کیهان
روحانی صدای پای دشمن را میشنود؟(یادداشت روز)
آقای روحانی در ابتدای راهی پرخطر ایستاده که خاتمی ۱۶ آذر ۱۳۸۳ به ته آن خط رسید و برخی حقایق تلخ را به زبان آورد. سیدمحمد خاتمی در آخرین ۱۶ آذر ۸ سال ریاست جمهوری، با جماعت دریدهای مواجه شد که به واسطه قصور و تقصیرهای وزارت علوم و کشور و اطلاعات و ارشاد، با نقاب همسویی اقدام به شبکهسازی در دانشگاه و احزاب و مطبوعات کرده بودند. خاتمی آن روز دو جمله گفت «کاری نکنید که بگویم شما را بیرون بیندازند» و «از اردوگاه اصلاحات صدای پای دشمن به گوش میرسد». او البته از این تجارب تلخ عبرت نگرفت و در فتنه و آشوب نیابتی سال ۸۸ در خدمت همان شبکه برانداز درآمد و لعنت ملتی را به جان خرید؛ او الیالابد سرزنش خواهد شد که با وجود اذعان به دروغبودن تقلب در محافل خصوصی، چرا جزو دعوتکنندگان به اعتراض و آشوب خیابانی قرار گرفت و با فتنهگران تا به امروز همراهی کرد,۱۶ آذری که امسال دولت آقای روحانی برگزار کرد، بار دیگر صدای پای دشمن را از اردوگاه مدعیان اعتدال و اصلاحطلبی به گوش رساند. شماری از عملههای شبکه ساختارشکن روز دوشنبه مجال پیدا کردند تا خودنمایی کنند. کار به آنجا رسید که رئیس گروهک نهضت آزادی را به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دعوت کردند و پس از مخالفت برخی نهادهای ذیربط، رئیس شاخه جوانان همین گروهک میخواست نامه رئیس گروهک را بخواند و سپس یک عضو مفسد کارگزاران که سمبل سقوط و انحطاط کامل یک آقازاده و دارای سابقه محکومیت است، در روز انزجار از شیطان بزرگ پشت بلندگوی خطابه رفت و از فتنهگران حمایت کرد. او همان کسی است که تا سر قبر شاه مقبور در مصر رفت، با بیوه وی مصاحبه و در روزنامه زن منتشر کرد و پس از آزادی از زندان مدعی شد دوستان خوبی از میان بهاییها و «سازمان مجاهدین خلق» پیدا کرده و اصرار دارد تا این سازمان تروریستی را نه منافقین بلکه مجاهدین خلق بنامد! قبیل این انحطاطها و کرمخوردگیها در اردوگاه افراطیون مدعی اصلاحات به حدی است که محمدرضا تاجیک شنبه ۷ آذر در مصاحبه با روزنامه اعتماد هشدار داد «بنمایه رنج اصلاحطلبان تعریف ناشدگی گفتمان اصلاحطلبی بعد از ۱۸ سال است... هیچ مرزبندیی میان خودی و غیرخودی اتفاق نیفتاده است و به نام اصلاحطلبی ۷۲ ملت وجود دارد... باید گفتمانی باشد تا به نام اصلاحطلبی دیگران سخن نگویند. وقتی این اتفاق نیفتاده، دیگر راه چارهای باقی نمانده و باید هزینه هر گرایش و کنشی را بپردازیم؛ از کسی که به نام اصلاحطلبی میرود و با فرح پهلوی ملاقات میکند تا کسی که با خارج از کشور میبندد، تا کسی که در پشت تریبون رسانههای خارجی میخواهد نظام را براندازی کند، همهاش را میاندازند گردن اصلاحطلبان، پس از ماست که برماست. هرچه سریعتر مرزهای اصلاحات باید مشخص شود که اگر بشود هر کس نمیتواند در واکنش به هر مسئله کوچکی به دامن رادیکالترین اپوزیسیون خارج کشور پناه ببرد؛ که اگر برد، قبل از خروج از حاکمیت، از اصلاحات خروج کرده است.»سیدمحمد خاتمی سقوط کرد چون به نصایح و هشدارهای رهبر معظم انقلاب اهتمام نکرد حال آن که به قول مسعود بهنود «از حق نگذریم اگر حمایت آقای خامنهای نبود، خاتمی را میخوردندش(!) آقای خاتمی در دنیا به هیچ کس به اندازه بدهی به آقای خامنهای بدهی ندارد، یعنی هر ۵ روز یک بار نجاتش داد.» خاتمی در ظلم و جفای خود علیه نظام جمهوری اسلامی سقوط کرد چون از سرنوشت ابوالحسن بنیصدر و روند سقوط او و هشدارهای امام عبرت نیاموخت. امام روز اول تیر ۱۳۶۰ با اشاره به ماجرای بنیصدر و نهضت آزادی و جبهه ملی و منافقین فرمود: «باید متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمیخواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند... عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ... من به شما عرض کردم که یک مطلبی که برخلاف ضرورت اسلام است و برخلاف نص قرآن است و از یک گروهی صادر شده با اسم و رسم، من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، چرا نکردید؟ آن آقا، من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم توبه کند که خدای تبارک و تعالی او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الان وقت دارید... شما از اینها که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و آن همه جنایت کردند و اعلام کردند که ما بر خلاف جمهوری اسلامی مسلحانه جنگ میکنیم، شما از اینها تبرّی کنید. من صلاح شما را میخواهم شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شمّ سیاسی ندارید، چنانچه که آقای بنیصدر هم نداشت. من الان هم نصیحت میکنم آقای بنیصدر را به اینکه مبادا در دام این گرگهایی که در خارج از کشور نشستند و کمین کردند بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی... اگر نصیحتهای من را گوش کرده بودی، این مسائل پیش نمیآمد. لکن نگذاشتند؛ آنهایی که به تو اظهار علاقه میکردند، به اسلام علاقه نداشتند و تو را کشاندند به جایی که تباه کردند. بیش از این خودت را تباه نکن، به دام این اشخاصی که مثل اژدها دهان باز کردهاند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند، نیفت...». (جلد ۱۴ صحیفه امام، صفحه۴۹۰)در حالی که رهبر معظم انقلاب به اعتبار ظلم و جنایت عظیم فتنهگران و سران آنها به کشور و نظام و مقابله آنها با اسلامیت و جمهوریت میفرمایند «فتنه خط قرمز نظام است»، چه آفتی به جان برخی مدیران افتاده که مثلاً سخنگوی دولت میگوید: «در رابطه با موضوع حصر، دولت اقدامات لازم و اثربخش را انجام خواهد داد و رئیسجمهور از هیچ یک از وعدههای خویش عدول نکردهاند» و شماری از همین جماعت یاغی و محارب و مفسد فیالارض با مساعدت مسئولین وزارت کشور و علوم و کوتاهی وزارت اطلاعات، مجال تجدید حیات سازمان فتنه (آشوب نیابتی CIA, MI۶ و موساد) و سربازگیری را به بهانه روز دانشجو و روز مبارزه با استکبار آمریکا یا قبل از آن پیدا میکنند؟ آیا یکی از همان اعضای جبهه ملی مرتد اعلام شده از سوی حضرت امام نبود که در نشریه کارگزارانی آسمان، حکم قرآنی قصاص را غیرانسانی خواند و سردبیر همین نشریه (نایبرئیس کمیته سیاسی کارگزاران) نبود که در نشریه مردم امروز تیتر هتاکانه «من هم شارلی هستم» را علیه پیامبر اعظم(ص) انتخاب کرد؟! و آیا همین امروز دبیرکل حزب مذکور به تصریح اعلام نمیکند که مشغول سربازگیری هستیم؟! یعنی امثال این آقا غیر از بدبخت کردن کروبی و میرحسین موسوی باید چند ده رجل سیاسی دیگر را به امراض مهلک خود هلاک کنند، تا احساس خطر کنیم؟ آیا این خطر مثلا به اندازه مشاهده ویروس آنفلوآنزای «H۱N۱» در فلان شهر و جان باختن ۳۳ نفر اهمیت ندارد که دولت و وزرای ذیربط را تکان دهد؟! اگر بیماریهای خود ایمنی (Autoimmune) نظیر اماس، لوپوس و روماتیسم مفصلی، خطرناک حساب میشوند چون بخشی از سیستم ایمنی بدن به اشتباه به خود بدن حمله میکند و آن را از پا میاندازد، آیا شماری از سیاسیون و مطبوعات و احزاب و مدیران صاحب مسئولیت ما دچار این وارونگی خطرناک نشدهاند؟!این وارونگی است که فلان رجل سیاسی مدعی اعتدال و عقلانیت و نبوغ، مورد نفوذ قرار گیرد و دشمن از زبان او این یاوه را منتشر کند که «ما میخواستیم بمب اتمی بسازیم و نشد»! اما مسئولان امنیتی او را بازخواست نکنند. این غصه را کجا باید برد که همین رجل سیاسی پیش از این چند بار به خاطر اعتراض منتقدان به روند تهیه برجام مدعی شد «دلواپسان با صهیونیستها و نتانیاهو همنوا شدهاند» اما خود حرف گزافی را برزبان جاری کرد که بلافاصله با ذوقزدگی مورد استقبال نشریات صهیونیستی هاآرتص و عاروتصشوا و رادیو اسرائیل و نیویورک تایمز قرار گرفت تا بگویند اگر آژانس سندی رو نکرده، این هم سند دروغگویی ایران! نظام و ملت و انقلاب به کنار، آیا دولت نمیخواهد از حیثیت خود دفاع کند و معترض ماجرا شود؟!