به گزارش نما، همهشان اطراف بیمارستان مهدیه جمعشان جمع است؛ بیمارستانی در جنوب شرق تهران، پایینتر از میدانِ «شوش». با یک پیادهروی کوتاه اطراف بیمارستان میشود خیلی از آنها را دید که در جمعهای دو یا سه نفره، به هم گره خوردهاند. آنها نردههای سبز رنگ بیمارستان و خودروهای متوقف شده کنار خیابان را پناه خود کردهاند، آسوده خاطر، بدون هیچ هراسی، مشغولند، هیچ هم حواسشان نیست، نه به عابران پیاده، نه به پلیس، نه به ماموران شهرداری و نه نگهبانان بیمارستان که روزی چند بار به آنها هشدار میدهند. یا شایدم حواسشان هست، دیگر برایشان فرقی نمیکند.
کسی کاری به کارشان ندارد. پیادهرو را قرق کردهاند، صبحها، ظهرها، عصرها، شبها. همیشه هستند، نشستهاند، دراز کشیدهاند، خوابیدهاند، یا سرنگ دستشان است و تزریق میکنند یا هروئین و ... دود میکنند. همان جا وسط پیادهرو. مردم رد میشوند، نگاهی میاندازند و میروند. همین عابران پیاده، بیماران یا حتی کارکنان بیمارستان، شب و نصف شب، شکارشان میشوند. هر شب یکی دو مورد کیفقاپی یا خفتگیری، با چاقو یا آمپولهای پر شده از خون، بیخ گوش ساکنان این منطقه رخ میدهد.
نردههای بیمارستان برایشان جای امنی شده، بیمارستانی که کمی پایینتر از میدان شوش، راهشان را برای رسیدن به خیلی جاها کوتاه کرده.
عصرها اینجا غوغایی بهپا میشود. تجمعهایشان دیگر دو سه نفره نیست، گاهی حتی مقابل درِ شمال شرقی، به ۱۰ نفر هم میرسند. دور تا دور بیمارستان، کنار درهایِ شرقی و غربی و شمال شرقی، میشود آنها را دید. همان تجمعهایی که شب هنگام لرزه به اندام پرسنل بیمارستان و بیمارانی میاندازد که آن مسیر را طی کنند تا وارد بیمارستان شوند.
هرچه هوا تاریکتر میشود، بیشتر میشوند. آن موقع هم خلوتتر است، هم راحتتر میشود عابران پیاده و آنهایی که به تنهایی برای وارد شدن به بیمارستان از خیابان پشتی رد میشوند، خفت کرد. سرنگهای پر از خونشان آماده است تا برود زیر گلوی عابران پیاده. هر شب حداقل یک کیفقاپی اینجا اتفاق میافتد. این را نگهبان بیمارستان مهدیه به «شهروند» میگوید: «از صبح تا شب اینجا نشستهاند، ما هم نمیتوانیم حرفی بزنیم، فقط از پشت نردهها میگوییم بروید آن طرفتر. آنها هم به زور چند متری میروند کنار، اما باز هم برمیگردند.»
آنها درست زیر تابلوهای ورودی بیمارستان، مقابل بخش اورژانس زنان و سایر بخشهای بیمارستان برای خودشان خلوت میکنند. هراسی ندارند، گاهی وارد بیمارستان هم میشوند. یا خودشان را به مریضی میزنند یا بهانه دستشویی رفتن میآورند. آن یکی نگهبان بیمارستان ادامه صحبتهای همکارش را میگیرد و میگوید: «ما به آنها اجازه نمیدهیم وارد بیمارستان شوند اما گاهی برای رفتن به دستشویی اصرار میکنند، ما هم میگذاریم بروند اما خیلی وقتها، بین آنها و پرسنل بیمارستان یا حتی همراهان بیمار، درگیری پیش میآید. گاهی هم خودشان را به مریضی میزنند.» او به کیفقاپیهای شبانه این معتادان در اطراف بیمارستان اشاره میکند: « اینجا کیفقاپی زیاد است، مخصوصا شبها. تاریک که میشود، یا عابران پیاده و بیمارانی که وارد بیمارستان میشوند را خفتگیری میکنند یا از داخل سطلهای زباله، برای خودشان چیزهایی پیدا میکنند.» آنها به خودروهای متوقف شده کنار بیمارستان هم رحم نمیکنند. شیشه خودروهایی که مربوط به همراهان بیمار است را میشکنند و دزدی میکنند.
