فعالیتهای بنیاد گلشیری شامل اهدای جایزهی سالانهی هوشنگ گلشیری به آثار برتر ادبیات داستانی و نقد ادبی به زبان فارسی، تشکیل کارگاههای داستاننویسی، جلسات داستانخوانی و نقد و بررسی، تاُسیس مرکز انتشارات و کمک به چاپ و نشر آثار داستاننویسان و … است. این نهاد به ظاهر مردمی است و در راستای اعتلای ادبیات گام بر میدارد ولی با نگاهی عمیقتر به کلیت آثار برگزیده در این جشنواره به راحتی متوجه ماهیت سکولار و ضد نظام این نهاد میشویم، چرا که این آثار عموماً مروج مفاهیم ضد دین و ضد نظام میباشند.
این بنیاد عموماً کاندیدای خود را به نوعی از آثار فرزندان خلف هوشنگ گلشیری در عرصهی سیاهنمایی اوضاع کشور بر میگزیند و در همهی آثار برگزیده به نوعی با زیر پا گزاردن مفاهیم اخلاقی-اسلامی به دنبال عادی جلوهدادن عدول از قید و بندهای شرعی و عرفی جامعهی امروز است.
در این شماره از نقد آثار برگزیده در بنیاد گلشیری، به بررسی 3 رمان خواهیم پرداخت. در ابتدا کتاب «پرترهی مرد ناتمام» اولین اثر «امیرحسین یزدانبُد» و برندهی بازدهمین دورهی جایزهی گلشیری، و پس از آن دو کتاب «تو هیچ گپ نزن» مجموعه داستانی از «محمدحسین محمدی» نویسندهی افغان مقیم ایران و «برو ولگردی کن رفیق» نوشتهی «مهدی ربّی» به عنوان دو اثر نامزد جایزهی بنیاد گلشیری را بررسی خواهیم کرد.
ترویج اباحهگری و تلاش برای ایجاد آشوبهای خیابانی در کتاب «پرترهی مرد ناتمام»
کتاب «پرترهی مرد ناتمام» مشتمل بر 8 داستان، اولین اثر «امیرحسین یزدانبُد» است. داستانهای کتاب بهرغم آنکه در پی، ساختار و موضوع با یکدیگر متفاوتند، اما با هم پیوستگی معنایی دارند؛ به نحوی که داستان اول و آخر کتاب سرنوشت شخصیتهای داستان را روشن و مشخص میسازد. «مهرداد ناصری» فردی است که در چند داستان به صورت مستقیم حضور دارد و در دیگر داستانها نیز در حاشیه قرار دارد و روایت از جانب همسایه و دوستان وی بیان میشود.
تأکید بر اعتراضات مدنی و شورشهای خیابانی از محورهای اصلی این کتاب است که نویسنده آن درصدد القای ناامنی در ایران برآمده است. همچنین ترویج رفتارهای اباحهگری به خصوص در زنان و تبلیغ روابط نامشروع و خیانتآمیز از دیگر جمله مباحثی است که در چند داستان این مجموعه مشاهده میشود. کتاب «پرترهی مردم ناتمام» بنابر محتوای فتنهانگیزش در تابستان سال 1388 ـ اوج زمان فتنه ـ به چاپ رسید، لکن نویسندهی جوان آن جایزهی خود را در زمستان 1390 از یازدهمین دورهی جایزهی هوشنگ گلشیری در بخش «مجموعه داستان اول» دریافت کرد!
دربارهی نویسنده
«امیرحسین یزدانبُد» متولد شهریور 1356 در تهران است. وی هفت سال اول زندگیاش را در پایگاهی نظامی در بندرعباس زندگی کرد و پس از آن به همراه خانواده به تهران آمد و تا امروز ساکن همین شهر است. یزدانبُد تحصیلاتش را در فیزیک، فلسفه و کامپیوتر نیمهکاره رها کرد و از سال 1384 به نویسندگی روی آورد.
