قصه پرغصه داروی تك نسخه‌‌ای

« داروخانه هلال احمر»، اینجا آخرین امید برای همراهان بیمارانی است كه از داروخانه‌های شهر برای تهیه داروی مورد نیازشان ناامید شده و برای تهیه داروهای گران قیمت و كمیاب به این داروخانه مراجعه می‌كنند.

به گزارش نما، اگر دنبال تصويري از اضطراب و نااميدي با هم هستيد، در چهره بيشتر مراجعه‌كنندگان به اين داروخانه و داروخانه تك‌نسخه‌اي كه چند متر بالاتر از اينجاست به آساني ديده مي‌شود. در داروخانه هلال‌احمر غيراز همراهان بيماري كه براي تهيه دارو مراجعه مي‌كنند مي‌توان بيماراني را نيز ديد كه خود براي تهيه دارو و تجهيزات پزشكي به اينجا آمده‌اند؛ بيماراني كه بايد ساعت‌ها در انتظار باشند تا بتوانند بعد از طي به‌اصطلاح روال كاري داروخانه داروي مورد نياز خود را فراهم كنند.

روز از نو، صف از نو

ساعت 9صبح يك روز غيرتعطيل داروخانه تك نسخه‌اي هلال‌احمر مملو از جمعيت است. صندلي‌هاي داروخانه جوابگوي تعداد مراجعه‌كنندگان نيست و تعداد زيادي نيز سرپا ايستاده‌اند تا شايد يكي از صندلي‌ها خالي شود. درحالي‌كه فقط ساختمان مركزي هلال‌احمر در حوالي ميرداماد تهران به اندازه يك شهرك مسكوني وسيع است، اينجا جا براي نشستن مراجعان هم به اندازه كافي نيست. دستگاه نوبت‌دهي مدام در حال كار است و از طرف ديگر سالن، صدايي هر چند وقت يك‌بار شماره‌هايي را اعلام مي‌كند:‌ «شماره 357باجه3، شماره 358باجه1، شماره 765باجه 8» و... . البته اعلام شماره در اكثر مواقع نه به معني اتمام كار در داروخانه بلكه تازه آغاز گرفتاري و دوندگي در مسيري است كه آدم سالم را هم مريض مي‌كند.

بيشتر مراجعه‌كنندگان در داروخانه تك‌نسخه‌اي هلال‌احمر بعد از معطلي‌هاي طولاني و درصورت نياز نداشتن به تأييديه بيمه مي‌توانند چند قلم داروي خود را تهيه كنند. آنها براي تهيه برخي ديگر از اقلام دارويي و يا تجهيزات پزشكي بايد به داروخانه هلال‌احمر كه كمي پايين‌تر از داروخانه تك نسخه‌اي است، بروند. در آنجا دوباره روز از نو و گرفتاري از نو است. دوباره بايد از دستگاه نوبت‌دهي شماره بگيرند، در صف انتظار بمانند و بعد كه نوبت‌شان شد، نسخه را تحويل باجه داده و دوباره منتظر شوند تا براي واريز مبلغ داروها به باجه بانك فراخوانده شوند، شايد كه بتوانند داروي خود را تحويل بگيرند. در بهترين حالت مراجعه‌كنندگان بايد نيمي از روز خود را براي تهيه دارو صرف كنند. ماجرا وقتي وخيم‌تر مي‌شود كه نماينده بيمه براي تأييديه نسخه در داروخانه حضور نداشته باشد. در اين صورت بعد از فراخواني نسخه، مراجعه‌كننده مخير است كه 2 كار را انجام دهد؛ يا اينكه هزينه بالاي دارو را كه معمولا براي بيماران خاص چندصد هزار تومان به بالاست بپردازد و يا اينكه بعد از اين همه وقت معطلي، نسخه را براي تأييد به نمايندگي بيمه برده و باز هم روز از نو و گرفتاري از نو؛ يعني روال نوبت‌دهي و معطلي در دفتر بيمه. با تأييد نهايي نسخه، فرد بايد باز به داروخانه برگردد و نوبت بگيرد و منتظر بماند تا دارويش را تهيه كند.