نگهبان بیمارستان میگوید: «همین چند شب پیش معتادی نزدیک دومیلیون تومان از داخل خودروی همراه بیمار سرقت کرد. آنهایی که برای زایمان به بیمارستان میآیند، معمولا عجله دارند و سریع پارک میکنند، معتادان هم سراغ همین ماشینها میآیند. هر کس در برابر آنها مقاومت کند، چاقو میکشند، حالا سرنگ را خون میکنند میگذارند زیر گلوی مردم. کاری از دستمان برنمیآید. کسی هم کاری به کارشان ندارد، اینجا را کردهاند پاتوق. شبها همین جا میخوابند، تکان هم نمیخورند.» این البته وصف حال همه معتادانی نیست که دور تا دور بیمارستان جمع میشوند، خیلیهایشان هم آنجا را فقط پاتوقشان کردهاند، کاری به کار کسی ندارند.
برخی از معتادان اطراف بیمارستان مهدیه، خودشان را به فضای خارج از بیمارستان محدود نکردهاند. گاهی هم با گونی وارد بیمارستان میشوند و هر چه به دستشان برسد میدزدند، حتی شده نردهها را. «یک شب معتادی را دستگیر کردیم که با گونی وارد بیمارستان شده بود، بخشی از نردههای داخلی را بریده و داخل گونی کرده بود، این نردهها آهنی است، بیرون میفروشند و مواد میخرند.» این را همان نگهبان میگوید.
ظهرها و شبها، چشم انتظار کارگران خدماتی بیمارستاناند تا پسماند غذای بیماران و پرسنل را بیاورند و داخل سطلها خالی کنند، از هر ظرف یک بار مصرفی، یک وعده غذاییشان جور میشود. سطلهای بیمارستان، برایشان جذابیت زیاد دارد، آنجا پر است از ظرفهایی که یک بار هم مصرف شده اما برایشان حکم ضایعات را دارد، میفروشند و با پولش مواد میخرند. اطراف بیمارستان مهدیه برایشان مزیت زیاد دارد، حالا نه فقط ضایعات و وعدههای غذاییشان جور میشود، که محل کاسبیشان هم شده. خفتگیری و کیفقاپی از پرسنل بیمارستان و بیمارانی که هر روز خیابانهای اطراف بیمارستان را میروند و میآیند، حالا برایشان درآمدزایی ایجاد کرده. یکی از آنها «امیر» است: ۴۰ سال دارد، مشغول خوردن ته مانده لوبیاپلوی یکی از همین ظرفهای سفید یکبار مصرف است. میگوید: « اینجا جز ضایعات چیز زیادی پیدا نمیشود، همین لیوان و ظرفها را میبریم میفروشیم، چیزی گیرمان میآید. غذا هم هست، ته مانده غذای بیماران. همانها را میخوریم، پول که نداریم برویم بخریم.»
اینجا سرنگ پیدا نمیشود، معتادان هم این را میدانند، خیلی دنبالش نمیگردند. روی پای راستش جای سوختگی عمیقی، است. خم میشود، چیزی رویش میمالد: «اینجا حتی پماد هم پیدا نمیشود، نمیتوانم بروم بیمارستان پماد بخرم، پول ندارم.» میگوید آب جوش ریخته. «من اینجا تا به حال سرنگی ندیدم، اما سرنگ را همه جا میشود پیدا کرد، الان در هر سطل زبالهای، میشود چند سرنگ پیدا کرد.» این را با خنده تلخی میگوید. از تجمع معتادان در اطراف بیمارستان میگوید.« اینجا شده پاتوق. همیشه هم اینجا هستند. البته تزریقیها کم شدهاند، بیشترشان مواد میکشند یا متادون مصرف میکنند.»