ترویج آشوبهای خیابانی و تلاش برای ایجاد اغتشاش
در داستان «دادزن» نویسنده بدون هیچ دلیل مرتبط با موضوع داستانش و بدون مقدمه به شرح آشوب و اغتشاشات خیابانی میپردازد. گویی او وظیفه دارد که الزاماً این توصیفات را در داستانش بگنجاند! (صفحات 38 و 39). وی در ادامه روند آشوبها را با تخریب عملکرد پلیس تشریح میکند. (صفحات 40 و 41)
مطلب زیر نشان میدهد که ادامه اعتراضات و آشوبها و فراگیر شدن آن خواست نویسنده نیز است:
«دادزن پشت شیشه مغازه نیست. دو طبقه بالاتر، کنار تارزن نشسته، دستش را آتل بسته و سرش باندپیچی شده، پلکهایش را هم گذاشته، گوشه چشم کبودش چین نخوره، صورتش را کج نگه داشته و تارزن در مقابلش ساز میزند. مهرداد ناصری لبخند میزند و از چارچوب در کنار میرود. زخمهها اوج میگیرند و صدا از پنجره بیرون میرود و روی خیابانهای شهر پرواز میکند.» (صفحه 42)
توجه نشان دادن داستاننویسان نوپا و نوقلم وابسته به جریان شبهروشنفکری به آشوبهای خیابانی و به تصویر کشیدن شرایط نابسامان مملکتی جزء مواردی است که در آثار اخیر این افراد ـ عموماً توسط نشر چشمه منتشر میشود ـ امری تأملبرانگیز است. باید اذعان داشت که پروژه ناتوی فرهنگی به صورتی کاملاً عریان و آشکار در خدمت دشمنان این مملکت قرار دارد و اینان با استفاده از نوچههای این جریان در ایران از راههای مختلف که یکی از آنها صنعت نشر است، درصدد نهادینه کردن پروژه آشوب در ایران هستند.
زیر سؤال بردن وجهه افراد مذهبی
در داستان «هنوز یوسف» در گفتوگوی دو سرباز، به سرباز دیگری اشاره میشود که ظاهراً مذهبی است و نویسنده سعی وافری در تخریب شخصیت وی دارد. (صفحه 78). یزدانبُد برای تخریب وجههی افراد مذهبی و نشان دادن ریاکاری این قشر، به رابطهای نامشروع ـ که راوی مدعی است این فرد مذهبی در آن شرکت داشته ـ اشاره میکند. (صفحه 79). انتشار کتاب «پرترهی مرد ناتمام» در تابستان سال 1388 با محتوایی در راستای ایجاد اغتشاش و آشوب، یکی از اقدامات جریان ادبی معارض انقلاب اسلامی برای همراهی با فتنه 88 بود.
گذشته از ادای دین نویسنده به فتنه، مطالعهی این کتاب نشان میدهد که نویسندگان جوان و تازهکار این دوران نمیتوانند آثاری عاری از توجهات و توهمات جنسی نگارش کنند. اصل، قرار دادن این نکته که در «ادبیات هر چیز مجاز است» باعث شده که نویسنده جوان امروز تمام فکر و ذهن خود را در این راه فعال کند و مطلب خود را بنویسد. دقت در این دیدگاه ما را به این نتیجه میرساند که عقبه این کار به صورت سازماندهی شده آثاری را از جوانان نوقلم منتشر میکند که در این راستا و هدف باشد. ناگفته نماند اکثر این نویسندگان نوپا و جوان نیز محصول تدریس اساتیدی شناخته شده در کلاسهای داستاننویسی وابسته به جریان شبه روشنفکر ایران هستند که تفکری وابسته به آموزههای غربی و نگاهی سکولار دارند.کتاب «پرترهی مرد ناتمام» نیز از آثاری است که محتوای آن ترویج و تبلیغ رابطهی نامشروع است. از سویی دیگر تصویرسازی از چهرهی زنان بر مبنای الگوهای رفتاری رایج در غرب با هدف فاصله گرفتن زنان جامعهی اسلامی از ارزشهای اصیل اسلامی ـ ایرانی زنگ خطری است که متأسفانه تاکنون به گوش مسئولان نرسیده است
