انتخاب خاتمی از بین گوگوش و فروغ!

عکس خبري -انتخاب خاتمي از بين گوگوش و فروغ!

به گزارش نما، روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:

عبدي: سخن از انتخابات بيهوده است اصلاح طلبان تناقض خود را حل كنند

عباس عبدي مي گويد اصلاح طلبان دچار دوگانگي راهبردي هستند و به همين دليل بحث كردن آنها درباره انتخابات رياست جمهوري بي مورد است.

اين عضو مستعفي حزب مشاركت كه به متني منتشره با امضاي مجعول «جمعي از اساتيد علوم سياسي» پاسخ مي گفت، تصريح كرد: براي پرهيز از سوءتعبير نيز موضع خودم را درباره انتخابات آينده بگويم. به نظر من امكان اتخاذ موضع درباره اين مسئله در حال حاضر وجود ندارد، زيرا اصلاح طلبان موقعيت راهبردي خود را تعيين يا بازسازي نكرده اند، تا وقتي كه ايده و اراده آنان شكل نگيرد و صحنه موازنه قوا روشن نشود، نمي توان گفت با چه موضعي مي توان وارد انتخابات شد. به نظر بنده اگر قرار بود كه انتخابات در همين تابستان برگزار شود، اصلاح طلبان هيچ گونه آمادگي براي حضور در فرايند سياسي آن نداشتند، زيرا فاقد آن ايده و اراده مورد نظر هستند، بنابراين بحث كردن از انتخابات در حال حاضر بي مورد است و با اين نوع راهبردهاي دوگانه كه به معناي دقيق، دوگانگي راهبردي است هم، نه تنها نمي توان گرهي از كار فرو بسته اصلاحات را باز كرد، بلكه بر پيچيدگي گره راهبردي اصلاح طلبان افزوده خواهد شد.

وي در اين نوشته كه توسط «جرس» منتشر شده، درباره تقسيم كار ميان اصلاح طلبان و جنبش سبز مي نويسد: تقسيم كار و نقش ناشي از نوعي اراده آگاه بر فرايند است، نه آنكه از سر اجبار و تن دادن باشد. به اين معني كه چون، اين گروه را نمي توان قانع كرد، آن گروه هم زير بار نمي رود، پس اسم اين تمايز را بگذاريم تقسيم كار! اين نوع نظريه پردازي تبعات منفي خواهد داشت، زيرا در ميانه ايفاي نقش ها متوجه تداخل آن مي شويم، مثل تعزيه اي خواهد شد كه راستي راستي، بازيگر نقش شمر سر بازيگر نقش امام حسين را از بدن جدا مي كند! روشن است كه ادامه مسير سه سال گذشته، امكان پذير نبوده و نيست. برخي از كوشندگان آن مسير به هر دليلي حاضر نيستند كه مسير ديگري را تجربه كنند يا بپذيرند. در عين حال اختلاف و تضاد را هم به مصلحت نمي دانند، بنابراين تا فرصت ديگر اعلام سكوت خواهند كرد. البته اين بدان معنا نيست كه طرفداران بازگشت به اصلاحات مي توانند در چند ماه آينده شق القمر كنند، ولي همين كه قطار اصلاحات را روي ريل هاي كج و معوج قبلي قرار دهند، كلاهشان را بايد به هوا بياندازند.

وي اصلاح طلبان را فاقد توان استفاده از فرصت ها عنوان كرد و نوشت: «فرصت هايي كه قرار است رخ بدهد از دو حال خارج نيست، يا اين فرصت ها با مشاركت اصلاح طلبان ايجاد مي شود يا بدون حضور آنان. اگر بخواهد با مشاركت آنان باشد در اين صورت نمي توان از سياست انفعالي، صبر و انتظار دفاع كرد.اگر فرصت ها خودبخودي ايجاد شود، ديگر اين را سياست نمي توان ناميد كه كسي يا كساني به انتظار فرصت هاي خودبخودي بنشينند. فراموش نكنيم كه توان بهره برداري از فرصت سياسي مستلزم تمرين و مشاركتي سياسي است، اين دوستان همان قدر كه توانستند از فرصت 12اسفند سال 1390 استفاده كنند، از فرصت هاي بعدي نيز سود خواهند جست. يك بار تمثيلي از اين نحو به انتظار فرصت نشستن زدم كه دوستان مخاطب ناراحت شدند و از ذكر آن در اينجا پرهيز مي كنم.»