اين روال براي تمام افرادي كه بايد نسخه‌هاي آنها توسط نماينده بيمه تأييد شود هر روز و هر روز تكرار مي‌شود. البته راه دومي هم هست؛ اينكه هزينه به‌طور كامل پرداخت شود و فرد بعد از مدتي به نمايندگي بيمه براي دريافت هزينه دارو مراجعه كند كه در اين‌صورت معمولا 3تا 4‌ماه بعد مي‌تواند هزينه مورد نظر را از بيمه دريافت كند.

قصه همسر سميه

سميه حميدي زن ميانسالي است كه براي گرفتن داروهاي همسرش كه به سرطان كبد مبتلاست به داروخانه تك نسخه‌اي هلال‌احمر آمده. او كه از 8 صبح براي تهيه دارو به داروخانه آمده، هنوز تا ساعت 12موفق به دريافت دارو نشده است. حميدي مي‌گويد: «صبح نسخه همسرم را به داروخانه آوردم اما به‌علت هزينه بالاي داروها ناچار شدم نسخه را براي تأييد هزينه به نمايندگي بيمه در شهرك غرب ببرم. در آنجا هم مدت زيادي در نوبت بودم تا سرانجام تأييديه بيمه صادر شد، حالا هم دوباره به داروخانه برگشته‌ام، دوباره در نوبت نشسته‌ام تا بلندگو شماره‌ام را اعلام كند.» نوشتن از دشواري رفتن از خيابان طالقاني به شهرك غرب و باز دوباره برگشتن به همان خيابان طالقاني، آيا كم نشان دادن غم زني نيست كه همسرش سرطان دارد؟!

قصه اسماعيل

ازدحام جلوي باجه‌ها يك لحظه هم كم نمي‌شود؛ صداهايي كه مدام از بودن يا نبودن داروها سؤال مي‌كنند و مي‌خواهند تا زودتر دارو را تحويل گرفته و به‌دست بيمار‌شان برسانند. ماسك روي صورت مرد و موهاي ريخته‌شده‌اش نشان از بيماري لاعلاجي دارد كه گرفتارش شده. اسماعيل بيگلو با حوصله به اطراف نگاه مي‌كند شايد جاي خالي براي نشستن پيدا كند. مرد جواني جاي خودش را تعارف مي‌كند و او درحالي‌كه كلاهش را كمي پايين‌تر مي‌كشد، مي‌نشيند. ديدن اسماعيل با چنان حالي، حال آدم را خراب مي‌كند. خودش مي‌گويد: «ما به هم عادت كرده‌ايم؛ من به اين سرطان و اين معطلي‌ها در داروخانه هلال‌احمر و آنها هم به من. يك سالي مي‌شود از كرج براي تهيه دارو به اينجا مي‌‌آيم و بيشتر مواقع همين ازدحام و معطلي هست.» اسماعيل سرطان ريه دارد و اينجا داروخانه هلال‌احمر است، در تهران، خيابان طالقاني.

قيمت بالاي داروها مشكل امثال اسماعيل بيگلو، احمد راستين، خانم غنجي، رضا اكبري و تقريبا تمام كساني است كه به اينجا مي‌آيند؛ ‌مشكلي كه اگر فردي بيمه تكميلي نباشد يا بايد قيد درمان را بزند و يا در نهايت مجبور به فروش فرش زير پايش مي‌شود تا شايد زورش به هزينه‌هاي سنگين درمان برسد. سرطان اينجور زندگي را فلج مي‌كند. معطلي در داروخانه قوزي است بالاي همه قوزها. بيگلو مي‌گويد: «معطلي در داروخانه هلال‌احمر يك طرف، رفت‌وآمد براي گرفتن تأييديه بيمه هم يك طرف. هر وقت براي تهيه دارو به تهران مي‌آيم يك روز تمام معطل مي‌شوم تا بتوانم در نهايت 5قلم دارو را تهيه كنم.البته اگر شانس بياورم. اگر هم دارو در داروخانه نباشد، مجبورم دوباره به كرج برگردم و هر زمان دارو در داروخانه توزيع شد براي تهيه آن دوباره به تهران بيايم.»

