پنجاه سال از شهادت مردانی میگذرد که عروجشان نقطه عطفی در مبارزات شد. 4 نور خدایی که به تعبیر امام خامنهای در ظلمات راه را به خیلیها نشان دادند و در روزگاری که خفقان پس از کشتار خونین 15 خرداد، رژیم شاه را امیدوار کرده بود که با تبعید امام خمینی(ره) به نقطهای دور از رسانهها در ترکیه؛ پایههای حکومت خود را محکم کرده است؛ صدای گلوله بخارایی سکوتی را شکست که امام آن را گناه کبیره دانسته بود.
استقبال شهیدان امانی، بخاریی، صفارهرندی و نیک نژاد از شهادت، از آن روز بود که امام علیه کاپیتولاسیون آمریکا فریاد برآورد، قانونی که عزت و استقلال ایران اسلامی را هدف قرار داده بود و حسنعلی منصور غره به جو پلیسی ایجاد شده بهراحتی به مرجع انقلابیون توهین کرد. شرايطي کاملا متفاوت از دوران مرحوم نواب كه هنوز ريشههاي حكومت محمدرضا پهلوي قدرت نگرفته بود و خفقان موج نااميدي نپراكنده بود. محمد مهدي عبدخدايي چنين آن را ترسيم ميكند «در سال 43 كه من از زندان آزاد شدم، هنوز منصور را نزده بودند و مرحوم عراقي آمد ديدن من. درست مثل اينكه همين الان دارد با من حرف ميزند، گفت: «مهدي جان! غريبانه زندان رفتي، ولي حالا كه بيرون آمدي، غريب نيستي. همه چيز عوض شده. حاج آقا روحالله آمده، بيا.» گفتم: «آقا مهدي دير آمدي. من ميخواهم بروم ركوع و سجود كنم. اگر دو تا شلاق بخورم، همهتان را لو ميدهم. خيالت را راحت كنم. من ديگر طاقت كتك ندارم.» ... گفت: «جريان خيلي مهم است. داريم كارهاي مهمي ميكنيم.» ميخواست بگويد چه كارهایي كه من گفتم: «نيستم. طاقت كتك ندارم.» آقاي عراقي رفت و ما در سال 43 ديديم كه حسنعلي منصور را زدند و آن وقايع پيش آمد.»
حرکت بیدارساز این شهدا البته تفاوتهای دیگری نیز با مبارزات شهید نواب صفوی داشت؛ اصلیترین تفاوت پایبندی به خط مرجعیت است. آنها خود را انصار مرجعیت میخواستند و از این رو براي ايجاد حركت مسلحانه كسب تكليف كردند و از امام چنين نقل شده است كه جواب فرمودهاند «خوبست، به شرط آنكه از جايي اسلحه نگيريد كه وابسته بشويد، بلكه بخريد و يا خودتان بسازيد.» شايد بعد از همين مجوز بود كه برخي تسليحات سبك همچون سهراهي و... توسط شهيد عراقي و يارانش ساخته شد و در ماجراي 15 خرداد به صورت ايذايي به كار رفت. اما اعدام انقلابي نياز به فتوا داشت. «اگر قرار بود خون افرادي ريخته شود، بايد مرجعي اذن ميداد كه در روز قيامت، براي اين كار، حجتي نزد خدا داشته باشيم.» در يكي از دفعات در اين خصوص از طريق يكي از نمايندگان ايشان در شوراي روحانيت مؤتلفه كسب نظر كردند. نماينده امام در بيان خاطراتش ميگويد، امام فرمودند: «نه، حالا اين كارها زود است. اگر ما اين كارها را شروع كنيم به ما ميگويند كه اينها منطق نداشتند و دست به ترور زدند.»
وقتي امام فرياد برآورد كه «من اعلام خطر میکنم والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند»، حاج صادق اماني برآشفته میشود، گمان ميبرد كه وقت مورد اشاره امام رسيده است. استاد عسکراولادي در اين خصوص ميگويد: «رئيس آن بيدادگاه از شهيد صادق اماني پرسيد كه به قيافه تو كه زاهد و مرتاض است، نميآيد چنين كاري بكني. چه شد كه به چنين كاري دست زدي؟ وي در پاسخ گفت من مقلد هستم و مرجع تقليد من فرموده كه مسلمان نيست هركس كه فرياد نزند و ايمان ندارد هركس كه از مرگ بترسد. ما براي همين منظور بهترين راه را فرياد از طريق لوله سلاح انتخاب كرديم تا صداي آن به گوش سنگين همه مسلمانان عالم برسد.»