ظاهراً اشاره عبدي به ماجراي آن تيرانداز ناشي است كه ابتدا تير را مي انداخت و هر جا كه اصابت مي كرد، دور آن خطي مي كشيد و مي گفت درست وسط هدف زده ام!

عضو مستعفي مشاركت درباره هويت پنهان نويسندگان متن مورد اشاره نوشت: نويسندگان چنين متن هايي منتظر مي مانند تا نتيجه معلوم گردد، اگر تحليل آنان درست درآمد، خواهند گفت كه ما نوشته بوديم و اگر اشتباه شد، نويسندگان شانه از بار مسئوليت آن خالي خواهند كرد و از انتساب آن به خود پرهيز مي كنند. در چنين فضايي بايد منتظر بود كه افراد بيشتري به نام هاي مستعار مطالب غيرمسئولانه تري را بنويسند. به نظر من ايرادي نداشت كه نويسنده يا نويسندگان تحليل، به نحوي عمل مي كردند كه حداقل گردانندگان سايت مرجع منتشر كننده، اطلاعي از هويت آنان مي داشت و متن را با تاييد چنين هويتي منتشر مي كرد.

عبدي از نويسندگان خواست اگر به هر دليلي اسم خود را پنهان مي كنند، با انتخاب عناوين گمراه كننده موجب انحراف اذهان نشوند.


بي بي سي: هدف آمريكا در سوريه جبران شكست از حزب الله است

رسانه دولتي انگليس اعلام كرد ماجراي سوريه فراتر از بحث انقلاب هاست و آمريكا مي خواهد شكست از ايران و حزب الله در چارچوب خاورميانه جديد را جبران كند.

وبسايت بي بي سي فارسي در تحليلي، ماجراي سوريه را «درد زايمان خاورميانه جديد» عنوان كرد و نوشت: 6 سال پيش در چنين روزهايي، جنگي ميان حزب الله لبنان و اسرائيل درگرفت كه كانداليزا رايس وزير خارجه وقت آمريكا از آن به عنوان «درد زايمان خاورميانه جديد» ياد كرد. جدا از اينكه چه طرفي عامل شروع جنگ بود، عملاً هدف از آن توسط مسئولين اسرائيلي، نابودي حزب الله لبنان اعلام شد. گمان بر اين بود كه با بمباران مراكز اصلي حزب الله، اين حزب ظرف چند روز از بين رفته و به اين ترتيب مهم ترين اهرم قدرت ايران و سوريه در منطقه حذف مي شود؛ اما اين طرح سرانجام به دليل حمايت بي قيد و شرط ايران و سوريه از حزب الله و سيل پول و سلاحي كه به طرف لبنان سرازير شد؛ به شكست انجاميد و نه تنها حزب الله از بين نرفت؛ بلكه پس از جنگ، قدرت موشكي و نظامي خود را به شكل قابل توجهي افزايش داد.

بي بي سي با تأكيد بر اينكه آمريكا تلاش دارد متحدان خود در كشورهايي چون يمن و عربستان را حفظ كند افزود: سوريه اما شرايط متفاوتي دارد. بعد از خاتمه جنگ در لبنان، اين نتيجه گيري حاصل شد كه براي از بين بردن قدرت محور ايران- سوريه- حزب الله، نمي توان از انتهاي اين محور يعني حزب الله شروع كرد. از طرف ديگر، ايران نيز به دليل موقعيت استراتژيك، وسعت و قدرت نظامي اش؛ گزينه مناسبي براي حمله نظامي محسوب نمي شود. به اين ترتيب، سوريه تنها و بهترين گزينه براي از بين بردن اين محور است.

نويسنده با تصريح بر اين موضوع كه سوريه عملاً تبديل به عرصه جنگ نيابتي آمريكا با ايران و روسيه شود، مي نويسد: دولت سوريه برخلاف ليبي شاهد ريزش نيروها نيست. شانزده ماه از شروع آشوب در سوريه مي گذرد ولي عملاً بلندپايه ترين مسئولاني كه از دولت جدا شده اند، يك سفير در عراق و چند افسر و درجه دار ارتشي هستند.

