به گزارش نما - ایران نوشت:
نهم دی ماه سال 93 مأموران پلیس در انباریای واقع در قرچک ورامین خود را در برابر جنایتی دیدند.
در این قتل مرد 64 سالهای به نام عبدالعلی خفه شده بود و پسرش که در صحنه جنایت حضور داشت، به تیم قضایی پلیس گفت: ساعت 11 صبح بود که برای دیدن پدرم که دلار فروش بود به انباری رفتم چند بار در را زدم که برایم باز کند اما خبری نشد همزمان بچهها که در کوچه بازی میکردند به من گفتند این مغازه شما است؟ در جواب گفتم بله چطور مگه؟ آنان گفتند که از داخل آن صدای درگیری میآمد. با پا چند لگد به در زدم تا موفق شدم با شکستن در وارد انباری شوم. ناگهان دیدم پدرم روی زمین افتاده است. جوانی به نام افشین نیز داخل انباری در حال جستوجو بود او وقتی مرا دید با یک پاره آجر میخواست مرا نیز بزند که پا به فرار گذاشتم و افشین نیز فرار کرد.دوباره وقتی به نزد پدرم برگشتم دیدم نفس نمیکشد و جان سپرده است.
همین سرنخ کافی بود تا پلیس برای دستگیری قاتل مرد دلارفروش وارد عمل شود و قاتل وقتی فهمید عبدالعلی دیگر زنده نیست با پای خود تسلیم پلیس شد.افشین در بازجوییها قتل مرد 64 ساله را به گردن گرفت و انگیزهاش را مشکلات مالی اعلام کرد.عامل این جنایت صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک به ریاست قاضی عزیزمحمدی و دو قاضی مستشار محاکمه شد و این در حالی بود که خانواده قربانی درخواست قصاص داشتند.افشین وقتی در جایگاه ایستاد، گفت: چند ماه پیش سه میلیون تومان پول به عبدالعلی داده بودم تا با آن کار کند و قرار شد سود پولم را به من پرداخت کند اما ماهها گذشت و وی به من سودی نداد از سویی هم برای تمدید خانه اجارهای باید به صاحبخانه دو میلیون تومان پول میدادم. به خاطر همین یک روز قبل از قتل برای گرفتن سود پولم به نزد عبدالعلی رفتم.
وی گفت که برای گرفتن پول فردا نزدش بروم. صبح روز جنایت وقتی به انباری وی رفتم با گفتن حرفهای بیهوده مرا دست میانداخت ابتدا تصور کردم با من شوخی میکند اما بعد دیدم نه خیلی جدی است خلاصه گفت الان فریاد میزنم که دزد آمده تا دستگیر شوی. آنجا بود که با هم گلاویز شدیم و من از ترس آبرو جلوی دهانش را گرفتم او ناگهان روی زمین افتاد و از ترس فرار کردم و به مدرسه غیرانتفاعی پدرم که در آنجا کارهای اداریاش را انجام میدادم رفتم و هر لحظه منتظر بودم تا عبدالعلی آنجا بیاید و داد و بیداد راه بیندازد.وقتی دیدم خبری از وی نیست نگران شدم و برگشتم که دیدم به خروپف افتاده است میخواستم وی را به بیمارستان برسانم که پسرش سر رسید و از ترس اینکه مرا دستگیر نکنند یک پاره آجر دست گرفتم تا فرار کند.همان لحظه نیز از ترس عبدالعلی را رها کردم و خودم نیز پا به فرار گذاشتم باور کنید من او را نکشتم. نمیدانم بعد از فرار چه اتفاقی افتاده است.
بنابر این گزارش، در پایان جلسه دادگاه سه قاضی عالیرتبه جنایی با هم وارد شور شدند و قاتل را به قصاص نفس محکوم کردند.