چند نمونه از رفتارهاي اخلاقي معصومين

راهكار جوانان برای برای عملی كردن آموزه های اخلاقی

عکس خبري -راهکار جوانان براي براي عملي کردن آموزه هاي اخلاقي

انسان هیچ راهی ندارد برای رسیدن به اخلاق متعالی به جز با سیره­ی عملی و اسلام هم همین را پیش گرفته است.

درباره شخصيت علي
اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت
و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و
رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن
بود.
در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است:
اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و
فرمود
:« يا قوم، هولاءِ  قد برز عليهم
غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله
....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به
ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است
بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي
كرديم
.


در جامعه­ ی امروز، ما شاهدیم که زیاد از اخلاق صحبت می­شود: اخلاق
ورزشی، اخلاق در سیاست، اخلاق در روابط خانوادگی، اخلاق در رسانه، و ...، ولی متأسفانه
شاهدیم که در کنار این زیاد شدن صحبت­ها و ارائه­ی تئوری­ها در بعد عملی گام­های
چندان موفقی برداشته نمی­شود که پرداختن به مصداق­های آن در این نگاره نمی­گنجد. از
طرفی، در کنار این صحبت­های اخلاقی از سوی مسئولان و یا رسانه­ها، عطش فراوانی در
مردم برای دانستن و پرداختن به مقوله­ی اخلاق در بعد عملی و اهمیت دادن به انسان­های
متعالی مشاهده می­شود که نگاهی به شمارگان کتاب­های این حوزه و تجدید چاپ آن­ها
گواه این امر است.



این عطش، که ناشی از فطرت پاک انسانی است، به لطف حکومت اسلامی در مسیر
سالمی قرار گرفته است که در واقع امتداد مسیر صاحبان واقعی اخلاق و بزرگ استادان
این امر یعنی پیامبر اعظم(ص) و همچنین جانشینان برحقش، ائمه­ ی اطهار(ع)، و شاگردان
مکتب آن بزرگواران قرار گرفته است؛ شاگردانی که با شاگردی در محضر معصومین  و استمداد از کیمیای وجود ایشان و نیز خودسازی
و مقابله با هوای نفس خود به مقام معلمی رسیده­اند.



نگاهی به جوانانی که با شور فراوان در کلاس­های اخلاق حاضر می شوند و
یا در ایتنرنت به جستار برای یافتن نکته­ ی اخلاقی از آیات حق استاد قاضی
طباطبایی(ره)، آیت ­الله حق­ شناس(ره)، علامه عسگری(ره)، استاد آقا مجتبی
تهرانی(حفظه الله)، استاد جوادی آملی(حفظه الله)، و دیگر معلمان اخلاق می­گردند تأییدی
بر این ادعاست.



نشریه­ ی ذکر در شماره اخیر خود گفتگویی با استاد بنام اخلاق، آیت­ الله
محمدعلی جاودان(دام عزه)، در این خصوص داشته است.



استاد جاودان، که امروز میراث­دار آیت­الله حق­ شناس به شمار می­رود، در
محضر استادانی چون علامه عسکری، آیت­ الله حق­شناس، آیت­ الله مجتبی تهرانی، آیت­ الله
احمد خوانساری، و آیت ­الله مصطفوی تلمذ کرده و امروز خود بر کرسی استادی اخلاق در
حوزه­ی علمیه­ ی مرحوم مجتهدی(ره) در تهران نشسته است.



جلسات ایشان در روزهای چهارشنبه و شب­های جمعه طلاب و جوانان مشتاق
بسیاری را از نقاط مختلف تهران و حتی قم به پای درس این استاد اخلاق می­کشاند.
همچنین، پایگاه اینترنتی ایشان و به ویژه بخش پرسش و پاسخ­ها نشان از اقبال گسترده­ی
جوانان  به ایشان دارد. ماحصل این میهمانی صمیمانه،
که در منزل بی­آلایش استاد در یکی از نقاط جنوبی تهران، صورت گرفت به عنوان عیدی
نشریه­ی ذکر پیش روی شماست- میثاق بدیعی مقدم



 



رسول­الله(ص) در حدیث« انی بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» هدف از بعثت خویش را کامل کردن مکارم اخلاقی  معرفی کرده است. چرا اخلاق؟   



انبیای الهی این گونه خود را معرفی می­کرده­اند:«انا رسول الرب
العالمین»؛ ما رسول رب­العالمین هستیم که به این جهان آمده­ایم و هر معجزه­ای که
اتفاق می­افتد به دست رب­العالمین انجام می­گیرد و سرانجام انسان­ها هم به  سمت رب­العالمین خواهند رفت.



