به گزارش نما به نقل از جام جم، اول اسفند سال 90 زن میانسالی به دادسرای امور جنایی تهران آمد و در دادخواستی مدعی شد دخترش را پس از زایمان در بیمارستان رها کرده و حال پس از 20 سال به دنبال او آمده است.
زن میانسال به نام مینا در شکایتش به بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی گفت: سال 70 متوجه شدم برای پنجمین بار، باردار هستم. همسرم به دلیل اثرات جنگ تحمیلی دچار کم حوصلگی و مشکلات اعصاب و روان شده بود.
او وقتی متوجه شد حامله هستم، گفت بچه نمی خواهم و همان چهار کودک برای زندگی کافی است. می دانستم اگر کودک را به دنیا بیاورم و به خانه ببرم، همسرم او را می کشد. اما از سوی دیگر نمی توانستم از دخترم دل بکنم. هنگام زایمان به بیمارستان لقمان رفتم و پس از تولد دخترم وقتی مطمئن شدم سالم است او را در بیمارستان رها کردم و به خانه آمدم.
در یک سال اول عذاب وجدان داشتم به همین دلیل بدون این که همسرم بفهمد به دنبال دخترم گشتم. به بیمارستان و بهزیستی رفتم اما اثری از او نیافتم. غم بزرگی در دل داشتم و همیشه به این فکر می کردم دخترم کجاست و چگونه روزگار می گذراند.
از ترس همسرم جرات نداشتم کاری برای پیدا کردنش انجام دهم اما دو سال قبل با مرگ او تصمیم گرفتم دخترم را پیدا کنم تا این غم بزرگ از زندگی ام برود. وی اضافه کرد: چند بار به بهزیستی،کمیته امداد، بیمارستان و اداره سرپرستی رفتم اما هیچ ردی از او به دست نیاوردم. هرچه تلاش می کردم گویی او از من دورتر می شد اما دلم روشن بود که قبل از مرگم می توانم دخترم را ببینم.
روند تازه پرونده
با اعلام شکایت مادر دختر گمشده تحقیقات به جایی نرسید تا این که با تغییر بازپرس پرونده این بار بازپرس مجتبی حسین پور از ابتدای امسال دستور تحقیقات ویژه برای پیدا کردن ردی از دختر گمشده را صادر کرد و با مطالعه شبانه روزی پرونده توانست ردی از او در بیمارستان پیدا کند. با به دست آمدن این سرنخ تحقیقاتش را برای شناسایی دختر گمشده که اکنون 24 ساله است آغاز کرد و با کمک مسئولان بیمارستان توانست آدرس دختر گمشده به نام نیلوفر را در شهر کرج پیدا کند.
آزمایش دی ان ای
بازپرس پرونده بی آن که مادر او را امیدوار کند به تحقیق از دختر جوان و پدر میانسالش پرداخت تا مطمئن شود نیلوفر دختر واقعی زن میانسال است. با تحقیق از پدر نیلوفر، او گفت که دخترش را از بیمارستان آورده و دختر دانشجو دختر خوانده اش است.
با به دست آمدن این سرنخ و انجام آزمایش دی.ان.ای جداگانه مشخص شد نیلوفر همان دختر گمشده زن میانسال است. با شناسایی دختر جوان با توجه به این که او دانشجو است و ممکن بود فهمیدن بزرگ ترین راز زندگی اش و معرفی مادر واقعی اش به درس و روحیه او لطمه بزند و نیلوفر دچار شکست بزرگی شود، بازپرس پرونده با کمک پدر و مادر او موضوع را بی آن که مادر واقعی اش را ببیند با نیلوفر درمیان گذاشتند.
خوشحالم
روز گذشته سرانجام 24 سال دوری مادر 59 ساله در دادسرای امور جنایی تهران به پایان رسید و او توانست دخترش را در آغوش بگیرد. نیلوفر که از دیدن برادر و اعضای خانواده اش خوشحال شده بود وقتی با صحبت های خواهرش به آغوش مینا، مادرش رفت بغض چند ساله اش شکست. دختر جوان بعد از دیدار با اعضای خانواده اش گفت: خیلی خوشحالم که برادر دارم و فکر می کنم برادرم را جایی دیده ام.
خوشحالم که چند خواهر دارم اما بازهم نمی توانم فراموش کنم که چرا مادرم مرا 24 سال قبل رها کرده است. من همیشه پیش پدر و مادرخوانده ام می مانم و برای دیدار پیش مادر، خواهران و برادرم می روم. خوشحالم که خانواده ام را پیدا کرده ام و ارتباطم را با آنها حفظ می کنم اما اگر تصمیم با من است اجازه دهید با پدرخوانده و مادرخوانده ام که برایم این مدت زحمت کشیده اند زندگی کنم.
