امروز، روز آغاز دفاع مقدس و تكريم ياد امام (ره)، شهدا و جانبازان و ايثارگران و آزادگان است. انقلاب ما يك انقلاب الهي بود، سر جنگ با كسي نداشت و خود را براي يك نبرد خونين تن به تن براي گسترش مرزها آماده نكرده بود. انقلاب ما يك انقلاب وحياني بود و همانند انقلاب انبياي الهي قبل از ورود از برج و باروها از ديوار قلبها وارد ميشد و استقرار و جايگاه منطق انقلاب در فطرت انسانها بود. به همين دليل بزرگترين تهديد براي قدرتهاي جهاني و قدرتهاي منطقهاي بود.
هيچ كس باور نميكرد در ظهر روز 31 شهريور سال 59 از هوا، دريا و زمين ميهن اسلامي ما مورد تجاوز نظامي قرار گيرد و كيلومترها در غرب و جنوب به تصرف دشمن بعثي كه مستظهر به پشتيباني آمريكا و شوروي و دهها ارتش تابن دندان مسلح منطقه بود، در آيد. همزمان با اين يورش وحشيانه، جريان نفاق، كفر و الحاد در يك اتحاد شيطاني شروع كردند از پشت خنجر زدن به ملت. آنها زير پرچم ليبراليسم، خونها ريختند، سرها بريدند، بدنها قطعهقطعه كردند. انفجار خونين حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير سال 60 و شهادت شهيد بهشتي سيدالشهداي انقلاب اسلامي با 72 تن از ياران با وفاي امام و انفجار دفتر نخستوزيري و شهادت رجايي رئيسجمهور و باهنر نخست وزير و شهداي محراب و17 هزار نفر از مردم بيگناه ايران كه جزء شهداي ترور محسوب ميشوند، فضاي خونين آن روزگاران را تصوير ميكرد.
نگارنده از سال 60 به تبريز رفتم و افتخار سازماندهي نيروهاي مذهبي و حزباللهيها را در استان آذربايجان شرقي در حزب جمهوري اسلامي به عهده داشتم. يك شب زمستاني سرد و استخوان سوز سال 61 در حال و هواي شعر و ادب به همراه برخي از دوستان به منزل شهريار ادب و فرهنگ ايران زمين رفتيم. كسي كه با 28 هزار بيت به زبان فارسي و سه هزار بيت شعر به زبان تركي در آسمان ادب و هنر كشور چون خورشيدي ميدرخشد. شهرت او همان زمان از مرزهاي كشور فراتر رفته و يك شخصيت ادبي شناخته شده در ادب معاصر جهان بود. با آنكه آن روزگار، تبريز زير تيغ ترور منافقين و ضدانقلاب بود و او هيچ محافظي نداشت و در يك خانه قديمي زندگي ميكرد، چون شير ميغريد و از امام و روحانيت و انقلاب و حزباللهيها دفاع ميكرد. او ساده زيست بود و خانهاش بوي عطر ذكر خدا ميداد، به قدري تواضع و فروتني داشت كه انسان شرمنده ميشد. بنده با اشعار و مشرب فكري او آشنايي نداشتم و مايل بودم نسبت او با امام و انقلاب را بدانم. وقتي از او خواستيم از اشعارش برايمان بخواند از اينجا شروع كرد؛
شكر نعمت كن كه مردم شكر نعمت ميكنند
اكثريت در امور خير همت ميكنند
عالمي صالح در آمد عالمي اصلاح كرد
فاسدان دارند كمكم رفع زحمت ميكنند
نوجواناني كه بودند از ره دين، منحرف
با حريم دين خود احساس حرمت ميكنند
امتي اسلامي و امر ولايت با فقيه
انتخاب رهبري را نيز امت ميكنند
و...
اين ابيات را به گونهاي ميخواند كه گويي يك بيانيه سياسي را قرائت ميكند و بيپرده از مواضع خود در مورد اصل انقلاب و فلسفه سياسي امام (ره) با استدلال دفاع ميكرد.
او به شدت از حادثه هفتم تير و هشتم شهريور سال 60 و شهداي محراب بويژه شهيد قاضي طباطبايي و شهيد مدني متاثر بود و طوري احساس خود را به اين شهدا بيان ميكرد كه گويي يك جوان ورزيده، حزباللهي و بسيجي در كف خيابان براي نبرد با منافقين است.
شهريار به شدت از منافقين و ليبرالها متنفر بود و هنگامي كه نام شهيد آيتالله مدني امام جمعه شهيد تبريز را به زبان آورد بغض گلويش را فشرد و گريست. او معتقد بود منافقين نمكنشناسي كردند كه به مردم و انقلاب تيغ ترور كشيدند و با تاثر ميگفت؛
از چه حق نمكي ياد كنيم كه نپاشد به جگرهاي كباب!