و این دلیلی که برای تربیت انسان مربی بفرستد کتاب تربیتی را بفرستد و
قوانین تربیتی را بفرستد. رسول خدا فرموده­اند: بن دین تربیت است؛ تربیت از طریق
عمل. امکان ندارد به کسی دستور بدهند تو از امروز باید این خوبی­ها رانجام دهی و
او هم بگوید چشم فردا خوبی­ها رانجام می­دهم. هیچ وقت هم دین این گونه شروع نکرده
است. می­فرماید نماز بخوانید یعنی از طریق عمل وارد می­شد و ثمر عمل هم تربیت­های
اخلاقی است.



اوج تربیت­های اخلاقی در رسالت نبی اکرم متبلور است:«مرا فرستاده­اند
که مکارم اخلاق را به کامل­ترین مرحله­اش برسانم». بنابراین، شما تصور نکنید که
دین وجود دارد، ولی اخلاق وجود ندارد. پیامبر گرامی را پیامبر اخلاق می­نامیدند و
این را می­توانیم در کامل­ترین دین یعنی اسلام و پیامبر اسلام ببینیم.



استاد! به نظر شما، چه ارتباط معناداری در سابقه­ی اخلاقی رسول­الله(ص)
قبل از وحی بر ایشان و رسالت آن بزرگوار وجود دارد به گونه ای که در اوج انحطاط
اخلاقی زمان جاهلیت ایشان معروف به فضایل اخلاقی و مورد تأیید همگان حتی مشرکان
بوده­اند؟



کاملاً معنی­دار است. بعد از این­که ایشان به رسالت رسیدند تا اخلاق
را به کامل­ترین مرحله­اش برساند، باید انسان معلم اخلاق را دیده باشد تا وقتی
مدعی شد بتواند باور کند. اگر گذشته­ی اخلاقی نداشتند، کسی از ایشان باور نمی­کرد.
اتفاقاً، این مسئله رخ داد و ابوجهل، که رئیس قبیله­ای بود، در ابتدای جنگ بدر
گفته بود که ما و بنی هاشم مثل دو اسب مسابقه بودیم که با هم می­تاختیم و آن­ها
کارهایی کرده بودند و ما هم در مقابل کارهایی کرده بودیم تا این­که امروز این­ها
ادعای پیامبری کرده­اند! و ما امروز نمی­توانیم این را بپذیریم؛ یعنی از عمق
جانشان نمی­توانستند بپذیرند.



و این بزرگوار بعدها می­خواهد بلندترین حرف­های اخلاقی را معلمی کند.
کاری که خدا می­کند این طور است؛ ممکن است ما گاهی کاری حساب­نشده بکنیم، ولی
خداوند بار معلمی اخلاق را پیش کسی می­گذارد که سراسر عمرش اخلاق را مجسم می­کند.



یکی از مشکلات جوانان جامعه­ی امروز ما این است که برای عملی کردن
آموزه­های اخلاقی به مشکل بر می­خورند. راه­کار شما چیست؟



مثال را قبلاً عرض کردم. انسان هیچ راهی ندارد برای رسیدن به اخلاق
متعالی به جز با سیره­ی عملی و اسلام هم همین را پیش گرفته است.



اول، شروع کرده که انسان باید بپذیرد خدایی هست که شریک ندارد و بعد
یک­سری دستور عملی دارد. قران آمده و چون عرب که پیش از این هیچ قیدوبندی نداشت به
او می­گوید دروغ نگو، دزدی نکن، خون کسی را بیهوده نریز، و ... که یک­ سلسله عمل
اخلاقی است و این­ها تقویت می­شود با  جنبه­های
الهی و اعمال عبادی و کسی که همه­ی اینها را صحیح انجام دهد توانایی پیدا  می­کند که کم­کم دستورهای دیگر را فرا بگیرد.



یعنی انجام اعمال عبادی رابطه­ی مستقیم با این امر دارد؟



انسانی که یاد بگیرد نمازش را صحیح بخواند کم­کم می­تواند یاد بگیرد
که دروغ نگوید. نماز اول وقت توفیق این را می­دهد که دستورهای دیگر را هم بتواند
انجام دهد.



در صدر اسلام، اگر فردی یک سلسه دستورهایی را انجام می­داد، مسلمان
بود، ولی در طول زمان اگر من متعهد شدم دروغ نگویم و مال مردم را نخورم و اگر
متعهد شدم همه­ی تعبدهای دیگر را انجام دهم، این­ها تأثیرهای روحی و جانی و نفسانی
بر من خواهد گذاشت و من متخلق به یک سلسه اخلاق انسانی می­شوم؛ تبدیل می­شوم به یک
انسان. گاهی، می­گویند که این انسان بخش­های بالاتری هم دارد که تبدیل می­شود به
مکارم اخلاق. اگر کسی به تو بدی کرد، تو در مقابل به او خوبی کن؛ این خیلی بلند
است.