مورد دیگر مصاحبه چند ماه پیش همین چهره سیاسی است که مدعی شد شعار صدور انقلاب ما باعث شد صدام و کشورهای عربی بترسند و برای دفاع از خود به ایران حمله کنند! آیا واقعیت جنگ این است؟ آیا این سخن خلاف واقع، اول از همه تخطئه حضرت امام نیست که از صدور انقلاب سخن گفتند؟ ماجرای بعدی، طرح ادعای خلاف واقع استفاده حکومت سوریه از سلاحهای شیمیایی (تکرار عملیات روانی غرب) بود که گزاف بودن ماجرا آشکار شد و همان چهره سیاسی مجبور شد حرفش را پس بگیرد. وقتی این «خارج زدن»ها تکرار میشود، ناظران را حساس میکند تا ببینند چه عارضهای برای این سیاسیون پدید آمده است؟ دقیق که میشوید معلوم میشود شماری از عناصر آلوده- از بستگان نزدیک و فرزندان تا برخی نفوذیهای کارکشته - چنان فرد را محاصره کردهاند که مجال تنفس و تعقل را ندارد. عمیق که میشوید نفوذیهایی را پیدا میکنید که بر سر فتنه سبز، نامه سرگشاده به امثال کروبی و موسوی نوشته و در آن نامه مشخصا ۷-۸ بار به حضرت امام ناسزا گفته و از کشور گریخته اما پس از انتخابات ۹۲ به کشور برگشته و به عنوان مشاور ارشد در دفتر و دیدارهای فلان رجل ارشد سیاسی حاضر شدهاند؛ حال آن که در همان نامه (با عرض پوزش از ساحت مقدس حضرت امام(ره) و خوانندگان محترم) از این دست ادبیات استفاده شده است. «تو را به خدا در زنده کردن «امام» نکوشید که این «امام» زندهشدنی نیست... طاقت از کف میرباید و خون جگر میخوریم اینکه از امام حرف میزنید... مگر آیتالله منتظری نگفت ولایت مطلقه شرک است و مگر امام خمینی واضع ولایت مطلقه نبود... فاجعه بارتر از کتاب ولایت فقیه، کتاب کشفالاسرار است. «امام خمینی» مصداق آیه ]...[ درباره نابودی نعمتها و تبدیل آنها به کفر است»!! کرم خوردگی و فسادزدگی دفتر یک رجل سیاسی مدعی همراهی با نظام و انقلاب تا کجا؟! این پیچکهای سرطانگون اگر به پر و پای سیاستمداری حلقه زدند، اجازه حیات و بالندی سالم سیاسی را میدهند؟ چرا قبیل این جماعت در مدیریت مرکز اسناد دانشگاه آزاد و برخی مراکز دولتی تصمیمگیر یا تصمیمساز به کار گمارده میشوند؟جریان ساختارشکنی که در ۸ ماهه آشوبافکنی نقاب از چهره برداشت و به خاطر زنجیره خیانتهایش در حماسه الهی ۹ دی مورد لعنت ملت قرار گرفت، به صراحت از دولت به عنوان «دولت اجارهای» (رحماجارهای) یاد کرده است. از این بدتر نمیشود به یک دولت ناسزای ناموسی گفت. سکوت در برابر این ادعا که در عمل نیز شواهد و قرائن آن دیده میشود، یعنی سوزاندن ریشههای حداقل تدبیر و کفایت و امید در یک دولت. خروجی انفعال دامنهدار همین میشود که پس از ۲۷ ماه، دولت در زمینه «برنامه» و «کارنامه» به شکل کاملا محسوس بلنگد و برخی مدیران دولتی به جبران این اتفاق، تحریک شوند به رادیکالیسم سیاسی و ایجاد دوقطبیهای مصنوعی در درون کشور دامن بزنند تا محیط آلودهتری برای زیست انگلهای سیاسی و عناصر طفیلی آویزان از شعار اعتدال فراهم شود. میشود همین که اگر امویان و آل یزید، روز عاشورا را به روز مبارک و عید تبدیل کردند، هم گفتمانهای آنها روز قربانی شدن شهدای دانشجو پیش پای معاون رئیسجمهور آمریکا را روز بزک شیطان و پنجه کشیدن به سیمای جمهوری اسلامی قرار دهند. آن سوی این قهقرای سیاسی و فرهنگی منافقین مدعی حمایت از دولت، انبوهی از مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم در حاشیه دید برخی دولتمردان قرار گرفته است. آقای روحانی اگر نجنبد و در تراز خطابه تاریخی ۲۳ تیر ۱۳۷۸ علیه منافقین جدید ظاهر نشود، همین بیصفتهای سیاسی و فرهنگی بلایی را که سر خاتمی و هاشمی درآوردند، سر او درمیآورند و خدا نکند که چنین شود.
