خانواده‌ های ایرانی شادی را گم كرده‌اند؟!

شادی مساله‌ای است كه تا وقتی روی كاغذ و در حد صورت‌مسأله است، همه با آن موافق هستند و از ضرورت‌های وجودی‌اش می‌گویند ولی همین كه كار به مصادیق و اجرا می‌رسد، اما و اگرها و تفسیرها شروع می‌شود. كارشناسان مسائل اجتماعی تاكنون بارها از ضرورت «مهندسی‌شادی» در جامعه به‌منظور افزایش میزان شادی مردم سخن گفته‌اند.

به گزارش نما به نقل از شهروند: شادی مساله‌ای است که تا وقتی روی کاغذ و در حد صورت‌مسأله است، همه با آن موافق هستند و از ضرورت‌های وجودی‌اش می‌گویند ولی همین که کار به مصادیق و اجرا می‌رسد، اما و اگرها و تفسیرها شروع می‌شود. کارشناسان مسائل اجتماعی تاکنون بارها از ضرورت «مهندسی‌شادی» در جامعه به‌منظور افزایش میزان شادی مردم سخن گفته‌اند.

هرچند تحقیق‌های مستند و مستدلی درخصوص شادی در جامعه انجام نشده اما اکثر آمارهایی که تاکنون جسته و گریخته منتشر شده است، میزان شادی در جامعه ایران را کم و پایین‌تر از میانگین‌های جهانی ارزیابی کرده‌اند و در آخرین گزارش شادکامی مشاهده می‌شود، ایران رتبه ١١٥ را از آن خود کرده است که جایگاه مناسبی نیست.

در سال‌هاي گذشته، بارها و بارها اين جمله که «ايرانيان مردمي شاد نيستند» از گفتار و نوشتار بسياري از کارشناسان نقل شده است. در اين بين هرچند شاد بودن يا نبودن بحثي کارشناسانه است اما به‌طور کلي مي‌توان عوامل و متغيرهاي زياد و گسترده‌اي را در شادي يک فرد و جامعه‌ دخيل دانست. عوامل و اسبابي که هريک به‌نوبه خود مي‌تواند زمينه و بستري مهم را براي تامين شادي يک‌فرد و جامعه فراهم كند.

براساس مطالعات و پژوهش‌هاي بي‌شمار که در سراسر جهان صورت گرفته است، بي‌گمان بايد پذيرفت که شادي و غم در زندگي اجتماعي؛ اقتصادي، فرهنگي و سياسي انسان‌ها، تأثيرات عمده‌اي دارد و بسياري از کشور‌ها درجهت افزايش شادي همگاني و فردي برنامه‌ريزي‌هايي دقيق و علمی انجام داده‌اند، زیرا جامعه‌ای که شادی را تجربه کند، به‌مراتب موفق‌تر و پویا‌تر خواهد بود. آنچه مشخص است، جامعه ايراني از بسترها و بنيان‌هاي لازم جهت ابراز شادماني به‌ويژه به‌شکل گروهي و همگاني برخوردار نيست و علاوه بر اين شيوه‌هاي شناخته‌شده و تعريف‌شده کمتري براي شادماني‌هاي همگاني در کشور وجود دارد.

ما کمتر یاد گرفته‌ایم چگونه شاد باشیم و چگونه این شادی به‌معنای اجحاف‌حقوق دیگران نباشد. ما کمتر یاد گرفته‌ایم از اتفاقات کوچک اطرافمان لذت ببریم. اين در حالي است که بي‌گمان شاد بودن يکي از شاخصه‌ها و بنيان‌هاي زندگي مطلوب در هر گروه و جامعه‌اي به‌شمار مي‌رود و به‌عبارت ديگر هر قدر مردم یک جامعه شادتر باشد، توان و پتانسيل بيشتري براي تلاش و حرکت رو به‌جلو خواهند داشت. اما فقدان شادی در لایه‌های مختلف جامعه را در کجا می‌توان ترمیم کرد؟ آیا باید همیشه منتظر بود تا مسئولان و برنامه‌ریزان برای ما فکری کنند؟ خانواده در این بین چه نقشی را ایفا می‌کند؟

نیازها، آیین‌ها و رسوم خانوادگی، جایگاه نهاد خانواده در بین نهادهای دیگر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و به‌طورکلی تمام ابعاد این نهاد در یک سده گذشته تغییر کرده است. با وجود همه این تغییرات، خانواده ایرانی همچنان جایگاه اثرگذار خود را حفظ کرده است.