راز مادر برای فرزندان
برادر نیلوفر وقتی پس از 24 سال با خواهرش روبه رو شد در حالی که صورتش از اشک های خوشحالی خیس شده بود، گفت: چندسال قبل مادرم ما را جمع کرد و گفت می خواهد رازی را به ما بگوید، او موضوع گم شدن خواهرمان را گفت که ما همان زمان تصمیم گرفتیم به دنبال او بگردیم تا پیدایش کنیم. امروز خوشحالم که تلاش های اعضای خانواده نتیجه داد و نیلوفر را پیدا کردیم.
در ادامه مینا که توانسته بود بعد از 24 سال دخترش را درآغوش بکشد در حالی که گریه امانش نمی داد، گفت: باور کنید همیشه به فکر دخترم بودم. ندایی در دلم می گفت می توانم دخترم را پیدا کنم و من هم به همین امید به تلاشم ادامه داد. حتی یک بار با استخدام یک وکیل و خرج هزینه بسیار به دنبال او گشتم اما هیچ ردی به دست نیاوردم. تا این که ناامید به دادسرای امور جنایی آمدم و خوشبختانه با تلاش ویژه بازپرس پرونده توانستم قبل از مرگ، دخترم را ببینم. نمی دانید چقدر خوشحالم و تنها آرزویم خوشبختی و آرامش نیلوفر است.
چطور سرپرست نیلوفر شدیم
در ادامه جلسه روز گذشته پدرخوانده نیلوفر در مورد نحوه سرپرستی دخترش گفت: من سال 70 کارمند بیمارستان لقمان بودم. یک روز اتفاقی متوجه شدم دختری در بیمارستان به دنیا آمده و خانواده اش با رها کردن او از بیمارستان رفته اند. آن موقع مسئولان بیمارستان قصد داشتند از طریق اداره سرپرستی نوزاد دختر را به خانواده ای بدهند اما آنها نتوانستند اسناد ضمانت را فراهم کنند. وقتی برای دیدن دختر دو روزه به بخش زایمان رفتم در نگاه اول مهرش به دلم افتاد.
پیرمرد که تحت تاثیر صحنه رسیدن مادر و دختر پس از 24 سال به به هم قرار گرفته بود، ادامه داد: چندسالی بود که ازدواج کرده بودم اما بچه دار نمی شدم. کم کم نگاه های سنگین فامیل را حس می کردم. آن شب وقتی به خانه رفتم موضوع سرپرستی نیلوفر را با همسرم مطرح کردم. همسرم قبول کرد اما چون می دانست خانواده هایمان مخالفت می کنند نگرانی اش را مطرح کرد.
چون می دانستم همسرم با اصل قضیه مشکلی ندارد سرپرستی نوزاد دختر را برعهده گرفتم و آن را به خانه آوردم. بعد هم بدون اطلاع به کسی به بهانه اعزام به ماموریت، خانه ام را به کرج منتقل کردم و با تمامی فامیل رابطه ام قطع شد. چند ماه بعد ادعا کردم همسرم باردار است و نیلوفر دختر واقعی خودمان است. بعد از چند سال فهمیدم مادر او به دنبالش است و ترسم فقط از ضربه روحی به نیلوفر بود که خوشبختانه او دختری منطقی بود و با این موضوع کنار آمد. الان هم خوشحال هستم که او خانواده واقعی خودش را پیدا کرده است. در این مدت او را مثل فرزند خودم دوست داشتم و تلاش کردم تا بهترین ها را برایش فراهم کنم.
نیلوفر که تحت تاثیر حرف های پدرخوانده اش قرار گرفته بود، گفت: تو پدر من هستی و من افتخار می کنم که دختر شما هستم. همیشه کنارتان می مانم و تو و مادر را تنها نمی گذارم.
بعد از رسیدن مادر و دختر بعد از 24 سال به یکدیگر قرار شد نیلوفر با پدر و مادر خوانده اش زندگی کرده و علاوه بر تماس تلفنی با خانواده واقعی اش، به دیدن آنها نیز برود.
پدر و مادرم را ترک نمی کنم
دختر جوان که باورش نمی شد پدر و مادرش که سال ها او را بزرگ کرده اند والدین واقعی اش نیستند، با گذشت زمان اعلام کرد حاضر نیست پدر و مادرش را رها کند.
نیلوفر به بازپرس حسین پور گفت: پدر و مادرم در این مدت زحمت مرا کشیده اند و من شاهد تلاش آنها بودم تا به دانشگاه بروم. آنها با وجود سختی ها هیچ چیزی برایم در زندگی کم نگذاشتند و من حاضر نیستم آنها را ترک کنم.
در حالی که نیلوفر متوجه ماجرا شده بود سرانجام با صحبت های اطرافیانش حاضر شد پس از 24 سال دوری با مادر و اعضای خانواده اش روبه رو شود.