اين برداشت تا به مرحله بررسي افتاد، مصادف شد با تبعيد امام خميني به بورساي تركيه و قطع هرگونه دسترسي به ايشان. اينك خاطرات حاج ابوالفضل توكلي بينا و شهيد بهشتي را بار ديگر بخوانيد. آنگونه كه توكلي بينا نقل ميكند «در شبی که امام را به تبعید بردند از 6 صبح تا 12 شب بحث کرديم تا سرانجام يک جمعبندي كلي كرديم که بايد شاخه نظامي تشکيل شود. شاخهاي که کاملا جدا از شاخه سياسي باشد تا تشكيلات لطمه نخورد. در جلسه 18 ساعته در نظام آباد، تصمیمگیری در مورد سه نفری که به عنوان مفسد فیالارض شناخته شد با نظر اکثریت 12 نفر انجام شد و شهید صادق امانی در مفسدبودن آن سه نفر از همه تاکید بیشتری داشت. قرار شد که تایيد حکم اعدام سران رژيم را از مراجع نيز بگيريم كه فردا نگويند عدهاي نشستند حكم قتل كسي را صادر كردند. براي اين کار هم برنامهريزي خوبي شد و کلا دو شاخه جدا از هم فعاليت کردند و موفق شدند که حکم را درباره حسنعلي منصور اجرا کنند.»
دكتر اسدالله بادامچيان از موضوع ديگري نيز كه در اين تصميم موثر بود، ميگويد «شهيد محمد صادق اسلامي، شهيد اماني، بنده و چند نفر ديگر حضور داشتند. آن روز خيلي متاثر بودم، پدر يكي از دوستان فوت كرده بود كه خيلي صميمي بوديم و قصد داشتم به سوي ابنبابويه براي تشييع او بروم. شهيد اسلامي كه آمد، وقتي شهيد اماني از او پرسيد چه خبر، گفت خدمت آقاي مطهري بودم، ايشان فرمودند لازم است چند نفر از اين طاغوتيها به زمين بيفتند تا روحيه مردم بازسازي شود. حاج صادق اماني يك نفس بلندي كشيدند و گفتند الحمدلله كه حكم را دادند. اما چون ميدانستند ممكن است در اين مسئله ترديدها و تشكيكهايي پديد آيد و براي استحكام اين جهاد مسلحانه از آيتالله ميلاني مجوز گرفتند.»
استاد شهيد آيتالله مطهري يكي از نمايندگان امام در شوراي روحانيت كه در چنين شرايطي كه دسترسي به امام نبود، با اجازه ايشان نظر اعضاي اين شورا براي مؤتلفه اسلامي حكم نظر امام را داشت. استاد شهيد آيتالله بهشتي در خصوص شوراي فقاهتي مؤتلفه اسلامي ميگويد: «با شروع نهضت اسلامي، ما به رهبري امام خميني، نيروهاي مومن و مسلماني كه در خط اصيل اسلام و معتقد به مرجعيت بودند، از دل هيئتهاي مذهبي و دستجات سينهزني و سوگواري و هيئتهايي كه جلسات هفتگي مذهبي داشتند، به سوي مبارزه فعال جلب شدند. اين هيئتها با هم رابطه برقرار كردند و يك شبكه فعاليت مبارزاتي اسلامي و نيرومند را عليه رژيم شاه بهوجود آوردند. اينها درصدد متشكلشدن بودند و شورایي مركزي را به وجود آوردند كه مركب از 12 نفر و نام هيئتهاي مؤتلفه بود. هيئتهاي مؤتلفه عملا مانند يك سازمان نيرومند و حزب قوي اسلامي كار ميكرد و شوراي مركزي، رهبري اين سازمان نيرومند را برعهده داشت و دقيقا رهبري آن شورايي بود. از آنجا كه اين شورا معتقد به رهبري فقيه واجد شرايط بود و اين ولايت و رهبري را در امام خميني يافته بود، چهار تن را به ايشان پيشنهاد كرد تا مسئول بخش فقاهتي شوراي مركزي باشند. اين افراد عبارت بودند از بنده، مرحوم مطهري، آقاي انواري و آقاي مولايي و به اين ترتيب، يك نوع هم رزمي تشكيلاتي ميان ما و اين برادران به وجود آمد.»
اما مرحوم حاج تقي خاموشي به همراه عباس مدرسيفر به محضر آيتالله ميلاني، مرجع تقليد انقلابي و حاضر در ايران شتافتند و از او مجوز شرعي لازم را كسب نمودند.