به‌رغم تمام تغییرات رخ داده در نهاد خانواده، همچنان شاهد این واقعیت هستیم که رفاه، آسایش و آرامش انسان ایرانی، تولید نسل در جامعه ایرانی، ارزش‌های فرهنگ‌های اصیل یادگیری و یاددهی، فرآیند رشد، فرآیندهای انتقال دارایی‌ها و اموال، جامعه‌پذیری سیاسی و اشکال گوناگون دیگر جامعه‌پذیری و به‌طورکلی رشد انسان و شخصیت ایرانی همچنان به نهاد خانواده وابسته است.

ما هنوز بسیاری از نیازهای اساسی و اولیه خودمان اعم از تغذیه، اوقات‌فراغت، تفریح، امنیت، آسایش، نیازهای مربوط به مناسبات اجتماعی، یادگیری زبان، الگوهای ارتباطی، نیازهای فرهنگی در زمینه شکوفایی استعدادها و خود تحقق‌بخشی و حتی نیازهای مربوط به‌یادگیری نقش‌های اجتماعی، پایگاه اجتماعی و بسیاری از نیازهای اساسی دیگر را در درون نهاد خانواده، به دست می‌آوریم.

آنچه مسلم است این که هنوز هم خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی پاسخ‌دهنده نیازهای اساسی هر فرد ایرانی است و از این‌رو باید به مطالعه نسبت میان خانواده و شادی بپردازیم. به‌رغم جایگاهی که خانواده دارد، هنوز تحقیق تجربی روشنی که براساس آن بتوان گفت خانواده‌ها چگونه و از چه راه‌هایی بر‌ای خود و فرزندانشان تولید لذت، احساس شادی و شادمانی می‌کنند، صورت نگرفته است.

به‌رغم پیشرفت‌هایی که در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی در کل کشور صورت گرفته، صدها رساله در زمینه‌های مختلف علوم‌انسانی و اجتماعی هرساله نوشته می‌شود، هنوز هیچ گزارش انتشاریافته‌ای در زمینه مناسبات خانواده و شادی و شادمانی نداریم.

براساس آمارهای موجود مردم ایران کمترین پول در سبد خانوار خود را برای تفریح و شادی اختصاص می‌دهند و همین امر باعث‌شده جزو غمگین‌ترین مردم دنیا باشیم. یکی از عوامل بازدارنده در تجربه شادی میان ایرانیان فشارهای اقتصادی است. وقتی خانواده‌ها از نظر اقتصادی در فشار باشند، ترجیح می‌دهند نیازهای اساسی خود را برطرف کنند تا این‌که بخواهند هزینه‌ای برای شادمانی پرداخت کنند. اما تنها عامل ممکن، شرایط اقتصادی است؟ آیا امروز در بین خانواده‌هایی که تمام امکانات رفاهی را در اختیار دارند، شادی را می‌توان به‌راحتی دید؟ وقتی عوامل اجتماعی احساس شادمانی را مرور می‌کنیم، بر لزوم پرداختن به مشارکت اجتماعی که مانعی است برای رسیدن افراد به طرد و انزوا اشاره شده است.

شاید حلقه مفقوده شادی در جامعه ایرانی و در بین خانواده‌های ایرانی؛ همان مشارکت باشد، مشارکت چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، که احساس مفید بودن به فرد را منتقل می‌کند. برای ایجاد شادی، تغییر شرایط اقتصادی و فرهنگی، ایجاد فرصت‌های شغلی و امنیت مالی عامل مهمی است اما خانواده ایرانی در انتقال مفهوم مشارکت به افراد و این‌که برای بازکردن گره‌های اجتماعی باید خود افراد نیز مشارکت داشته باشند، چقدر سهیم است؟

۱۳۹۳/۱۱/۵

اخبار مرتبط