نام يوسف اسلام (كت استيونس) تداعيگر موسيقي براي صلح است. 35 سال پيش كه در يكي از مسجدهاي لندن به اسلام گرويد، براي پاسداشت صلح از راه موسيقي جنگيد. نه ديپورت شدنش از خاك آمريكا در سال 2004 او را خسته كرد و نه انواع و اقسام اهانتها و تحريمهايي كه طي بيش از سه دهه متوجه او بوده است. او به گفته خود، تاوان مسلمان بودن را در دنياي قبل و بعد از 11 سپتامبر به طور كامل پرداخته و همچنان عقيده دارد اسلام، دين ترور و وحشت نيست؛ از همينروست كه آلبومش را آغشته به رايحه معطر گلمحمدي ميكند تا مخاطب، بوي راستين اسلام را استشمام كند.
اين خواننده پاپ راك كه از اواخر دهه 70 ميلادي، مسلمان شده و نامش را از كت استيونس به يوسف اسلام تغيير داده، از اواخر دهه 60 تاكنون نزديك به 60 ميليون آلبوم در سراسر دنيا به فروش رسانده. اين خواننده 64 ساله در تاريخ 16 فوريه (27 بهمن) براي اولينبار در خاورميانه روي صحنه رفت. اين كنسرت در موزه هنرهاي اسلامي دوحه برپا شد. دو روز بعد از آن در 18 فوريه (29 بهمن) هم در بيروت روي صحنه رفت. گفتوگو با او كه بعد از چند بار تماس اينترنتي و رد و بدل شدن سوال و جوابها انجام شده را ميخوانيد. جا دارد از همكاري Rahim kane مدير ارتباط با رسانههاي او، براي برقراري اين ارتباط، تقدير كنيم.
بيش از سه دهه است كه شما به دين اسلام گرويدهايد، چرا اينقدر دير به فكر افتاديد براي مسلمانان خاورميانه كنسرت برپا كنيد؟
داستانش مفصل و دلايلش مختلف است. هرچند من چند سال در دوبي اقامت داشتهام، با اين حال روز پنجشنبه 16 فوريه هم در قطر از من پرسيدند: «يوسف، چرا اينقدر دير به ميان ما آمدي؟» پيش خود فكر كردم هرچه بگويم، توجيه است. بله، حق با شماست. من در دسامبر 1977 به دين اسلام مشرف شدهام و حالا، بعد از گذشت 35 سال، در خاورميانه كه مهد اديان آسماني و خصوصا اسلام است، روي صحنه رفتهام. هرچند طي اين 35 سال به خاورميانه آمدوشد داشتهام، اما خود را بابت اينكه چرا زودتر روي صحنه نرفتم، سرزنش ميكنم. به هر حال خوشحالم كه اين اتفاق- هرچند دير- رخ داد و من به ميان هواداراني آمدم كه سالهاست با آنها همكيش و هممسلك هستم. اما در مورد انگيزهام براي اين كنسرت، بايد بگويم منطقه خاورميانه در يك سال گذشته تحولات زيادي را به خود ديده و حقيقتش اين است كه اتفاقات بهار عربي و وقايع مصر، تونس و يمن من را به خاورميانه كشاند.
چه شد دوحه و بيروت را براي اولين حضور در خاورميانه انتخاب كرديد؟
به دنبال دعوتي كه خاندان آلثاني در قطر از من براي اجراي زنده در موزه هنرهاي اسلامي دوحه به عمل آوردند، من با كمال ميل اين دعوت را پذيرفتم، چرا كه به ارتباط مجدد با دوستداران و دوستان مسلمانم نياز داشتم. حس ميكنم از اواخر دهه 70 كه مسلمان شدم، آنطور كه بايد و شايد براي مسلمانان كنسرت نگذاشتهام. به هر حال دوحه، امكانات مناسبي براي يك كنسرت زنده دارد. بيروت هم از اين امكانات بينصيب نيست.