دیدار مرحوم خاموشی و عباس مدرسی در حدود اواخر آذر 43 بوده است. گويا بهجز اين گروه، دو گروه ديگر نيز چنين استفتائي از آيتالله ميلاني انجام داده بودند. يكي جلالالدين فارسي است كه در كتاب زواياي تاريك خود بدان اشاره نموده و ديگري حاج علي حيدري است كه در مصاحبه با روزنامه كيهان در چهلم شهيد عراقي ميگويد: «يادم است يك شب گروه من و يكي ديگر را مامور كرد تا نزد آيتالله ميلاني در مشهد رفته و حكم ترور منصور، نخستوزير را بگيريم تا براي بهدرك واصلكردن اين طاغوتيها مجوزي داشته باشيم. چون مشغله آيتالله ميلاني زياد بود و دور و بر ايشان كساني بودند كه نميبايست از متن حكم تاييديه خبردار شوند. ما با تهيه زنبيلي به نام خريد از بقالي، نامهاي را كه ايشان ميبايست تاييد ميكرد در زنبيل مخفي كرده و به ايشان رسانديم و با ايشان در ساعت 5 بعداز ظهر قرار گذاشتيم. در ساعت مقرر، مرحوم ميلاني ضمن رساندن سلام به ديگر برادران هيئت مؤتلفه، نامه مزبور را صحه نهاد كه بعد از چند روز منصور توسط برادران گروه ترور شد...» با توجه به آنكه عمليات در اول بهمن انجام شده است، به نظر ميرسد اين سفر براي كسب تاييد مجدد پس از فتواي نخست ايشان است و گویا با موافقت شهید عراقی به نزد آیتالله میلانی رفته بود.
حجتالاسلام شيخ اصغر مرواريد نيز در اين خصوص ميگويد «من يك شب در منزل شهید صادق اماني بودم. يادم هست مرحوم شفيق و توكلي بينا و شهید مهدي عراقي بودند. از آن شبهایي است كه هرگز فراموش نميكنم. زيارت عاشورایي خوانده شد كه هنگامهاي بود. همان شب درباره ازبينبردن منصور تصميم گرفتند. گمانم قبل از آن بود كه همراه مهدي عراقي و شفيق رفتيم كه آقاي ميلاني را ببينيم كه اجازه ترور منصور را بگيرند. بههرحال در آن شب عاشورایي كه اين تصميم را گرفتند، بودم، ولي بعد باز مرا گرفتند و در جریان بقیه برنامه آنها نبودم.»
شايد در اين ميان پاسخ به يك شبهه ضروري باشد، برخي ميپرسند اگر به واقع آيتالله ميلاني حكم به اعدام نخست وزير داده بود، چرا ساواك از كنار آن با سكوت گذشته است؟ بادامچيان كه خود به منزل آيتالله ميلاني رفت و آمد داشته است، چنين نقل ميكند «شاه سه افسر حقوقی خود را که عضو بیدادگاه نظامی وی بودند سراغ آیتالله میلانی فرستاد. از ایشان پرسیدند که آیا او این فتوی را داده است. ایشان فرمودند بله از نظر شرعی، شاه مهدورالدم است. آنها گفتند اگر شما این را بگویید ما باید شما را دستگیر و محکوم کنیم.
ایشان فرمودند من مفتی هستم. هرکس از من فتوا بخواهد باید فتوا را برای او بگویم. شما هم بپرسید میگویم فتوای من این است. دستگیر هم بکنید مسئلهای نیست چون مردم متوجه میشوند که علت دستگیری من صدور فتوای مهدورالدم بودن شاه است، میروند و این حکم خدا را اجرا میکنند.
پس از گزارش افسران، شاه گفته بود با وي کاری نداشته باشید؛ زیرا هنوز که اعلام عمومی نشده میخواهند مرا بکشند و دستگیری موجب میشود همه بدانند. لذا آیت الله میلانی را نگرفتند.»
با اين وصف تصميم به اجراي حكم الهي درباره حسنعلي منصور كه افساد في الارض وي و حكم اعدام او توسط نمايندگان امام و يك مرجع تقليد تاييد شده بود، از نظر شاخه مسلحانه نهايي گرديد. حاج ابوالفضل توكلي بينا درباره چگونه عملياتيشدن حكم ميگويد: «بنده و شهید مهدی عراقی و شهید صادق امانی هیئت سه نفرهای بودیم که پس از همه مراحلی که برای عضوگیری انجام میشد، برای تأیید نهایی به آن ارائه میگشت.
در يكي از اين جلسات كه چند روزي بیشتر به اجراي حكم اعدام حسنعلي منصور نمانده بود، بحثی بين عراقي و صادق اماني درباره اجرای حکم توسط بخارایی مطرح گردید، شهید صادق امانی به مهدی عراقی میگفت که باید بمانی من رابط مستقیم با اجرای حکم میشوم و شما برای تصمیم و ساماندادن تشکیلات باید بمانی.
مرحوم شهید عراقی اظهار میکرد شما باید بمانی و جوانها را تربیت کنی. این صحبتها بین این دو نفر رد و بدل شد نهایتا شهید صادق امانی موفق شد که رابط مستقیم با حكم اعدام انقلابی حسنعلی منصور قرار بگیرد و نهایتا امانی پیروز شد.»