با این حساب، اخلاق بالاتر از فروع دین است یا پایین­تر یا هم­تراز و
یا تکمله­ای بر آن­هاست؟



[اخلاق] مرحله­ای بالاتر از دین است؛ همه­ی دستورهایی که صادر شده و
به دست ما رسیده برای این است که ما به اینجا برسیم. اگر کسی در حد دستورها بماند،
نجات برای او مسلم است مثلاً فردی که دلش غرق دشمنی است، اما عملاً خودش را نگه می­داردـ
که این بارک­الله دارد.



اما ما به کسی نمی­گوییم اینجا بمان(که بعضی می­خواهند در این نقطه
بمانند)، بلکه می­گوییم بگذر و به مراحل بالاتر برو؛ یعنی نه­تنها دشمنی نکند،
بلکه فراموش کند و بعداً  که او را دید
احساس کینه و بغض نکند. اگر برسی به آنجا که در برابر دشمنت  بتوانی احساس مهربانی کنی و در اوج  مهربانی بتوانی  او را ببخشی، در این صورت  به اوج اخلاق رسیده­ای.



در نهایت، این  مکارم اخلاقی
ما را به کجا می­رساند؟



می­خواهد به یک انسان والا برساند نه­ صرفاً یک انسان. سلسله­ی پیامبران
همگی انسان­های والا هستند انسانهای برتر. انسان این است که کینه ندارد، اما انسان
والا کسی است که نه­تنها نسبت به کسی کینه ندارد، بلکه به کسانی که به او کینه و
دشمنی ورزیده­اند نسبت به آن­ها کینه نداشته باشد و بلکه برای آن­ها دعا کند.



رسول­الله(ص) هم به همین گونه برای کسانی که به ایشان سنگ می­زدند دعا
می­فرمودند: «اللهم اغفر
لقومي فانهم لايعلمون:
خدایا قوم مرا ببخش که آن­ها نادان­اند.»



این درست است که آن بزرگوار هیچ گاه قومی را نفرین نفرمودند؟



هیچ موردی از نفرین را در زندگی ایشان سراغ ندارم. اصولاً، نفرین در
موقعی است که شخصی را آزار می­دهند و او حوصله­اش تنگ می­شود در حالی که ایشان هیچ­گاه
حوصله­اش تنگ نشده بود که بخواهد کسی را نفرین کند.



استاد! سیره­ی عملی ائمه­ی معصومین به عنوان جانشینان واقعی رسول­الله
در زمینه­ی اخلاق چگونه بوده است؟



اگر شخصی خلیفه است، همه­ی اخلاقی که مستخلف­عنه وظیفه داشته ایشان هم
وظیفه داشته، زیرا یک مسندی بوده که پیامبر بر آن نشسته  و بعد از 23 سال از آن مسند برخواسته و دیگری
به جای ایشان نشسته و آن دیگری را خدا بر جای او نشانده و چون همه­ی کارهایی که
خدا انجام می­دهد حکیمانه است بنابراین کسی که بر این مسند نشسته است او هم اهل همان
سیره­ی اخلاقی بوده است.



می­توانید مصداقی در این زمینه بفرمایید که کمتر شنیده شده باشد؟



در زمان خلیفه­ی دوم، یک روزی، لشکر اسلام در ایران گرفتار شدند. نامه
فرستادند که کمکی بیاید و خلیفه خودش تصمیم داشت با همه­ی لشکر به ایران بیاید، ولی
بعد از مشورت با امیرالمؤمنین(ع)– امیرالمؤنین هم به حق ادعای حکومت داشته­اند و
بارها دفاع کرده و دلایل خود را فرموده­اند- ایشان می­فرماید که خودت اصل عرب هستی
اگر بروی، ایرانیان می­گویند ما اصل عرب را یافتیم و ایستادگی می­کنند. بنابراین،
کسی را به جای خود بفرست و برای لشکر هم ثلثی از مردان مدینه و ثلثی از مردان شام
و ثلثی از دیگر مراکز جنگی مسلمانان را بفرست که اگر مشکلی پیش آمد، بتوانی آن­ها
را امداد کنی و اگر اردوگاه­ها را خالی بگذاری، دشمن نسبت به آن طمع خواهد کرد و
خدا پیروزی را می­دهد و تا کنون هم اسلام به زور شمشیر پیش نرفته است. این پاسخ
مسئولانه و با تدبیر امیرالمؤنین به کسی است که خودش را  در ظاهر رقیب خود می­داند -البته نه به آن
معنایی که ما امروز اصطلاحاً برای دو رقیب سیاسی سراغ داریم- نمونه­ی بارز اخلاق
متعالی است و یا در مورد دیگر که خلیفه­ی دوم در مورد تقسیم بیت­المال از ایشان مشورت
خواسته بودند آن بزرگوار بهترین طریق ممکن را که رسول­الله هم بدان عمل کرده بودند
پیشنهاد دادند.



