بازگشت به حكومت عباسيان است، به چه معناست؟ چرا آنها اين نماد را برگزيدند. مگر عباسيان چه گلي بر سر اسلام زدند؟ چرا اين نماد ريشه در حكومت عثماني كه به اندازه عباسيان حكومت كردند ندارد. اولين پرسش در ميان نخبگان جهان اسلام بايد اين باشد كه چرا “عباسيان” آري، “مدينهالنبي” نه!
دومين پرسش اين است كه چرا “جنگ مسلحانه هم تاكتيك هم استراتژي” بايد براي پيادهسازي چنين حكومتي انتخاب شود. چرا عقلانيت و منطق جاي خود را به گلوله و شمشير و سلاخيهايي بدهد كه مو را بر تن انسان سيخ ميكند!
سومين پرسش اين است كه بنا به چه روايت و سند تاريخي همه فرق اسلامي تكفير ميشوند و يك فرقه انحرافي كه از ظهور آن كمتر از يك قرن ميگذرد، برحق است و همه بايد از آنها اطاعت كنند؟!
چهارمين پرسش اين است كه رضايت مردم و بيعت آگاهانه با حكومت در كجاي اين حكومت است؟ چرا احكام حكومت فقط بايد با شمشير اجرا شود و جايي براي عقلانيت، اجتهاد و درك احكام وحياني ديده نشود؟!
پنجمين پرسش اين است كه ربط اين حركت با دشمنان اصلي بشريت و اسلام آمريكاي جهانخوار، اروپاي متجاوز و صهيونيسم بينالملل چيست؟ آنها نه تنها با اين نوع اسلام مشكلي ندارند بلكه در جهت تقويت و حمايت خود تمام موازين حقوق بشري را زير پا گذاشتهاند. حتي ستم بر مسيحيان را در سوريه و عراق به راحتي ناديده ميگيرند.
ششمين پرسش اين است كه دلارهاي نفتي روسياهترين حكومت عرب يعني عربستان و ارتجاع عرب در خزانه داعش و جريانهاي تكفيري چه ميكند؟
هفتمين پرسش اين است كه اتحاد با جلادان و قصابان حزب و ارتش بعث كه اعتقادي به خدا و قيامت ندارند، چه مفهومي دارد؟
هشتمين پرسش اين است كه جهان غرب (آمريكا و اروپا) كه در برابر اسلام و قرآن يكپارچه صف كشيدهاند هر روز با تشكيل اتحاديهها و ائتلافها در جنگ با دين و اسلام متحدتر ظاهر ميشوند چرا در دنياي اسلام هر روز شاهد تفرقه و تشتت و تجزيه برادركشي باشيم؟ چه كساني از اين قتل عامها و برادركشيها با مديريت احساسات و ادراكات نخبگان سود ميبرند؟
دنياي اسلام بويژه دنياي عرب بزودي متوجه اين فريب و نيرنگ و يا بهتر بگوييم نبرد نرم و سخت دشمن عليه باورها و آرمانها و انحراف آن از اهداف عاليه امام خميني (ره) بنيانگذار نهضتهاي رهايي بخش اسلام خواهند شد.
مسير بيداري اسلامي روشن و شفاف است. بزودي دست بازيگران جهاني كه سر در آخور سرويسهاي امنيتي و جاسوسي استبداد جهاني دارند رو خواهد شد. بزودي بازيخوردهها از مسيرهاي انحرافي بازخواهند گشت. راه همان است كه امام (ره) ترسيم كرده است. ولايت در جوامع اسلامي بايد از آن “فقها” باشد. “سفها” بايد از رهبري حركتهاي اسلامي طرد شوند. اين دركي است كه وجود دارد و نخبگان و علما و انديشمندان جهان اسلام شتابان به سوي آن ميروند. بزودي موج جديدي از اسلامخواهي در جهان اسلام پديد خواهد آمد. اين موج آگاهي با بهرهگيري از تجربيات گذشته حساب نفوذيها را خواهد رسيد و جريان اصيل اسلامخواهي را با تصفيه منافقين از صفوف مسلمين در قرن ما در مسير عدالت و فضاي ظهور قرار ميدهد. همه بايد يك صدا و متحد آزادي قدس شريف، قبله اول مسلمانان را فرياد زنند و هر صدايي غير از اين انحراف از مسير الهي امام خميني (ره) است.
موج جدید اسلامخواهی
محمدكاظم انبارلویی
۱۳۹۳/۵/۱۱