آيا در مقايسه با آن سالها، تغييري درون خود احساس ميكنيد؟
من هنوز حامل همان پيام هميشگي براي تمام انسانهاي عالم هستم؛ پيام صلح و عشق. چه زماني كه با نام «كت استيونس» براي مردم ميخواندم و گيتار ميزدم و چه زماني كه نام «يوسف اسلام» را براي خود برگزيدم.
در كنسرت قطر و نيز بيروت چه قطعاتي را اجرا كرديد؟
بخشي از آنها، آهنگهاي جديدم بودند؛ خصوصا ترانههاي آلبوم اخيرم با عنوان «آوازهخوان جاده». يكي ديگر از آهنگهايي كه خواندم، ترانه «مردم من» بود كه در يك سال اخير تحت تاثير اتفاقات مصر، تونس و يمن خواندهام.
با اين اوصاف، «بهار عربي» مهمترين مشوق و محرك شما براي بازگشت دوباره ميان مسلمانان خاورميانه بود. درست است؟
اين واكنش طبيعي من بود به آنچه در مصر، تونس و ليبي گذشت. من هم همچون هر مسلمان ديگري به شدت تحت تاثير اتفاقات منطقه بودهام. همين حال و هوا باعث شد ترانه «مردم من» را بنويسم و بخوانم.
نحوه شكلگيري اين قطعه جالب است. شنيدهام گويا براي ساخت آن فراخواني داده بوديد؟
زماني كه تلاش و مجاهدت مردم مصر را در پايان بخشيدن به حكومت حسني مبارك ديدم، پيش خود فكر كردم بايد ترانهاي براي مردم مصر و البته كشورهاي تونس و ليبي تهيه كنم و بخوانم، اما در فكر ايده تازهاي بودم. نميخواستم فقط يك آهنگ را بنويسم و بخوانم. ناگهان به اين فكر افتادم كه قطعه را با همخواني مردم جهان منتشر كنم! از اينرو فراخوان دادم كه هر فرد، با خواندن عبارت «مردم من» (my people) به زبان خود و فرستادن آن به من، در واقع صداي خود را به گوش مردم ديگر كشورها برساند. باورتان نميشود كه دهها هزار نفر در اين حركت جمعي شركت كردند و من با ميكس آن صداها و آواها، ترانه «مردم من» را ساختم كه در اينترنت منتشر شد و همانطور كه ميدانيد، امكان دانلود رايگان آن هم هست.
از كدام كشورها در اين حركت همكاري كردند؟
تقريبا از تمام دنيا. از برزيل و آمريكا گرفته تا مالزي و اندونزي و آلمان. نكته جالب برايم اين بود كه مردمان اغلب كشورها دوست داشتند در انتقال پيام آزادي مردم مصر و تونس سهيم باشند.
تاكيد شما روي پيام صلح جالب است، اما مساله شگفتآور اين است كه غرب، گويا پيام صلح شما را بهگونه ديگري تفسير كرده. فكر ميكنم «تروريست خواندن»تان از سوي دولت آمريكا و دستگيريتان در سال 2004 اوج برخوردها با شما بود. دليل دستگيريتان چه بود؟
بيعدالتي! همان زمان گفتم كه شرمآور است كسي را كه در تمام دنيا به عنوان «پيامآور صلح» معروف است، «تروريست» بخوانند.
ماجرا چه بود؟
سپتامبر 2004 سوار بر هواپيماي خطوط يونايتد ايرلاينز، از لندن رهسپار واشنگتن بودم. ميخواستم در واشنگتن با دالي پارتون ديدار كنم. ميدانيد كه «قطار صلح»ام را چند سال قبل از آن آهنگسازي كرده بود. ميخواستيم براي ساخت آلبومي ديگر با هم كار كنيم. هواپيما 280 نفر خدمه و سرنشين داشت و ما تازه وارد آسمان آمريكا شده بوديم كه از فرودگاه شهر «بانگور» تماس گرفتند و دستور دادند هواپيما بر زمين بنشيند. به محض فرود هواپيما، ماموران پليس وارد هواپيما شدند و من را دستگير كردند. مدعي بودند اسمم در فهرست «پرواز ممنوع (No Fly list) است. آنها به من گفتند در فهرست تروريستها قرار دارم! در نهايت، يك روز تحت بازجويي بودم و بعد از آن هم من را به لندن برگرداندند.