کتاب «پرترهی مرد ناتمام» نیز یکی از همین آثار است که محتوای آن ترویج و تبلیغ رابطهی نامشروع است. از سویی دیگر تصویرسازی از چهرهی زنان بر مبنای الگوهای رفتاری رایج در غرب با هدف فاصله گرفتن زنان جامعه اسلامی از ارزشهای اصیل اسلامی ـ ایرانی زنگ خطری است که متأسفانه تاکنون به گوش مسئولان نرسیده است. گویی رفتارهایی که از برخی زنان و دختران در خیابان مشاهده میشود اینان را به این نتیجه رسانده است که اینگونه مسائل و بیعفتیها عادی شده و دیگر ایرادی ندارد که در کتابهای داستان نیز بر آنها تأکید شود. در کنار این مسائل، تخریب وجههی افراد مذهبی توسط نویسنده، نشان میدهد که کتاب بر آن است تا خواننده باور داشته باشد این قشر گروهی ریاکار و متظاهر هستند و نیت واقعی آنها از دین و ظواهر دینی، امیال دیگری است.
توصیف صحنههای غیراخلاقی در کتاب «توهیچ گپ نزن»
«تو هیچ گپ نزن» مجموعه داستانی از «محمدحسین محمدی» است. فضای 6 داستان این مجموعه متأثر از جنگ داخلی طالبان در افغانستان است. محمدی بهرغم آشنایی با زبان فارسی، کتابش را با زبان و گویش رایج افغانستان نوشته است و این امر باعث شده است که خواننده فارسی زبانِ ایرانی در خواندن و فهم داستان با مشکل مواجه گردد.
به غیر از 6 داستانی که از جنگهای داخلی افغانستان روایت شدهاند، این مجموعه 3 داستان دیگر دارد که به موضوعات اجتماعی جامعهی ایرانی میپردازد. داستان «رانا» روایتگر دختر قالیبافی است که میخواهد ازدواج کند. داستان «چلی» دربارهی کودکان روستایی است که در فضای مکتبخانه از ملّا، قرآن میآموزند و قرار است بفهمند او شبها در مسجد چه میکند! و داستان «کبک مست» حکایت دلبستگی پیرمردی تنها به کبکی است که دیگر رمق مبارزه ندارد.
دربارهی نویسنده
«محمدحسین محمدی» متولد 1354 در مزار شریف افغانستان است. وی در سال 1361 به همراه خانواده به ایران آمد. داستاننویسی را در ایران آغاز و بیشتر آثار خود را نیز در کشورمان به چاپ رسانده است. محمدی دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته کارگردانی از دانشکدهی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. وی علاوه بر داستاننویسی در نقد ادبی نیز فعالیت دارد که در همین زمینه میتوان به کتب «فرهنگ داستاننویسی افغانستان» و «تاریخ تحلیلی داستاننویسی افغانستان» اشاره کرد که هر دو توسط وی تألیف و در ایران به چاپ رسیدهاند.
این نویسندهی افغان در ایران به واسطهی نوشتن کتاب «انجیرهای سرخ مزار» موفق به کسب جایزهی هوشنگ گلشیری و جایزهی ادبی اصفهان شد. همچنین دیگر اثر این نویسنده با عنوان «از یاد رفته» نیز برگزیدهی جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات گردید. ابتذال قلم وی موجب شد تا بار دیگر دستاندرکاران جایزهی هوشنگ گلشیری به او توجه کنند و کتاب «تو هیچ گپ نزن» را در زمرهی آثار نامزد شده در یازدهمین جایزهی هوشنگ گلشیری در زمستان سال 1390 قرار دهند.