محمد ایمانی
روزنامه جوان
اگر امام زنده بود با موسوي چگونه رفتار ميكرد؟
مراسم ۱۶آذر امسال در تعدادي از دانشگاههاي كشور، به نام دانشجو بود و به كام امريكا، براي تصديق اين گزاره، كافي است به اين سؤال پاسخ بدهيم كه آيا از چنين مراسمهايي، امريكاييها به خشم ميآيند يا خوشحال ميگردند؟براي پاسخ به اين سؤال بايد آرمان جنبش دانشجويي در ايران را مورد توجه قرار داد. به راستي در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲، اعتراض دانشجويان كه با سركوب مواجه شد و رنگ خون به خود گرفت، متوجه چه چيزي بود؟ آيا نوك حمله اعتراضات در آن زمان، متوجه مداخله اجانب و خصوصاً امريكاييها و انگليسيها نبود؟ آيا جنبش دانشجويي در ايران، ماهيت استقلالخواهي، عزتطلبي، آزاديخواهي و بيگانهستيزي نداشت. آيا دانشجويان در ايران بيشترين اعتراضات را نسبت به امريكاي مداخلهگر در امور ايران، خصوصاً با انجام كودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ نداشتند؟ بسيار روشن است كه امريكاستيزي يكي از اركان اصلي آن حركتي است كه ۱۶ آذر را پديد آورد و به عنوان روز دانشجو در دفتر مبارزات ملت ايران به ثبت رساند. حال كه پس از ۶۲ سال از آن روز، امريكاييها جناياتشان در حق ملت ايران و ديگر ملتهاي مسلمان و مظلوم در منطقه و جهان بيشتر شده، اگر در دانشگاهي مراسمي به پا گردد براي گراميداشت ۱۶آذر و روز دانشجو، اين مراسم چه مختصاتي بايد داشته باشد؟ فضاي حاكم بر اين مراسم بايد چگونه باشد؟ گفتمان غالب سخنرانان اين مراسم بايد چه باشد؟ شعارهاي اصلي اين مراسم بايد داراي چه سمت و سويي باشد؟ آيا بايد فضاي مراسم و گفتمان سخنرانان و شعارهاي اصلي در اين مراسم،عليه امريكا باشد يا عليه نظامي كه تمامقد در برابر امريكا ايستاده است؟ با اين ملاك و معيار، ميتوان گفت در ۱۶ آذر امسال، در كدام دانشگاه و در كدام يك از مراسمها، نشستها حقيقي بود و در امتداد ۱۶آذر ۳۲ و بر مبناي آرمان واقعي جنبش دانشجويي در ايران برگزار گرديد. با اين مقدمه، يكي از شعارهاي سرداده شده در مراسم ۱۶آذر دانشگاه شهيد بهشتي مورد بررسي قرار ميگيرد. در مراسم روز دانشجوي اين دانشگاه كه افرادي چون محمدرضا خاتمي و علي مطهري به عنوان سخنران حضور پيدا كرده بودند، اين شعار سر داده شد: «اگر امام زنده بود موسوي تنها نبود!» البته در كنار اين شعار، شعارهاي ساختارشكنانه هم سر داده شد. در بعضي از مراسمهاي امسال روز دانشجو نيز، عكسهاي سران فتنه از سوي يك جريان خاص هم بين دانشجويان توزيع شد. بديهي است كه از چنين مراسمهايي با عنوان روز دانشجو درايران، امريكاييها و ديگر مستكبران، نه تنها به خشم نميآيند بلكه ضمن خوشحال شدن، نسبت به آينده تحولات در ايران، بعضاً اميدوار هم ميشوند، اما در خصوص اين شعار گفتنيهاي فراواني وجود دارد و از آن جمله است:۱ ـ كساني اين شعار را سر ميدهند كه:الف ـ در سال ۸۸ و در جريان فتنه عميق، عكس حضرت امام (ره) را پاره كرده و آتش زدند. ب ـ در سال ۸۸ و در جريان فتنه عميق، شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه سر دادند. ج ـ در سال ۸۸ و در جريان فتنه عميق، شعار نه غزه نه لبنان سر دادند.د ـ در سال ۸۸ و در جريان فتنه عميق، شعار جمهوري ايراني سر دادند.آيا اين افراد كه امروز اين شعار را ميدهند، به امام اعتقاد دارند؟ به كدام امام؟ امام حقيقي يا امام تحريف شده؟۲ ـ كساني كه اين شعار را سر ميدهند، در شناسنامه خود و پيشينه خود، ادعاي اصلاحطلبي دارند و همان مدعيان اصلاحات كه پس از دوم خرداد سال ۱۳۷۶، با تشكيل جبهه اصلاحات با صراحت دوران امام خميني (ره) را پايان يافته تلقي كردند و معتقد بودند از اين پس بايد خميني را در تاريخ مطالعه كرد. آيا اينان كه ميگويند اگر امام زنده بود، منظورشان همان امامي است كه ميخواستند روانه موزه تاريخ كنند، يا منظورشان امامي است كه با تحريف مكتب، شخصيت و خطوط فكري امام اصلي به عنوان يك امام بدلي و قلابي در حال ساختن او هستند. ۳ ـ واقعاً اگر امام (ره) زنده بود، با موسوي چگونه رفتار ميكرد؟