گويا شما از دولت آمريكا شكايت كرديد؟
بله، به محض بازگشت به لندن، يك تيم حقوقي را مامور اين كار كردم. جالب است كه اول ميگفتند اسمم در فهرست سياه قرار دارد، اما بعد اعلام كردند من يك تروريست نيستم، اما به سازمانهاي تروريستي كمك مالي كردهام! جالب است كه تمام دنيا ميدانند كه من از اولين مسلماناني هستم كه پس از 11 سپتامبر اين حركت تروريستي را محكوم كردم. از قرآن آموختهايم كه اگر يك نفر كشته شود، انگار تمام مردم كرهزمين كشته شدهاند. چطور ميتوانم با چنين آموزههايي، حامي تروريست باشم؟
موضعگيريهاي جك استراو و كالين پاول در اين رابطه چگونه بود؟
بعد از اعتراض من و خشم جامعه مسلمانان آمريكا و انگليس، دولت آمريكا مجبور شد نام من را از فهرست كذايي تروريستها خارج كند و در فهرست جعلي watch list (فهرست تحت پيگرد) قرار دهد. مدتي بعد جك استراو، وزير خارجه انگليس با كالين پاول در مقر سازمان ملل ديدار كرد و پاول به استراو گفت كه فعلا اسم من در فهرست watch list خواهد ماند. البته من به اين حركت اعتراض كردم.
اين ماجرا، عاقبت به كجا ختم شد؟
آنها متوجه اشتباه خود شدند و من دو سال بعد، در دسامبر 2006 اجازه ورود به خاك آمريكا را پيدا و چند كنسرت در اين كشور برپا كردم. در مصاحبههايم هم گفتم كه اين اتفاق با اينكه يك تصادف اعلام شد، اما برنامهريزي شده بود.
پس گويا مسلمان شدن، برايتان حركت در مسير دشواري را به دنبال داشته است؟
دستگيريام در فرودگاه بانگور، تنها يكي از برخوردهاي زشت دولتمردان غرب با من بوده است. من تاوان گرويدن به دين مبين اسلام را بارها و بارها پرداختهام و از اين بابت ناراحت نيستم؛ چراكه معتقدم اسلام، دين صلح، آرامش و عشق است. من قدم در جادهاي گذاشتهام كه پاياني ندارد. در واگني از قطار صلح، راهم را به مقصد صلح و آزادي ادامه خواهم داد. يادتان باشد قطار صلح توقف ندارد.
سال 1989 به دنبال صدور فتواي امام خميني (ره) در مورد سلمان رشدي، شما صراحتا حمايت خود را از اين فتوا اعلام كرديد. بر چه اساسي به اين ذهنيت رسيديد و آيا ريشه برخي برخوردهاي غرب با شما از همينجا ناشي نميشود؟
ممكن است. بله، من همچنان به نحوه مواجهه رشدي با دين اسلام معترضام. پيامبر اسلام (ص)، براي من چهره بزرگ و مقدسي است. هركس در هر مقام كه بخواهد به ساحت ايشان توهين كند، با اعتراض من روبهرو ميشود...
آلبوم «در ستايش آخرين پيامبر» هم كه با اين ديد منتشر شد، در خود ابتكار جالبي داشت. در مورد اين ابتكار بگوييد...
