به گزارش فارس، این روزها جهان در سکوت معنادار خود کشتار مسلمانان مظلوم میانمار را به دست بوداییان افراطی نظاره میکنند و هیچ حقوق بشری در اینجا از نظر آنان پایمال نمیشود اما شاعران فارسزبان این بار نیز پرچمدار حمایت از همکیشان و همنوعان خود شدهاند و اشعاری را درباره مظلومیت امت رسولالله سرودهاند. پیش از این نیز بیش از 190 شاعر فارسزبان در بیانیهای این کشتار مهلک را محکوم کردهاند.
در ذیل بخشی از این اشعار میآید:
به کدامین گناه سوزانده شدم؟؟
اینجایی که من نشسته ام میانمار نیست
کرج است
آسمان هم آبی ست
ولی دلم سخت طوفانی و سرخ است
بوی سوختن می آید انگار
از حوالی دلی که هم پای قلماش آتش گرفته و میسوزد و مینویسد!
هم پای تویی که بی گناه سوزانده شدی
در قتلگاهی که تا بد بوی آتش میدهد
تو سوزانده شدی
تنها به جرم اینکه مسلمان بودی
و تنها بودی
و چه تنهاست ... مسلمان
سوزانده شدی
و قبل سوختنات
من به چشم خود دیدم
که فخلع نعلیک کرده بودی
در آن وادی سوزان
که طوی جانت شد و
گلستان ایمانت
سوزانده شدی
به دست رقصندگان بی غیرتی که
شمشیرشان را
برای وجود بی پناه تو تیز میکنند
و به دور سر پیرزنی لاری می چرخانند
که صفیر پیک بدستان بی آبروی واشنگتن است
و من دیگر
حالم بهم میخورد
از بوی عود هر بودایی
اینجایی که من نشستهام
میانمار نیست
و میشنوم صدای تو را
که تا همیشه تاریخ
در میان آتش و دود
فریاد میزنی
به کدامین گناه سوزانده شدم؟
مریم توفیقی
*************
سینا شهیدا
با پای اشک تا مساجد ویران برمه
شعرهایم واژه واژه میخندند
به این جهل و جنون درندگان میانمار
بودا را آنان به گونهای تفسیر کردند
که اینان – سلفیها – محمد(ص) را
با – نستجیر بالله – خون، کینه و انتقام
و عروسکان کلیسا ، مسیح علیه السلام را
در مساجد ویران برمه
اذان سرخ میگویند
این اسلام است
که آخرین رمق استعمار را گرفته است
و این روح الله است
که نامش را به جنوب شرق آسیا سوغات بردهاند
مثل تونس، مثل لیبی و مثل مصر
باید شعری به این مضمون برایشان سرود:
ما را نیز کشتند
ولی نمردیم
چون امام برایمان چیزی بنام مرگ
تعریف نکرده بود
اگر با کشتن، کار کفر پیش رفته بود
اُحُد ، سقیفه، کربلا و خرمشهر پایان کار پیامبر(ص)،علی(ع)، حسین(ع) و امام(ره) بود
*****************
سعید تاج محمدی
به دردهای خواهران کوچکم در میانمار/قتلگاه آدمیت
بسم الله القاصم الجبارین
بسم الله العادل البصیر
به دردهای خواهران کوچکم در میانمار:
نمی دانم
به چشم های قرمزت نگاه کنم
یا قرآنی که محکم در بغل گرفته ای؟!
به جنازه ی پدرت
یا روسری پاره پاره ات...
مادرت مانده است
چشم به تو بدوزد
یا به خانه ی در حال سوختنش...
پدرت...آه...
دیگر پدری نمانده است
در این قتلگاه آدمیت
باران های موسمی
این بار گلوله با خود آوردند
و سیل خون براه انداختند
گریه کن خواهرم!
گریه کن!
مانند خواهرانت در بحرین
مانند مادران داغدار غزه
یا دختران بوسنی...
امّا آرام گریه کن!
مانند کودکان قطیف
این ها رسم شان زنده به گور کردن است...
چه فرقی می کند؟
نتانیاهو باشد یا آل سعود؟
آل خلیفه باشد یا تین سین؟
کلینتون باشد یا بریتانیا...
شما حق اعتراض ندارید!
این ها جایزه ی صلح نوبل را
در پرونده ی قطور جنایاتشان دارند
شما تنها حق داری
فردا که می آید
فریاد بزنید:
" بأی ذنبٍ قتلت؟ "