با اين مختصات از امام واقعي و اصيل، ميتوان حدس زد كه اگر امام (ره) زنده بود با موسوي چگونه رفتار ميكرد:الف ـ حضرت امام (ره) حفظ جمهوري اسلامي را اوجب واجبات ميدانست و بر همين اساس با هيچ كس تعارف نداشت و عقد اخوت دائمي نبسته بود. حضرت امام (ره) بر اين مبنا با نوه خودش سيد حسين خميني كه از صراط مستقيم منحرف شده بود برخورد جدي و حتي دستور حبس خانگي او را صادر كرد. امام (ره) با همين مبنا با مرحوم منتظري كه به تعبير خود آن عزيز سفر كرده حاصل عمرشان به حساب ميآمد، آن برخورد صريح و قاطع را نمود و وي را از قائم مقام رهبري عزل كرد. حال كه در سال ۱۳۸۸ آقاي موسوي در مقابل نظام جمهوري اسلامي ايستاد، اگر امام زنده بود، با وي چگونه رفتار ميكرد؟ب ـ حضرت امام (ره)، ميفرمود، پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به كشورتان آسيب نرسد. حضرت امام خميني (ره)، ولايت فقيه و ولايتش را همان ولايت رسول الله (ص) و در امتداد ولايت الهي دانسته، اطاعت از ولي فقيه را بر هر مسلمان واجب ميدانستند. حال كه موسوي در سال ۱۳۸۸، برخلاف ادعاي قبل از انتخاباتش كه بر ولايتمداري تأكيد داشت، رو در روي ولايت ايستاد و كشور را با اين ايستادگي در برابر ولايت با چالش و بحران روبه رو ساخت، اگر امام زنده بود با وي چگونه رفتار ميكرد؟ج ـ حضرت امام خميني (ره) بارها بر اين نكته تأكيد داشتند كه ملاك حال فعلي افراد است. بر اين اساس حضرت امام خميني (ره)، يك ملاك اساسي را هم به همگان براي سنجش اين حال ارائه فرمودند كه به درد امروز ما ميخورد. ايشان ميفرمودند، اگر روزي دشمن از شما تعريف كرد، به خودتان شك بكنيد. ببينيد چه كاري كردهايد كه به خاطر آن كار دشمن دارد از شما تعريف ميكند. از سال ۱۳۸۸ به اين طرف، رفتار آقاي موسوي، تعريف و تمجيدهاي دشمنان را در پي داشته، يا آنان را به خشم و غضب درآورده است؟ پاسخ خيلي روشن است. با وضوح در اين پاسخ، اگر امام (ره) زنده بود، با موسوي چگونه رفتار ميكرد؟آيا اين دلايل مختصر، ما را به اين وادي جهت نميدهد كه اگر امام (ره) زنده بود، موسوي حتي عمرش به پايان سال ۱۳۸۸ هم نميرسيد؟
یداله جوانی
روزنامه رسالت
گشودن دوجبهه بايک نامه
دربرابر تهديدهايي که جهان اسلام واخيرا (آرامش) مسلمانان مقيم دراروپا وآ مريکا را هدف قرارداده است احساس مسئوليت جدي درگستره جغرافياي جهان اسلام ونهادهاي مدعي رهبري ازسازمان کنفرانس اسلامي تا رابطه العالم الاسلامي وازجامعه الأزهر تا اتحاديه جهاني علماي مسلمان ديده نمي شود! تنها رهبري انقلاب اسلامي است که هرجا به حريم مقدسات اسلامي و امنيت مسلمانان تعرض مي شود (ازمسئله کتاب سلمان رشدي تا اهانت به قرآن کريم و شخصيت پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله) و اسلام ومسلمانان درمعرض اتهام قرار مي گيرند، پيشگام دفاع و بيان حقايق ميشود. نامه اول ودوم به عموم جوانان درغرب که از جايگاه احساس مسئوليت نسبت به مسلمانان وحتي خيرخواهي براي ساير اديان براي رسيدن به کلمه مشترک صادر شده است خود از نمادهاي تعيِّن رهبري در جهان اسلام به شمار مي آيد.دو نوبت حادثه تروريستي دريک پايتخت اروپايي، نسبت داده شده به مسلمانان، اما بهره برداري شده از سوي غرب وخصوصا رژيم صهيونيستي عليه اسلام ، به توفان تبليغي در رسانه هاي آنان وتشديد وحشت در مردم فرانسه انجاميد تا با سراسيمگي، افکار عمومي جهان را نسبت به ضرورت يک واکنش اساسي عليه مسلمانان متقاعد سازد وهمين فضاسازي تخريبي منجر به ايجاد ناامني براي مسلمانان مقيم در اروپا وآمريکا و حتي اتهام همسويي داعش با جمهوري اسلامي شد که تاکنون جدي ترين مبارزه را با آنان داشته است. صدور نامه خطاب به جوانان مقيم غرب در همين اثنا، اقدامي درجهت تبديل تهديد به فرصت و بهره برداري از امواج تبليغي آنان براي رويکردي ايجابي (وغير انفعالي) است. به چالش کشيدن معيارهاي دوگانه غرب در تعريف تروريست خوب وبد و رسيدن به منافع مشترک با يک تفکر افراطي ومطرود در منطقه وحمايت از تئوري پردازان تروريسم تکفيري وپشتيباني مالي وتسليحاتي و تجاري از آنان ازجمله بهرهگيريهاي صحيح فرصت شناسانه ازافکارعمومي درکانون زماني جنجالهاي تبليغي اخير بود.