قصه دختر آقاي سلطاني‌فر

صدايي كه شماره‌ها را به جلوي باجه فراخوان مي‌كند يك لحظه قطع نمي‌شود و به همان تعدادي كه شماره از بلند گو فراخوان مي‌شود به تعداد مراجعه‌كنندگان تازه وارد هم افزوده مي‌شود. كولرهاي داروخانه اما جوابگوي گرماي روزهاي پاياني ارديبهشت و ازدحام جمعيت نيستند. فقدان آب سردكن و ليوان يكبار مصرف هم مزيد بر علت شده تا هر چند وقت يك‌بار يك نفر از داروخانه بيرون رفته و با يك آب معدني يا آبميوه خنك در دست به داروخانه برگردد و منتظر شود تا يك صندلي خالي شده و بنشيند.

آن طرف كانترها، اما اوضاع انگار بهتر است. كاركنان داروخانه اگر چه كارشان سخت و طاقت‌فرساست، اما هم آب خنك در اختيار دارند و هم مي‌توانند براي رفع خستگي هم كه شده هر چند وقت يك‌بار استراحتي كرده و ليواني چاي بنوشند يا براي استراحتي كوتاه‌مدت كانتر را ترك كنند و اين مسئله از ديد مراجعه‌كنندگان دور نمي‌ماند.

محمدرضا سلطاني‌فر كه بيشتر موهايش را سفيد كرده براي تهيه داروهاي دخترش به داروخانه آمده. دختر 12ساله سلطاني فر پيوند كليه داشته و حالا داروخانه هلال‌احمر بهترين گزينه براي تهيه داروهايي است كه يك روز هست و يك روز نيست، يك روز گران است و يك روز گران‌تر.

سلطاني فر مي‌گويد: «سلسپت و سانديمون از داروهاي حياتي‌اي هستند كه دخترم بايد آنها را استفاده كند اما بعضي وقت‌ها اين دارو در بازار دارويي نيست و زماني هم كه باشد بعد از معطلي فراوان و با وجود داشتن بيمه بايد هر كدام‌شان را با قيمت بالاي يكصد هزار تومان تهيه كنم. ماهانه بايد بيش از 700هزار تومان براي تهيه 3قلم داروي دخترم بدهم. نمي‌دانم تا كي دخلم جواب مي‌دهد. ‌ماه گذشته حتي به زور پول يارانه‌ها نتوانستم تمام داروها را خريداري كنم. دخترم درد زيادي را تحمل كرد.»

آخر قصه

اينجا در تهران، در خيابان طالقاني، در داروخانه هلال‌احمر پر از قصه است؛ قصه پدرهايي كه غم درد نا تمام دخترشان را مي‌خورند؛ قصه مادر‌هايي كه بايد آرام سلام‌شان كني از بس كه دل‌شان نازك شده سر غصه خوردن براي فرزند نوجوان‌شان كه سرطان دارد؛ قصه مرد‌هايي كه بايد غم بيماري همسرشان و بي‌پولي خودشان را با هم بخورند. اينجا پر از اين قصه‌هاست و مي‌شد براي هر كدام‌شان به مسئولي در هلال احمر، در وزارت بهداشت يا در هر كجاي ديگري تلفن كرد و آنها هم گزارش كار بدهند كه چه كارها كه نكرده‌اند. اما اين داستان‌ها را نبايد به روايت آنها شنيد؛ قصه همسر سميه، قصه اسماعيل، قصه دختر آقاي سلطاني‌فر و قصه همه اين آدم‌ها يك قهرمان كم دارد كه چند متر اين ساختمان كوچك را بزرگ‌تر كند، نماينده بيمه‌ها را به اينجا بياورد، چند صندلي بيشتر نصب كند، ليوان يكبار مصرف بياورد، صف‌ها را سامان بدهد و دست‌كم قوز داروخانه هلال‌احمر را از روي اين قوزها بردارد.

۱۳۹۴/۳/۴

اخبار مرتبط