مروری بر محتوای کتاب
«محمدحسین محمدی» در مجموعهی داستان «تو هیچ گپ نزن» تنها به چهرهی زشت جنگ میپردازد. در قصههای او نه تنها چرایی و طرفین جنگ مشخص نیستند بلکه هیچ انگیزهای برای این جنگ ذکر نشده است. حتی به درستی مشخص نیست که اعمال شنیع ترسیم شده در داستان، توسط کدام یک از طرفین صورت میگیرد. مجاهدین افغان یا نیروهای طالبان؟نویسنده در هیچ جای کتاب، مختصات دقیقی از جنگ به خواننده نمیدهد و مخاطب را در برزخ ناشناختهای از جنگ که آکنده از توصیف اتفاقات زشت است، قرار میدهد. آنچه مسلم است جنگ کریه و سراسر زشت تصویر شده در داستانهای این کتاب، با جنگ اتفاق افتاده در افغانستان که شهید «احمد شاه مسعود» ها نماد آن هستند فرسنگها فاصله دارد لکن عدم تمایز نویسنده در مورد طرفین جنگ، حاکی از نسبت دادن رفتارهای ضداخلاقی و ضددینی بر همهی افراد است!
در این کتاب، جنگ بهگونهای روایت شده که فقط قربانی میگیرد و زندگی در آن از همگسیخته است. قدرت - و یا بهتر است گفته شود اسلحه ـ در دست کسانی است که تنها فرمان میبرند، مواد مخدر مصرف میکنند و از شدت شهوت به یکدیگر تجاوز میکنند.
نویسنده در هیچجای کتاب، مختصات دقیقی از جنگ به خواننده نمیدهد و مخاطب را در برزخ ناشناختهای از جنگ که آکنده از توصیف اتفاقات زشت است، قرار میدهد.آنچه مسلم است جنگ کریه و سراسر زشت تصویر شده در داستانهای این کتاب، با جنگ اتفاق افتاده در افغانستان که شهید «احمد شاه مسعود» ها نماد آن هستند فرسنگها فاصله دارد لکن عدم تمایز نویسنده در مورد طرفین جنگ، حاکی از نسبت دادن رفتارهای ضداخلاقی و ضددینی بر همه افراد است!
ابتذال قلم نگارنده در نمایش رفتارهای ضداخلاقی بهگونهای است که دوستانش نیز بر زنندگی آن اعتراف میکنند اما برای توجیه ذکر این مطالب به رفتارهای خشونتآمیز و شهوانی ناشی از جنگ تأکید کرده و نویسنده را از هرزهنگاری تبرئه میکنند! در دو داستان از این مجموعه صراحتاً به سراغ توصیف صحنههای زشت و شنیع رفته است. اما نکتهای که در اینجا مورد توجه است و نباید به سادگی از کنار آن گذشت این است که این اعمال غیر اخلاقی به «ملای روستا» که معلم قرآن و پیشنماز مسجد است، به عنوان نماد افراد مذهبی و همچنین نفراتی که در میدان جنگ به عنوان «نماد مجاهدین افغان» هستند، نسبت داده میشود و سعی شده چهرهای سیاه از آنان به نمایش گذاشته شود.
توصیف صحنههای ضداخلاقی
محمدی در داستان «هشت نفر بودیم ما که پای نداشتیم» به صراحت به توصیف همجنس بازی مردان افغان میپردازد. این هشت نفر جنگندهی معتادی که یک پای خود را در جنگ از دست دادهاند و پای دیگرشان هم به دلیل نقشه شیطانی (قوماندان گل) قطع شده است، نمونه افرادی از جبههی مجاهدین افغان معرفی میشوند! در اندیشههای آنان چیزی جز کشتار، تجاوز و نفرت وجود ندارد.