بي بي سي تصريح كرد: ارتش سوريه تاكنون چندين بار از يك استراتژي مشخص براي سركوب گروه هاي مخالف استفاده كرده كه هر بار نيز موفق بوده است. براساس اين استراتژي، ارتش اجازه مي دهد تا مخالفان يك منطقه يا روستا را تصرف كرده و در آن مشغول جشن و پايكوبي شوند و سپس با حمله برق آساي ارتش، قتل عامي صورت مي گيرد كه در آن بسياري از چهره ها و فعالين اپوزيسيون جان خود را از دست مي دهند.

تحليلگر بي بي سي با اشاره به احتمال كشانده شدن پاي اسرائيل به ماجراي سوريه نوشت: در حقيقت بلندي هاي جولان تنها منطقه عربي اشغالي است كه چهل سال كامل در آرامش مطلق بوده. اگر حكومت سوريه و هم پيمانان خارجي اش به اين نتيجه برسند كه فشار به آستانه اي رسيده كه ديگر قابل تحمل و كنترل نيست، اجراي عمليات نظامي در مرزهاي اسرائيل مي تواند به راحتي نگاه ها را به طرف ديگري كشانده و عملاً امنيت اسرائيل كه براي غرب خط قرمز است را در خطر قرار دهد.

بي بي سي در پايان نوشت: آنچه در سوريه مي گذرد، به راستي فراتر از يك انقلاب مردمي كلاسيك است و گفته سرگئي لاوروف صحيح به نظر مي رسد كه سرنوشت سوريه، نظام و نظم جديد جهاني را رقم خواهد زد.


فارين پاليسي: چشم انداز تحولات خاورميانه به ضرر آمريكاست

سناريوي خوب براي آمريكا در خاورميانه، ضعيف شدن محور ضدغربي به رهبري ايران است اما تحقق چنين سناريويي تعجب آور خواهد بود. سناريوهاي بدي هم وجود دارد كه باعث دردسر براي آمريكا در خاورميانه خواهد شد.

نشريه فارين پاليسي با انتشار اين تحليل به قلم استفان والت نوشت: خاورميانه به كدام سو مي رود؟ سوريه، ايران و فلسطين. سناريوي خوب براي آمريكا در تحولات منطقه و بهار عربي اين است كه بشاراسد سقوط كند و محور ضد غربي متشكل از ايران و سوريه پايان يابد. ايران نيز از موضع ضعف با غرب كنار بيايد. و دولت هايي روي كار بيايند كه رابطه خوبي با آمريكا داشته باشند و اسلام نيز تبديل به اسلام ميانه رو شود. من طرفدار اين سناريو هستم ولي تحقق چنين سناريويي را تعجب آور و غيرمترقبه مي دانم.

اين نشريه مي افزايد: سناريوي بد اين است كه تحولات ناشي از بهار عربي ادامه يابد و تلاش براي بازگشت به دوران قبل با شكست مواجه شود. در اين سناريو خاورميانه به مكاني آرام و يا به صورت نسخه اي از اروپا بدل نمي شود. رژيم هاي سياسي اين كشورها قادر خواهند بود به تقاضاهاي مردم خود پاسخ بگويند و منافع ملي خود را پيش ببرند. ولي از آنجا كه بسياري از اين منافع ممكن است با خواسته هاي آمريكا در منطقه سازگاري نداشته باشد، دنياي عرب ممكن است به عنوان قطبي مستقل و در برابر واشنگتن ظاهر شود. در سناريوي «خوب» فرض بر اين است كه ظهور نظام هاي مشاركتي و شبه دموكراتيك در منطقه در نهايت تعارض منافع در داخل منطقه و منافع منطقه و آمريكا را از بين مي برد. ولي دلايلي هم در دست است كه نشان مي دهد اين سناريو خوش خيالانه است. فلسطينيان به دنبال دولت مستقل هستند و مردم عرب نيز از آنان دفاع مي كنند. يك دولت دموكراتيك در سوريه به هر حال خواهان بازپس گرفتن بلندي هاي جولان خواهد بود. بايد دانست كه رژيم هايي مانند حسني مبارك در مصر يا شاه عبدالله در اردن، هر چند به مردم خود اهميتي نمي دادند ولي با منافع واشنگتن همسو بودند. رژيم هايي كه اكنون جانشين آنها مي شوند بايد به حرف مردم هم گوش فرا دهند. اين امر با منافع آمريكا سازگار نيست. تاريخ نشان مي دهد كه دولت ها هر چه ثروتمندتر و قوي تر مي شوند، به تدريج بر ميزان استقلال منافع آنها هم افزوده مي شود. من اين سناريو را محتمل تر مي دانم.

