فداي تربت جانان كه غرق در خون است
زبوريا كفن آن هم خضاب و گلگون است
نسيم ميوزد و بوي مشك ميشنوم
در اين ديار مگر عطر و مشك افزون است
ز جاي خيز حبيبي كنون حبيب رسيد
ترحمي كه مصيبت ز وصف بيرون است
ز راه دور من پير آمدم اكنون
چه شد عزيز نپرسي كه حالمن چون است
سلام ميدهم آخر جواب من ندهي
سرت عزيز به ني يا به خاك مدفون است
چه كرد داغ تو با قلب جابر پيرت
مگر ستم به شما رسم چرخ گردون است
كرب و بلا فرصتي زينب نالان رسيد
قافله ی خلوتي زار و پريشان رسيد
بي بي دوران ازين رنج سفر پير شد
جامه نيلي به تن مام يتيمان رسيد
آمده برپا كند ناله و آه و عزا
زينب مظلومه با پيكر بي جان رسيد
رفتم از اين ماريه جسم تو روي زمين
بي خبر از دفن تو تا به لبم جان رسيد
آه نشاني چرا از گل و گلزار نيست
قبر حسينم كجاست هجر به پايان رسيد
خيز اخا تا كنون شرح مصيبت دهم
با چه زبان گويمت چون به اسيران رسيد
دختر مظلومهات در دل خاك آرميد
بس كه بر او از عدو ظلم فراوان رسيد
با بدن نيلي و پاي پر از آبله
در دل شب راه خود رفت و به جانان رسيد
داغ دو كودك شده آتش جانسوز من
اين غم و محنت در آن دشت و بيابان رسيد