ژست روشنفکری این نویسنده افغان بر این است که خواننده را متوجه اخلاق گمشده در ورای جنگ و مصیبتهایی که به مردم بیدفاع رفته است، نماید و البته نفرت عمیقی نسبت به همهی جنگسالاران ارائه کند! در این داستان هشت نفر بیپا مأمور شدهاند که از فراز بلندی، منطقهای را زیر نظر بگیرند. آذوقه، سیگار، حشیش و ناس ـ گیاهی مخدر و نیروزا که توسط افغانها استفاده میشود ـ این هشت نفر توسط پیرمردی به نام «با بَهمستان» ـ بابا مستان ـ تأمین میشود.
ارائهی چهرهای ریاکار و کثیف از افراد مذهبی
در داستان «چلی» نویسنده به روایت از «ملّایی» میپردازد که برای آموزش قرآن به بچهها به روستا آمده و پیشنماز مسجد روستا شده است. نویسنده در این داستان از این فرد بهظاهر مذهبی، شخصیتی خشن و مفتخور را به نمایش میگذارد که مدام بچهها را فلک میکند و خود را مهمان اهالی روستا میکند و آنان را به زحمت میاندازد. آنچه بدیهی است نویسنده در این داستان به دنبال القای ریاکاری، دروغگویی و عوامفریبی متشرعان است تا به قول خود کسانی را رسوا کند که «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»...
در واقع نویسنده میخواهد زعامت و پیشوایی افراد متدین در جامعهی اسلامی را زیر سؤال ببرد و شاید با فضاسازی آن در کتابش و البته چاپ در کشورمان، به دنبال القای همین موضوع در جامعهی ایرانی اسلامی است. در بخشهای دیگری از این داستان نویسنده وقاحت خود را در توصیف صحنههای زشت و شنیع بیشتر کرده و پسر بچههایی را توصیف میکند که برای تجربه رابطه جنسی به سراغ ماده الاغی میروند.
از نگاه دیگر محدودیت، اختناق و محرومیتهای جنسی به نحوی تصویر شده که در یک دهکده تمام عیار سنتی ـ بخوانید اسلامی ـ نوجوانان برای ارضای خود با حیوانات آمیزش میکنند...، در مجموع آنچه نویسنده ی افغان از ادبیات جنگ کشورش ارائه میکند را میتوان در رفتارهای جنسی و وحشیانهی افرادی با چهرهای ریاکار و کثیف منتسب به مذهب خلاصه کرد لکن انتشارات چشمه این کتاب را با افتخار در کشورمان به چاپ رسانده و از سوی جریان ادبی جبههی معارض نیز مورد توجه و عنایت قرار میگیرد.
تخریب مفاهیم اعتقادی و هجمه علیه مسئولین نظام جمهوری اسلامی در کتاب «برو ولگردی کن رفیق»
«برو ولگردی کن رفیق» عنوان مجموعه داستانی است نوشتهی «مهدی ربّی» که نشر «چشمه» آن را در 111 صفحه منتشر کرده است. این کتاب شامل چهار داستان میشود که نویسنده در هر یک به نوعی آموزههای اسلامی و حکومت دینی را زیر سؤال میبرد. یک محیط مملو از ریا و تزویر را در ادارات نمایش میدهد که در عینحال چشم خود را به راحتی و در شکلی احمقانه به روی فساد اقتصادی میبندند.
داستان اول با عنوان «شما صد و یازده هستید» در قالب یک مشاورهی تلفنی روایت میشود که نویسنده به دنبال تخریب مفهوم ازدواج و موقعیت زن ایرانی است. در داستان دوم «لطفاً اجازه بده هواپیماها پرواز کنند» نظام مدیریتی جامعه در مدل ارتباطی نیروی انتظامی و وقایع یک جریان تیراندازی زیر سؤال میرود. داستان بعد، با نام «تو فقط گرازها را بکش» آخرین داستان که همنام کتاب است نیز به مقولهی ازدواج میپردازد، مدل سنتی ازدواج را تخطئه میکند و البته تأکید ویژهای بر ارتباط نامشروع قبل از ازدواج دارد.