من سيدي اين آلبوم را به بوي گل سرخ آغشته كردم؛ طوري كه به محض باز كردن قاب آن، رايحهاي خوش به مشام مخاطب ميخورد. دليل آغشته كردن آلبوم به رايحه گل سرخ آن بود كه گل سرخ، نماد وجود مبارك حضرت محمد (ص) است و من خواستم مخاطب وقتي قطعات را ميشنود، عطر نمادين حضور آن بزرگوار را هم استنشاق كند اما شما به مخاطرات فراروي من در اين 35 سال اشاره كرديد. غير از تحريم آلبومهايم در آمريكا به علت حمايت از فتواي امام خميني (ره) حرفها و اتهامات نامربوطي به من نسبت دادند. يادم ميآيد يك زمان مطبوعات غرب مينوشتند، يوسف اسلام در خيابانهاي تهران نوازندگي و گدايي ميكرده! يا به من ميگفتند چرا يك همسر بيشتر نداري؟ در اسلام كه تعدد زوجات باب است!
يك سوال مهم؛ چگونه اسلام آورديد؟
سال 1976 من در مراكش بودم. قبل از آن يك دوره سخت بيماري را پشت سر گذاشته بودم. بيماريام البته مربوط به سال 1969 بود، با اين حال پزشكان به علت بيماري سل، تقريبا از من قطع اميد كردند. يك سال در بيمارستان بودم تا اينكه شفا پيدا كردم. در واقع جرقه تحول درونيام بعد از آن بيماري سخت زده شد. سال 1973 برادرم ديويد نسخهاي از قرآن مجيد را به انگليسي نشانم داد و من آن را مطالعه كردم. چهار سال گذشت تا اينكه سال 1976 گذرم به مراكش افتاد. يك روز ظهر هنگام پخش اذان از بلندگو، حس عجيبي به من دست داد. اذان، «موسيقي خدايي» بود. من قبل از آن اينطور تحت تاثير اذان قرار نگرفته بودم. انواع موسيقي را شنيده بودم؛ از موسيقي براي كسب شهرت گرفته تا موسيقي براي رسيدن به قدرت، اما موسيقي براي نزديك شدن به خدا، برايم چيز نو و جالبي بود.
خلاصه، گوش فرا سپردن به آن اذان رويايي، من را شيفته اسلام كرد. بعد از آن كارم قرائت قرآن بود. در دسامبر 1977 رسما در يكي از مساجد شهر لندن به اسلام گرويدم و يك سال بعد نام «يوسف» را براي خود انتخاب كردم.
چرا يوسف؟
من هميشه عاشق اسم Joseph بودم و ميدانيد كه اين اسم به عربي مترادف با يوسف است. از طرف ديگر از همان زمان كه با قرآن مجيد آشنا شدم، شيفته داستان يوسف پيامبر شدم.
گرويدن به دين اسلام، چه تغييري در روند فعاليت موسيقيتان گذاشت؟
وقتي سال 1977 مسلمان شدم، براي مدتي كوتاه موسيقي را كنار گذاشتم. شنيده بودم موسيقي در اسلام حرام است اما جالب است كه امام جماعت مسجدي كه به آن رفتوآمد داشتم از علاقهاش به موسيقي پاپ برايم گفت. او تشويقم كرد كه به عنوان يك موسيقيدان فعاليتم را ادامه دهم.
با اين حال فعاليتهايتان در عرصه موسيقي تا سال 2000 چندان چشمگير نبود. اين امر چه دليل يا دلايلي داشت؟
نميدانم منظورتان از اينكه ميگوييد فعاليت موسيقيام چندان چشمگير نبود، چيست؟ من آلبوم «زندگاني آخرين پيامبر» را در همين فاصله زماني يعني سال 1995 منتشر كردم. آلبوم «توپي ندارم كه غرش كند» هم در سال 1997 توليد و پخش شد.
به طور مشخص، آلبوم يا اجراي خارقالعادهاي در دهه 80 ميلادي نداشتيد. شما يك سال پس از مسلمان شدن، آلبوم «بازگشت به زمين» را روانه بازار كرديد و تا سال 2006 عملا آلبوم چندان مهمي نداشتيد...