***
او شيفته امام (ره) و مقام معظم رهبري بود. او مومنانه معتقد بود و ابراز هم كرده بود؛
اين رهبر كبير، خميني بتشكن
خط امان خود از امام زمان گرفت
سر پنجه ولي است كزين آستان برون
بيخ گلوي فتنه آخر زمان گرفت
و سپس از ارتباط عارفانه خود با امام، اينگونه خبر ميدهد؛
طفلانه رفت بر در ميخانه شهريار
اما پياله از كف پير مغان گرفت
او خود را خط امامي ميدانست و با افتخار ميگفت؛
دل كه خط امام دلبر اوست
تاج هر افتخار بر سر اوست
چه امامي كه مومن و كافر
سر فرود داشته به محضر اوست
چرخ هر انقلاب اسلامي
از امام و امام محور اوست
او پس از فتح خرمشهر در وصف و تكريم امام گفته بود؛
تو آن سروي اگر سر بر كني، سرها بيارايي
وگر سرور شوي آيين سرورها بيارايي
نه هر كو كاروان راند رموز رهبري داند
تو فن رهبري داني كه رهبرها بيارايي
تو بودي آفتاب مغرب آن كو در حديث آمد
به كشورها گذر كردي و كشورها بيارايي
او واقعا شيفته مقام معظم رهبري بود. شنيدم تابستان سال 65 كه آقا به تبريز رفته بود، دست مجروح آقا را به سينه فشرده بود و سخت ميگريست و با دلي پر احساس گفته بود؛ "ابوالفضل مايي"!
آن هنگام، آقا رئيسجمهور بودند و شهريار در وصف او گفته بود؛
شهيد زنده ما خود رئيسجمهوري است
كه چون وصي رسولش بود جمال غدير
نگاه داشت به يك دست پرچم اسلام
كه خونبهاي ابوالفضل ميزند شمشير
به قد اوست قباي رياستجمهور
كه خلعتي است الهي و نيستش تغيير
و باز در جاي ديگر در تكريم شخصيت حضرت آيتالله خامنهاي گفته بود؛
رشكم آيد كه تو حيدر بابا
بوسي آن دست كه خود دست خداست
در امامت به نماز جمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بيان هنرم، يك دل و بس
او عيان هنراز سر تاپاست
شهريار متولد سال 1285 هجري شمسي بود. او از خداوند 82 سال عمر پر بركت گرفت. 19 سال از عمرش در دوران قاجاريه آن هم در اوج هاي و هوي مشروطه گذشت. 53 سال از عمر پربركت او در زمان پهلوي اول و دوم و همنشيني با مشاهير ادب معاصر ايران گذشت و تنها 10 سال از آخر عمر او مصادف با انقلاب اسلامي و حوادث تاريخساز ايام حيات امام خميني (ره) بود.
اشعار اين دهه نشان ميدهد او يك حزباللهي داغ و بسيجي فعال بود، با آنكه توان حضور در جبههها نداشت اما گويي در همه عملياتها و صحنههاي نبرد حضور داشته است.
به مناسبت هفته دفاع مقدس خوب است كه مدح و ستايش او از بسيجيان و تكريم سرداران بزرگ اسلام را از زبان صدق و صفاي او بشنويم، زباني كه از دلي پاك و مصفا خبر ميدهد؛
يا علي باز از خدا دستي به همراه بسيج
جاودان كن در جهاني اين جلوه و جاه بسيج
كور دل بودند اهل كوفه و بيعتشكن
قوم سلمان است اين قوم دل آگاه بسيج
لشكر اسلام شد چون سيل و توفان در خروج
كفر اگر خود كوه باشد ميشود كاه بسيج
كربلا تشنه ست و بر سقاي خود چشم انتظار
طلعت ماه بنيهاشم بود ماه بسيج
با شعار يا محمد، شيعه و سني يكي است
نيست جز قرآن و حق، ذكري در افواه بسيج
سر به درگاه خدا ميسايد اين جهد و جهاد
شهريارا تا بسايي سر به درگاه بسيج
***
من نميدانم شهريار قبل از انقلاب در دوران قاجار و پهلوي كه بود و چه بود، اما شهرياري كه من در زمستان سخت و سرد سال 61 در تبريز ديدم يك جوان دلير و با نشاط انقلابي، رشيد و جان بر كف براي انقلاب و امام بود.
شهرياري كه من ديدم همان بود كه امام در سال 42 وقتي از او پرسيدند سربازان تو كجا هستند كه ميخواهي با قدرتمندترين ارتش منطقه بجنگي؟ گفته بود "سربازان من در گهوارهها هستند". لذا من سال تولد شهريار را 1285 هجري شمسي نميدانم، او متولد 15 خرداد 42 است و آن سالها در گهواره دليري، ادب و هنر بود و با ظهور انقلاب اسلامي در كنار امام، با ياران انقلاب و جوانان انقلاب در همه صحنههاي نبرد حق عليه باطل در داخل و نيز مرزهاي جنوب و غرب كشور جنگيده بود. خداوند او را براي ثبت حماسه قهرمانان دفاع مقدس براي آن روزگاران حفظ كرده بود.
و سرانجام او در 27 شهريور سال 67 به شهادت ميرسد. او بهترين و شاعرانهترين شاهد و ناظر انقلاب جهاني ماست و شهرت جهاني او، از او بزرگترين شاهد انقلاب را ساخته است.
اشعار شهريار سند پاكي و زلالي انقلاب است. يكي از افتخارات بسيج اين است كه نام شهريار را در كنار ميليونها ايراني در فهرست جان بر كفان انقلاب ثبت كرده است. افتخار بسيجيان هم اين است كه خورشيد ادب پارسي و تركي را در ميان صفوف به هم فشرده خود دارد و شانه به شانه او حماسه آفريده است. ياد او را در هفته دفاع مقدس گرامي ميداريم.