منتقدین جریان ادبی معارض بیشتر از آنکه بر ضعفهای اثر تأکید داشته باشند، آن را چون جواهری جذاب به همدیگر معرفی میکردند که این خود تأملبرانگیز به نظر میرسد.
دربارهی نویسنده
«مهدی ربّی» دارای مدرک کارشناسی حسابداری است لکن در عرصه ادبیات فعالیت دارد و در صفحهی اول کتابش خود را آوارهی ادبیات میخواند. وی در همین صفحه خود را متولد مرداد ماه 1359 در اهواز معرفی میکند که دوران کودکی را در جنگ گذرانده است. ربی، از جمله نویسندگان جوانی است که مورد حمایت جریان ادبی معارض انقلاب قرار گرفته، همچنان که کتاب «برو ولگردی کن رفیق» مورد توجه جوایزی چون هوشنگ گلشیری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات قرار گرفته، اثر قبلی او نیز با عنوان مجموعه داستان «آن گوشه دنج سمت چپ» برگزیده جایزه «روزی روزگاری» به سردبیریِ «مدیا کاشیگر» شد.
به واقع قلم «مهدی ربّی» در راستای اشاعهی ابتذال و دینگریزی به نحوی است که میتوان او را شاگرد خلف امثال هوشنگ گلشیری به حساب آورد. چنانچه در کتاب «آن گوشه دنج سمت چپ» مواردی چون ترویج روابط نامشروع، زیر سؤالبردن حجاب اسلامی، سست کردن بنیان خانواده از طریق ترغیب افراد متأهل به رابطه با جنس مخالف و ترویج اباحهگری از محورهای اصلی کتاب به شمار میرود.
تخریب مفاهیم اعتقادی دربارهی ازدواج
نویسنده در 2 داستان به مقولهی ازدواج میپردازد و تمام اعتقادت مذهبی را در این مورد زیرسؤال میبرد. وی با تأکید بر روابط نامشروع قبل از ازدواج، صراحتاً از آزادسازی مسائل جنسی بدون در نظر گرفتن تعهدات اخلاقی مینویسد. «مهدی ربی» که در کتاب اولینش همین رویکرد را انتخاب کرده بود! اینبار به بهانهی 2 مشاوره در 2 داستان، به ترویج عقاید انحرافی خود تأکید دارد. در داستان «شما صد و یازده هستید» و در قالب یک مشاورهی تلفنی به روایت یک مثلث عشقی میپردازد.
آموزههای غیرشرعی در این داستان برای نسل جوان صراحتاً در تخریب معنای ازدواج است و در ادامه خیانت در زندگی زناشویی به آن افزوده میشود. ازدواجی که خورشید به آن تن میدهد هر دلیلی دارد غیر از نیاز واقعی زن و مرد به هم که باید در ضابطهای که شارع مقدس معین کرده، شاخص داده شود. در ادامه نیز نوع روایت نقل قولها به ترتیبی است که اصرار نویسنده بر تداوم روابط نامشروع حتی بعد از ازدواج را بیان میکند. (صفحه 16) روابطی که قبل از ازدواج خورشید، به مسائل جنسی هم کشیده شده و «مهدی ربی» با نهایت بیشرمی آن را توصیف میکند...
القای لزوم برقراری روابط نامشروع قبل از ازدواج
در داستان «برو ولگردی کن رفیق» ازدواج مورد قبول واقع میشود، لکن دلایل و معیارهایی که برای ازدواجِ موفق برشمرده میشوند با متر عقل لائیک هم جور در نمیآیند چه رسد به عقلی که رشد کرده و شرع را پذیرفته است. برای احراز این معیارها حتماً باید رابطه را قبل از ازدواج تجربه کرد. (صفحه99) در این داستان شخصیتی به نام «لاله» طرف مشورت قرار میگیرد که به تعبیر نویسنده عقایدی مترقی و فکری رشد یافته دارد! به عنوان مثال میشود به نظرات وی درباره رابطهای واقعی و نزدیک ـ منظور ارتباط جنسی قبل از ازدواج ـ اشاره کرد. (صفحه 96)
نویسنده در ادامه سطور قبلی با تأکید ویژه بر نگاه غربی و به نوعی شبهروشنفکری به دنبال فرهنگسازی و القای باورهای غلط و غیر دینی درباره ازدواج است و حتی تعهد در ازدواج را غیرلازم میداند و مینویسد: « ـ یه مَثَل قدیمی هست که میگه «ازدواج مثل یه هندونهی قاچ نشده است» شنیدی؟ این کاری که تو میکنی همونه. فرید، تو باید باهاش زندگی کنی بدون اینکه هیچ تعهدی داشته باشی. اونم همینطور. بعدش باید دربارهی خیلی چیزا تصمیم گرفت.