جوانان، آينده پردازان ملتها هستند و با توانمنديهايي که دارند همواره درصدد کليشه گريزي، نوآوري وتشخص طلبي اند ونسبت به سياست بازان کهنه کار غرب که اکثر تخم مرغهاي خودرا در سبد صهيونيستها گذاشته اند، ازسلامت وصداقت وانگيزه حقيقت طلبي بيشتري برخوردارند واميد بيشتري به رويش سياسي وفرهنگي آنان وجود دارد. به همين دليل باايمان به تاثيرپذيري ورويش تدريجي و آزاديخواهانه که درآنان وجود دارد مخاطب اصلي نامه واقع شده اند. رويکرد اصلي پيامبراکرم صلي الله عليه وآله درفراخوان مشرکان به اسلام نيز بيشتر متوجه جوانان بود، وهمين قشربودند که به ياري پيامبر(ص) شتافتند از مصعب بن عمير تا معاذ بن جبل و اسامه بن زيدو....لذا پيامبر اکرم(ص) فرمودند : حالفني الشبان وخالفني الشيوخ. يعني جوانان بامن هم پيمان شدند وسالمندان (بيشتر) مخالفت ورزيدند. اگرچه باچنين روشي،پيام به دست نخبگان علمي وسياسي ودولتمردان غرب نيز ميرسد و موردتوجه آنان قرارمي گيرد.زمان ارسال اين پيام وادبيات وچيدمان مفاهيم بهکار گرفته شده درآن نيز بسيار معنادار است.در زماني که شعارهاي ليبرال دموكراسي غرب رنگ باخته و براي حفظ قدرت خود، ناگزير از رفتاري وارونه ومتضاد با آن شده اند داستان زيباي آزادي بيان ليبراليسم به خيابان يک طرفه توهين ودشنام وزشت گويي به مقدسات اسلام تبديل شده و شهروندان اروپايي وآمريکايي که براي اعتراض به جنايات رژيم صهيونيستي درغزه و اعلام چند شعار اعتراض آميز به خيابانها آمده بودند به دليل آزادي بيان! باضرب وشتم وتوهين وخشونت پليس مواجه شدند، و "دروغ بزرگي به نام دموكراسي” که سالها به کمک آن، افکارعمومي را فريفتند به کودتا واقدامات براندازانه سخت ونرم عليه حکومتهاي برآمده از انتخابات وآراء مردم تبديل شد ودرجهت عکس آن ازحکومتهاي قرون وسطايي منطقه مثل آل سعود وهمپالگيهاي ديگرآن به دليل تئوريزه کردن تکفير وترور واعزام مزدوران اجاره اي براي کشتار مردم بي گناه سوريه وعراق ويمن که جرم اصلي آنان مخالفت بارژيم اشغالگر صهيونيستي بود حمايت وپشتيباني به عمل آوردند،شرايط براي رويش معنوي آرام درغرب با پيشگامي جوانان ودعوت به بازنگري پژوهشگرانه به اسلام ورهايي از محاصره رسانه اي غربي براي فهم آزاد انديشانه حقايق، فراهم شده است. و براساس اظهارات برخي نخبگان اين کشورها وحتي برخي کشورهاي شرقي در جستجوي راه حلهايي براي همگامي پيشرفتهاي علمي ومادي وفناوري با رويکردهاي اخلاقي ومعنوي هستند.اگرچه نسل فعلي مديران ورهبران غرب مرعوب ومحصور صهيونيستها شده اند و چيزي جزتامين منافع آنان را، دراولويت خود ندارند اما نسل جديدحقيقت جو ودرحال رويش از زمينه مناسبي براي برقراري ارتباط و دريافت پيام درفراخوان تجديد نظر طلبانه نامه برخوردارند. تغيير در سياستهاي غرب بايد از”جريان سازي فکري” دربدنه مردم آن آغاز شود تابتدريج اين جريان تقويت شود وگسترش يابد و ياران خودرا بيابد. اين مهم نيازمند باز کردن جبهه اي جديد در عرصه قدرت نرم باغرب بود که مقام معظم رهبري با درايت آن را آغاز کردند همچنانکه درزمان امام صادق وامام رضاعليهما السلام نشستهاي گفتگو بادگر انديشان درمنظر افکارعمومي قرار گرفت وزمينه آگاهي وراهيابي بسياري را فراهم ساخت و سم پاشي هاي خلفاي عباسي عليه ائمه اطهار(ع) را خنثي کرد .اين نامه که از سر خيرخواهي ودعوت به گفتمان بر سر مواضع مشترک (که يکي ازآنها فعلا مسئله مبارزه باتروريسم است واعلام مجدد مواضع جمهوري اسلامي درمورد جريانهاي تروريستي وحاميان آنان درمنطقه واروپا وآمريکا وريشه داشتن شکل گيري آن درسياستهاي غرب)،ارسال شده است وهم درصدد دعوت به تقريب ورسيدن به راه حلي براي پيشگيري از عمق يافتن فاصله ها و وسعت يافتن کدورتها و پي ريزي تعامل صحيح وشرافتمندانه غرب باجهان اسلام است که خود از اقدامات تمهيدي براي رويدادهاي بزرگ پيش رو نيز تلقي مي شود که درقرآن کريم(۱) واحاديث ما وعده وقوع حتمي آن بعداز فراهم شدن برخي مقدمات (۲)داده شده است.نامه ي مقام معظم رهبري همزمان دوجبهه را گشوده است يکي دربرابر مخاطبان خود درغرب وديگري دربرابر مسلمانان و جوانان جهان اسلام (خصوصا آنهايي که درانتظار حکم جهاد بودند ودرشعارهاي خود آن راتکرار مي کردند) اکنون اين جبهه جهاد فرهنگي است که انگشت اشاره مقام معظم رهبري آن را نشان مي دهد . مطالعه درمورد راههاي شناسايي ودسترسي به مخاطبان نامه ونهادينه سازي امکان دادوستد مستمرفرهنگي باآنان به دليل اين که معيارهاي فرهنگي غرب درحال فرو پاشي است امري ضروري وفوري به نظر مي رسد ونبايد اجازه داد همچون دوره بعد از رنسانس صهيونيستها معيارهاي خودرا (دردوره تغيير) جايگزين کنند. بايد با تبليغات اسلام هراسانه رسانه هادرغرب مقابله کرد و باتعريف ارتباط سامان يافته باعموم جوانان در غرب، زمينه جريان سازي فکري وشناخت صحيح و واقع گرايانه آنان نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامي را تسهيل نمود.