 یا در زمان امام باقر(ع)  فرمان­داری در مدینه بود که رفتار بسیار بدی با
مردم داشت به خصوص با اهل بیت پیامبر(ص). بعد از چند سال، در پی شکایت­های بسیار
مردم، بنی­امیه تصمیم گرفتند وی را عزل کنند و برای این­که آتش خشم مردم را هم
نسبت به خودشان کمتر کنند  دستور دادند که
آن فرمان­دار را در وسط شهر نگه دارند تا هر کس خواست از او تلافی کند. در این
زمان، امام معصوم فرمودند هیچ کس از بنی­هاشم به او نزدیک نشود.



یا هنگامی که مردم مدینه در مقابل یزید قیام کردند، عده­ی زیادی از
بنی­امیه در مدینه بودند که در معرض خطر بودند و بزرگ قبیله­ی این­ها هم مروان بود.
مروان ابتدا به خانه­ی عبدالله­بن عمربن خطاب رفت و گفت که به خانواده­ی من پناه
بده، ولی وی نپذیرفت و مروان به در خانه حضرت زین­العابدین(ع) رفت. در این زمان،
آن حضرت گفت که هر چند نفر را داری بیاور که در خانه­ی من پناهنده شوند. تعداد
زیادی شاید حدود 400 نفر به پناه آن بزرگوار در آمند که همگی در باغ­های ایشان در
اطراف مدینه ساکن شدند و چندین ماه تحت تکفل امام سجاد(ع) بودند به طوری که آن­ها
گفتند ما مهربانی­ای را که در این ایام از امام سجاد(ع) دیدیدم در منزل خودمان هم
ندیده بودیم.



بهترین راه برای پیاده کردن اخلاق در جامعه­ی امروز چیست؟



باید به روش تعلیمی از پیامبر عمل کرد؛ یعنی ابتدا کسی که پیامبر را
به عنوان پیامبر خدا می­پذیرفت یک­سری دستور می­دادند که دروغ نگو، مال مردم را
محترم بشمار، جان و آبروی مردم را محترم بدان، و نماز بخوان و روزه بگیر. اگر این­ها
را به صورت منظم و دقیق و صحیح عمل کنند، این بنای اخلاق را در انسان بنیاد می­کند(یعنی
دستورهای شرعی) و ساختمان از اینجا شروع می­شود. مهم این است که در اینجا انسان
صحیح و دقیق عمل کند و یک خط در میان نباشد؛ نمازش را همیشه صحیح و دقیق و اول وقت
بخواند.



برای برخی سؤال است که اصولاً چه تفاوتی میان فقه و اخلاق هست و با
وجود فقه چه نیازی به اخلاق هست؟



مباحث گذشته جواب این سؤال است. یک­سری دستورها در شرع داریم که اگر
فرد آن­ها را به صورت دقیق عمل کند، می­تواند بنیاد اخلاق را در انسان ایجاد کند؛
این مباحث شرعی است که پایه­ی اخلاق را درست می­کند و مداومت بر این­ها بنیاد
اخلاقی را در انسان تقویت می­کند. در واقع، فقه مقدمه­ی لازمی است که امکان
ترک  آن وجود ندارد و از پلکان فقه باید به
بام اخلاق رسید.



عبارتی دارند علامه طباطبایی که بسیار مهم است؛ ائمه­ی معصوم فرموده­اند
که اگر شما به صورت انسان به برزخ بیایید، در آن صورت امکان دارد که ما یکدیگر را
ملاقات کنیم و اگر به صورت انسان نیایید، هیچ وقت امکان ملاقات وجود ندارد؛ یعنی
حرف این است که باید به صورت انسان در بیاییم؛ انسان با کینه نمی­شود با بدخواهی
مردم نمی­شود. اگر دلش برای مردم نسوزد، نمی­شود؛ اگر به راحتی بتواند کسی را
تخریب کند، انسان نیست. در واقع، انسان باید از فقه گذشته باشد و مسائل فقهی را
کاملاً و دقیقاً عمل کرده باشد و قدم­هایش را بالاتر گذاشته باشد و به حرف­های والاتر
اندیشیده باشد و اگر کسی با او دشمنی کرد، با او دشمنی نکند و کینه نداشته باشد و
مرحله­ی عالی­تر این­که به او مهربانی کند چون کینه اصولاً با انسانیت سازگار
نیست. ما باید فکری برای خودمان کنیم، زیرا اگر این افکار را نداشته باشیم، آینده­ی
مشکلی خواهیم داشت.



۱۳۹۱/۴/۱۰

اخبار مرتبط