القای بیلیاقتی و خیانت مسئولین جامعه
این مفهوم و محور در داستان «لطفاً اجازه بده هواپیماها...» مورد توجه و تبلیغ نویسنده قرار گرفته است و به نسبت سایر مفاهیم کتاب برای تبلیغ و توصیف این محور، شیوهای نمادینتر انتخاب شده است. راوی که خدمت سربازی را میگذراند خود از نزدیک شاهد عملکرد مسئولان انتظامی است و بارها از بیلیاقتی آنها میگوید که البته تأکید ویژهای بر ناکارآمدی نظام دارد! از طرف دیگر مادرش دچار بیماری است. گلبولهای سفید ـ به عنوان نماد حافظان امنیت بدن ـ بیلیاقت شده و در یک اختلال به جای عوامل بیگانه و علت بیماریها به جان سلولهای بدنِ مادر ـ نماد وطن ـ افتادهاند. (صفحه 42)
در واقع گلبولهای سفید که حافظان سلامتاند و در اینجا نماد مسئولین جامعه هستند، با صفت آشغال خوانده میشوند و البته به موازات بیماری مادر، مأموران حفظ امنیت هم بیعرضه یا خائن معرفی شدهاند. (صفحه 53) در ماجرایی دیگر به کسانی که عامل تیراندازی هستند گفته میشود که با نیروی انتظامی اهواز طرف خواهند شد، لکن جوابی داده میشود تا بدانیم دست مسئولان شهر (بخوانید کشور) با عاملان واقعه در یک کاسه است. (صفحه 53)
کلام آخر
چهار داستان کتاب «برو ولگردی کن رفیق» سیاههی کاملی است برای تخریب باورهای دینی و انقلابی که «مهدی ربی» با تأکید ویژهای ضمن اتهامات متعدد علیه نظام، به دنبال استحاله مفاهیمی چون ازدواج است. ابتذال قلمی نویسنده به عنوان شاگرد خلف مبتذلنویسانی چون هوشنگ گلشیری منجر به جابجایی کتاب با «زشت نگاری» است!
بیشتر تخریبهای صورت گرفته هم عیان است و پیچیدگی چندانی ندارند تا مخاطب عام هم از آن مطلع گردد. گاهی چنین به نظر میرسد نویسنده به جای ایران در جهانی آفریده ذهن خودش زندگی میکند که شبیه فیلمهای سطحی است که علیه نظام ساخته شدهاند. برخی منتقدین نیز معتقدند که «مهدی ربی» در برابر زندگیهای روشنفکری و بیقید برخی جوانان امروزی و غربزده که اهل دوستیهای خیابانی و ازدواج بعد از دوستی و... هستند، جو زده شده و با اینکه این سبک زندگی، غیر از شهر تهران آن چنان رواجی در کشور ندارد ولی برای این نویسنده مسحورکننده بوده است.
«برو ولگردی کن رفیق» در زمستان سال 1388 به عنوان برندهی یازدهمین دورهی جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات معرفی شده و در زمستان 1390 نیز نامزد یازدهمین دورهی جایزهی هوشنگ گلشیری در بخش مجموعه داستان شد.
منبع : تحلیلی تبیینی برهان