استفان والت آنگاه سراغ سناريوي بدتر (زشت) رفت و نوشت: سناريو سومي نيز قابل تصور است كه در آن آنچه در عراق و لبنان اتفاق افتاد و اكنون در سوريه نيز تكرار مي شود، ادامه پيدا كند. در اين حالت بهار عربي برخي از رژيم هاي ورشكسته را واژگون خواهد كرد ولي نمي تواند همه آنها را سرنگون كند كه نتيجه آن رونق فرقه گرايي و جنگ و افراطي گري خواهد بود.

اين سناريو براي آمريكا جذاب نيست. شايد براي آمريكا عاقلانه تر باشد كه خود را از اين وضعيت دور نگاه دارد ولي با توجه به فشار متحدان آن نظير عربستان سعودي و اسرائيل چنين كاري دشوار خواهد بود. در اين ميان روسيه و چين هم هيچ اقدام مثبتي نخواهند كرد. در نتيجه اين سناريو براي آمريكا دردسر بزرگي محسوب مي شود.


فعلاً كه كشته هاي جنگ افغانستان را يواشكي در انگليس دفن مي كنند

«آمريكا و اسرائيل به ايران حمله نخواهند كرد. امروز قدرت و نفوذ ايران در خاورميانه بيشتر از روسيه است».

مسعود بهنود كه در جمع شماري از عناصر ضد انقلاب در اتريش سخن مي گفت، ضمن ارائه تحليل فوق گفته است: هم اكنون در غرب از كشته شدگان در جنگ افغانستان و عراق با افتخار ياد نمي شود به عنوان نمونه در انگليس حتي كشته شدگان در افغانستان را بي سر و صدا تشييع مي كنند چرا كه در غير اين صورت با اعتراض مخالفان مواجه مي شوند.

وي افزود: ماجراي حمله نظامي امروز در دنيا تغيير كرده و بيشتر دنبال اقدامات بدون هزينه و كشته مي گردند، مثل ماجراي سوريه كه با هدايت آمريكا و پول و سلاح كشورهاي عربستان و قطر پيش آمد بدون اينكه يك نفر از نيروهاي ناتو درگير يا كشته شود.

وي احتمال حمله آمريكا و اسرائيل به ايران را رد و خاطرنشان كرد كه آمريكا نمي خواهد سرنوشتي كه در ويتنام برايش رقم زده شد اين بار نيز در ايران برايش رقم زده شود.

اين سلطنت طلب فراري در پاسخ به اين سؤال كه چرا خاتمي را به عنوان يكي از افراد مشهور در ايران معرفي كرده گفت: بي بي سي گروهي را تشكيل داده بود كه از ميان يك ليست 80 نفره چهره هاي مشهور را انتخاب كنند و من ابتدا تأكيد كردم يك زن انتخاب شود و در اين ميان اسامي افرادي چون گوگوش و فروغ فرخزاد مطرح شد ولي در نهايت خاتمي را مطرح كردم(!)

وي كه در جمع همكاران نشريه موسوم به درفش سخن مي گفت، مدعي شد «من معتقد به اصلاحات هستم چون دوران انقلاب را تجربه كرده ام.» 23 بهمن مي گفتند بايد سران رژيم اعدام شوند اما فقط مهندس بازرگان بود كه از حقوق آنها سخن مي گفت و همه گروه هاي سياسي طرفدار اعدام سران رژيم شاه بودند. جامعه اي كه با كاباره و رقص و گوگوش خو كرده بود، ناگهان طرفدار انقلاب و شدت عمل شد و شعار «تا شاه كفن نشود- اين وطن وطن نشود» داد.

۱۳۹۱/۵/۳

اخبار مرتبط