و لذا ضروري به نظر مي رسدباهمکاري تشکلهاي دانشجويي ومردمي وخصوصا بسيج وجبهه فرهنگي انقلاب اسلامي واشراف نهاد نمايندگي ولي فقيه دردانشگاهها و وزارت امورخارجه وسازمان فرهنگ وارتباطات ونهادهاي اسلامي بين المللي همسو ، جوانان مسلمان ومؤمن ايراني وغير ايراني درداخل وخارج کشور وخصوصا دراروپا وآمريکا به حضور فعال دراين جبهه فراخوانده شوند. مهندسي هنرمندانه وعالمانه سازوکار ارتباط مستمر بامخاطبان نامه وحضور فعال دراين جبهه براي جوانان ما مي تواند به عرصه تربيت وکادر سازي براي جهاد فرهنگي نيزتبديل شود همچنان که حضور درجبهه هاي دفاع مقدس به فرصتي براي تربيت معنوي وجهادي جوانان تبديل شده بود.پي نوشتها:۱-قرآن کريم سوره صف آيه ۹۲-پژوهشگر ونويسنده فرهيخته لبناني استاد علي کوراني عاملي درصفحه ۲۵۲ چاپ يازدهم کتاب عصر الظهور خود که درسال ۲۰۰۴ ميلادي منتشر شده است با استنا دبه برخي احاديث اظهار مي دارد: درغرب جريان فکري نيرومند مردمي به وجود مي آيد که زمينه تغيير برخي حکومتها را فراهم مي سازد.ودرصفحات ۱۵۸ و۱۶۰ و۱۶۱ همين کتاب با استناد به رواياتي ديگر تا کيد مي کند که ظهور بعد از انجام برخي مقدمات بستر ساز اتفاق مي افتد و ايرانيان ازجمله کساني هستند که مبادرت به فراهم سازي اين تمهيدات مي کنند.
روزنامه جام جم
از اسلام شناسی تا غرب شناسی انتقادی
نامه اسلامی – ایرانی بزرگترین رهبر جهان اسلام و عالیترین شخصیت دینی – سیاسی جمهوری اسلامی ایران به جوانان غرب دربر دارنده ابعاد گوناگون و تحلیل همهجانبه تاریخی، حاکی از درد مشترک اسلام و غرب – تروریسم بینالمللی – بازتاب گستردهای در جهان داشته است.پس از حادثه تروریستی انفجار در دفتر مجله «شارلی ابدو» فرانسه در سال گذشته موج گستردهای از اسلامهراسی و مسلمانستیزی در کشورهای اروپایی به راه افتاد. نامه مهم و اثرگذار رهبر معظم انقلاب (۲ بهمن ۱۳۹۳) فقط پس از دو هفته از این حادثه تروریستی پیام روشن و تاریخی عمیقی داشت. دال مرکزی گفتمان نامه اول «اسلامشناسی» است. توجه دادن جوانان غربی به انگیزهها و دلایل سیاهنمایی علیه اسلام معطوف به آشکار ساختن اشتباه خطرناک تاریخی – سیاسی غربیها در سیاست جنگ در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی اسلام داعشی، جوانان غربی به شناخت بیواسطه و مستقیم دین دعوت میشوند. شناخت اسلام از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اول یعنی «قرآن» و «زندگی پیامبر» و آموزههای انسانی و اخلاقی پیامبر اسلام و نه قرائتها، تفسیرها و البته عملکردهای گروههایی از مسلمانان. دال مرکزی نامه دوم و اخیر ایشان به جوانان اروپا و آمریکای شمالی «غربشناسی انتقادی» است. (۸ آذر ۱۳۹۴) اینکه بر خلاف ادعای غیرواقع برخی دولتها و رسانههای غربی، تروریسم داعش، نشانه حمله و دشمنی اسلام با غرب نیست، بلکه تروریسم درد مشترک ما و شماست. اسلام و مسلمانان پیشتر و بیشتر از غرب قربانی تروریسم کور سلفی – تکفیریاند. تروریسم امروز محصول سیاستهای فرهنگی و تاریخی کشورهای استعمارگر و سلطهجوی غربی است. نماد شکافهای اجتماعی – اقتصادی، فرهنگی و تبعیضهای ناروای هویتهای گوناگون ساکن در جوامع غربی است. داعش نماد عقیده و دین نیست، بلکه پدیدهای اجتماعی ـ تاریخی و البته پروژهای سیاسی ـ نظامی ـ غربی ـ عربی است. داعش زاییده وصلتهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفق و خسارتبار تلاقی استعمار با تفکر افراطی درون یک «قبیله بدوی» است. جوانان غربی در نامه اول به اسلامشناسی بیواسطه و مستقیم براساس کتاب خدا و سیره پیامبر اعظم دعوت و در نامه دوم به درستی، به جای توجه به فرافکنی و دشمنتراشی دیگر ملل و ادیان به عنوان عامل اصلی تروریسم به غربفهمی و غربشناسی انتقادی توجه داده میشوند. جوانان غربی دعوت میشوند تا به جای شکافتن لایههای ظاهری جامعه خود و افزودن گرهها و کینهها ـ اسلامهراسی ـ از طریق مطالعه، بررسی و نقد زیست جهان و جامعه خود ـ غربشناسی انتقادی ـ شکافها را ترمیم کنند، یعنی نگاه از