شايد «كمكاري»ام- به تعبير شما- در دهه 80، مربوط به تحريمهايي باشد كه عليه من صورت گرفت. با اينكه قبل از آن آلبومهايي چون «دنياي وحشي» يا «پدر و پسر» فروشهاي چندين ميليوني داشت اما گرويدن به دين اسلام – همانطور كه در صحبتهاي قبل به آن اشاره كردم- برايم موج زيادي از تحريمها و اهانتها را در پي داشت. البته من در دهه 80 با اينكه فعاليت موسيقي را ادامه ميدادم، يك حركت ديگر هم عهدهدار شدم؛ تاسيس مدرسه آموزش اسلام در شمال لندن در سال 1981. در واقع در دهه 80، بخش قابل توجهي از انرژي و توانم را صرف آموزش كودكان و فعاليتهاي خيريه كردم.
سال 2006، آلبوم پرسروصداي «يك فنجان ديگر» را منتشر كرديد. در واقع انتشار اين آلبوم، بازگشت قدرتمند شما به عرصه موسيقي راك محسوب ميشود...
اما قبل از اين تاريخ هم آلبومهاي زيادي منتشر كرده بودم.
بله، ولي «يك فنجان ديگر» يادآور درخشش شما در دهه 60 و 70 بود...
به هر حال تمام ترانهها برايم خاطرهانگيز و مهم هستند. «يك فنجان ديگر» هم چنين جايگاهي دارد.
منتقدان عقيده دارند صداي «يوسف اسلام» در اين آلبوم بهتر از صداي «كت استيونس» در دهه 60 و 70 است!
منتقدان لطف دارند و البته شخصا حس شرقي اين آلبوم را بالا ميدانم. اين آلبوم برايم از اين جهت مهم است كه با آن، ايدههاي تازهاي به ذهنم سرازير شد. ترانههاي اين آلبوم زماني شكل گرفت كه همسرم گيتاري براي فرزندم خريد. گيتار را برداشتم و شروع به نواختن كردم. گيتار را كه در دست گرفتم، فكرهاي تازهاي به مغزم هجوم آورد. پسرم، من را تشويق كرد تا بار ديگر دست به تجربه بزنم. قبل از آن در يك دوره زماني پنج، شش ساله سياست شديدا من را درگير خود كرده بود. آمادهسازي و انتشار اين آلبوم مرا از فضاي سياسياي كه بر زندگيام سايه انداخته بود، دور كرد. بنابراين شايد اهميت اين آلبوم برايم از اين لحاظ باشد. تمايل ندارم وقتي روي سن ميروم و گيتار در دست ميگيرم، مرا به عنوان يك فعال سياسي قلمداد كنند، آرزو دارم يك خواننده و نوازنده صلحطلب قلمداد شوم.
اخيرا آهنگ «قطار صلح» در حالي براي بار ديگر در فضاي اينترنت پخش شد كه گروهي از طرفداران صلح در جهان با راه انداختن تجمعهايي در چند كشور، شعار «به ايران حمله نكنيد» را سر دادند. نگاهتان به اين حركت صلحطلبانه چيست؟
فكر ميكنم من حرفهايم را در اين آهنگ زدهام. ولي در پاسخ به اين سوال بايد بگويم حمله غرب به ايران اشتباهي بزرگ و تاريخي است. فكر ميكنم ميتوان با مذاكره همه چيز را حل كرد. جنگ، نتيجهاي جز ويراني و كشتار مردمان بيگناه ندارد. به عراق و افغانستان نگاه كنيد. چند هزار انسان بيگناه كشته شد؟ آيا آمريكا ميخواهد باتلاقي ديگر چون ويتنام در خاورميانه بسازد؟ ايران، كشور كوچكي نيست. من جوانان ايراني را خوب ميشناسم. ميدانم به ترانههاي من و بسياري ديگر از خوانندگان و نوازندگان سبك پاپ راك علاقهمند هستند. اميدوارم خاورميانه و خصوصا ايران، هميشه در صلح و دوستي باشد.