این اما تمام ماجرا نیست. محسن سوری، رئیس بیمارستان مهدیه هم حرفهایی دارد. او از تجمع این افراد در اطراف یک مرکز درمانی که بیشتر مراجعهکنندگانش زن هستند، نگران است. بیمارستان مهدیه بیشترین مراجعهکنندگان را برای بیماریهای زنان و زایمان دارد. او به «شهروند» میگوید: «کمی بالاتر از بیمارستان یک گرمخانه است، صبحها در را که باز میکنند، ۲۰۰ تا ۳۰۰ معتاد از آن بیرون میآیند، خیلیهایشان میآیند اطراف بیمارستان و برای پرسنل و بیماران مشکل ایجاد میکنند. اینجا کیفقاپی زیاد است، گاهی هم داخل بیمارستان این اتفاق میافتد. آنها به بهانه مریضی وارد بیمارستان میشوند، وقت هم میگیرند و در یک فرصتی که برایشان پیش میآید، کیف بیماران را میدزدند.»
او تأکید میکند که همه معتادان دزد نیستند. سوری به ماجرای عجیب کیفقاپی یکی از پزشکان بیمارستان اشاره میکند: «چندی پیش کیف یکی از پزشکان بیمارستان هنگامی که در خیابان کناری، در پیادهرو بود را دزدیدند، ما به نیروی انتظامی خبر دادیم، آنها هم توانستند کیف را پس بگیرند، اما همان شب، هنگام خارج شدن پزشک از بیمارستان، سه معتاد از کوچه پشتی با چاقو به او حمله کرده و کیفاش را بردند. به همین خاطر ما سعی میکنیم که پرسنل بیمارستان را از دم در ورودی سوار سرویس کنیم، اما بههرحال گاهی پزشکان شیفت هستند و ساعت ورود و خروجشان با سرویس هماهنگ نیست.»
سوری ادامه میدهد: «بیشتر تجمع معتادان در اطراف درِ شمال شرقی بیمارستان است، گاهی شده حتی ۱۰ تا ۲۰ معتاد آنجا نشسته باشند، آنجا پاتوقشان شده، حراست بیمارستان نمیتواند به تنهایی با آنها درگیر شود، تعدادشان زیاد است و چاقوکشی میکنند. رئیس بیمارستان مهدیه، از افزایش تعداد این معتادان نگران است: «تعداد این معتادان اطراف بیمارستان در سالهای گذشته بیشتر شده، اینجا را محل دورهمیهایشان کردهاند، هم به خاطر نزدیکبودن به گرمخانه است و هم به بازار. من تا به حال هیچ جای تهران ندیدم که این تعداد معتاد وجود داشته باشد. آنقدر زیاد شدهاند که مردم هم دیگر راحت از کنارشان میگذرند.» آنها همه جا هستند، حتی روی پلها. شبها همان جا میخوابند. همین چند وقت پیش بود که یکی از پرسنل بیمارستان را هنگام عبور از پل عابرپیاده، خفت کردند. «گشتهای نیروی انتظامی مداوم نیست، راهش این است که این گرمخانه را از اینجا منتقل کنند.»
رئیس بیمارستان مهدیه میگوید که ما به آنها اجازه ورود به بیمارستان را نمیدهیم، مگر اینکه بیمار باشند، البته گاهی هم به بهانه مریضی وارد میشوند. او به استفاده معتادان از زبالههای اطراف بیمارستان اشاره میکند.«خوشبختانه براساس قانون، زبالههای بیمارستانی در سطلهای شهرداری ریخته نمیشود، به همین خاطر زبالههایی که معتادان از آن استفاده میکنند، معمولا ضایعات و پسماندها هستند، ما تمام زبالهها را تحویل یک شرکت میدهیم که زبالهها را به خارج از شهر منتقل میکنند.» گاهی همین معتادان، مراجعهکننده واقعی بیمارستان میشوند. وقتی تصادف میکنند یا دچار بیماری میشوند: «این معتادان بعضی اوقات بهعنوان تصادفی به بیمارستان منتقل میشوند، اما آنقدر شرایطشان بد است که کسی حاضر نمیشود کنارشان بستری شود، ما در اورژانس آنها را پذیرش میکنیم، اغلبشان اچآیوی مثبت یا هپاتیت دارند، وضع ظاهریشان خوب نیست و شپش دارند، اما کاری نمیشود کرد، ما درمانشان میکنیم، بیمه هم ندارند، پولی هم نمیدهند و یک هزینه اضافهای برای بیمارستان درست کردهاند. خیلی از آنها هم بیماری عفونی دارند، میآیند و درمان میشوند، زنان هم بینشان کم نیستند.» او میگوید: «اگر این معتادان سرنگ بخواهند ما یکی دو تا به آنها میدهیم، اما معمولا از ما نمیخواهند، احتمالا در گرمخانه سرنگ میدهند.»
سوری از معضلات این منطقه میگوید: « اینجا سه طرفش اتوبان است، یک قسمتاش تجاری است، یک قسمتاش هم اوراقچیها هستند، همین هم باعث شده تا منطقه پرتراکم و شلوغ شود. ما اینجا با معضل آلودگی صوتی مواجه هستیم، همین هم شده تا آرامش بیماران را از بین ببرند، معضل دیگر تفاوت جمعیتی شب و روز است، روزهای اینجا شلوغ است و شبهایش خلوت. خلوتی شب هم ناامنی ایجاد میکند، چراکه خیلی از جمعیت روز، ساکن این منطقه نیستند.»
او معتقد است که توسعه اقتصادی این منطقه، بیش از ظرفیت است و مدیریت این منطقه هیچ جامعهشناختی در این زمینه نکرده است. « جایی که ۲۰ - ۳۰ معتاد در هر گوشهاش جمع شده باشند، آیا دیگر کسی تمایل پیدا میکند که از مناطق دیگر برای خرید به اینجا بیاید.» او مشکل دیگر منطقه جنوب شرق تهران را مهاجرپذیر بودن آن میداند. مهاجرانی که از روستاها میآیند و با هدف اجاره خانه پایین و شغل پیش پا افتادهای در این منطقه زندگی میکنند: «این افراد شوش را خوب نمیشناسند، وقتی میآیند یا با خلافکاران درگیری پیدا میکنند یا خودشان درگیر اعتیاد و کیفقاپی میشوند.»
سوری اینها را میگوید و ادامه میدهد: « بیماران وقتی میآیند اینجا انتظار یک محیط آرام و تمیزی را دارند، اما با تعدادی معتاد مواجه میشوند که در اطراف بیمارستان هستند، خیلی وقتها میان بیماران و معتادان در سرویس بهداشتی درگیری پیش میآید.» همه اینها در شرایطی است که این بیمارستان، به دلیل بخشهای ویژه زنان و زایمان، بیشترین بیمارانش را زنان تشکیل میدهند. او میگوید: «تا به حال چندین بار قصد داشتیم برای حل این مشکلات، با شهردار منطقه ۱۵ صحبت کنیم، اما موفق نشدیم.»
آفتاب تندتر شده، هنوز اما سرجایشان هستند، تکان هم نخوردهاند، زیر سایه درختان، کنار نردههای بیمارستان یا کمی آن طرفتر، لم دادهاند، روی زمین. سخت مشغولند. تعدادشان بیشتر شده، صدای التماس یکی از آنها میآید، با نگهبان بیمارستان برای دستشویی رفتن چانه میزند؛ نگهبان اما زیر بار نمیرود.