درون به جای نگاه از بیرون. تروریسم پدیده خارجی و از بیرون تحمیل شده به مردم غرب نیست. «پرخاشگری»، «خشونت» و «بیبندوباری اخلاقی» واقعیات اجتنابناپذیر پیامدهای صنعت و فرهنگ جامعه مدرن است. جامعه جوان غرب برای برونرفت از وضعیت «هجوم نرم» نیاز به خودآگاهی انتقادی تاریخی بههنگام دارد و مناسبترین مسیر، اسلامشناسی واقعی و غربشناسی انتقادی است. مسئولیت مشترک حوزههای علمیه درباره شیوههای نوین و کارآمد، معرفی اسلام بیواسطه و مستقیم و نیز دانشگاهها درباره تولید ادبیات غربشناسی انتقادی و غربفهمی از الزامات و بایستههای شرایط امروز است. دکتر سید فرهاد سجادی استاد دانشگاه
روزنامه خراسان
چرا «ستاد فرماندهی»
نویسنده : محمد حقگو پیشرفت ها در زمینه حل و فصل موضوعات هسته ای طی ماه های گذشته، در حالی به خانه برجام رسید که کماکان اقتصاد کشور با لایه های نسبتاً عمیقی از رکود مواجه است. رکودی که در نامه انتقادی اخیر انجمن تولیدکنندگان لوازم خانگی به وزیر صنعت خود را بیش از پیش نشان می دهد. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب نیز در نامه مهم تایید مشروط برجام، از کم توجهی دولت به موضوع اقتصاد مقاومتی انتقاد کردند. ایشان در آن نامه عنوان داشتند: " همانطور که در جلسات متعدد به آنجناب و دیگر مسئولان دولتی یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کردهام، رفع تحریم ها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی جز با جدّی گرفتن و پیگیری همهجانبه اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شـد." در این راستا برگزاری جلسه دو شب قبل رهبر معظم انقلاب با اعضای هیئت دولت در زمینه پیگیری اقتصاد مقاومتی نشان از این دارد که دغدغه یادشده کماکان از منظر کلان اقتصادی رفع نشده است. به گونه ای که معاون پارلمانی رییس جمهور، پس از این جلسه، خبر از تغییر نام ستاد راهبری اقتصاد مقاومتی به ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی داد. شاید در نگاه اول سوالاتی از این قبیل مطرح شود که آیا این موضوع، صرفاً یک تغییر نام است؟ آیا سرنوشت این ستاد به سایر ستادهای کلیشه ای تبدیل خواهد شد؟ و مهم تر این که با توجه به این که اعضای این ستاد، افراد ناشناخته ای نیستند، آیا خروجی این ستاد، به مانند تصمیمات جاری فضای اجرایی کشور خواهد بود یا خیر؟ برای این که تصویر و تعبیر روشن تری از این موضوع داشته باشیم، لازم است مقداری به عقب تر برگردیم. از زمانی که سیاست های اقتصاد مقاومتی توسط مقام معظم رهبری ابلاغ شد، تاکنون حدود دو سال می گذرد. این در حالی است که در ماه های اخیر به تدریج کارشناسان نسبت به کلیشه ای شدن عباراتی حول این موضوع هشدار می دادند. هشدار از این نظر که با خروج کشور از حیاط خلوت تحریم ها، مجدداً با بازگشت به رویکردهای قبلی، درس های این برهه زمانی حساس و تاریخی فراموش شود. برهه ای که فرصت خودیابی اقتصادی کشور را در عین مواجهه با کمبودها فراهم ساخت و درس هایی را آموخت که می توان آن را چکیده بیش از ۶۰ سال تجربه اقتصاد نفتی نامید. لذا طبیعی بود که برای جلوگیری از به محاق رفتن این سیاست ها، یک ساختار شفاف تصمیم گیر و نیز پاسخگو می بایست برای پیاده سازی این سیاست ها در کشور ایجاد شود. همزمان با این نگرانی ها بود که مقام معظم رهبری در دیدار خود با هیئت دولت در شهریور ماه و استماع گزارش اقدامات دولت در رابطه با اقتصاد مقاومتی، نکاتی انتقادی را مطرح کردند. ایشان در آن جلسه اظهار داشتندکه بخشی از اقدامات انجام شده دولت تاکنون، در حوزه اقتصاد مقاومتی نبوده است، بخشی از این اقدامات، کارهای جاری است. آن اقداماتی هم که مرتبط ترند، بیشتر مربوط به مقدمات اجرای سیاست ها می باشند. ایشان هم چنین تشکیل یک ستاد فرماندهی قوی، هوشمند و نافذ الکلمه برای پایش فعالیتها، اقدامات ضربتی برای حل مشکلات، اتخاذ تصمیمات صحیح و به موقع و گزارش دهی به مردم در این راستا را خواستار شده بودند. اما اینک که موضوع تغییر نام این ستاد مطرح شده است، می توان به نوعی به تغییر رویکردها در نظام تصمیم گیری کلان کشور نسبت به پیاده سازی سیاست های اقتصاد مقاومتی پی برد. رویکردی در تقابل با وضعیت اقتصادی حساس کشور که از آن به جنگ اقتصادی با دشمن یاد می شود و هم چنین پوشش ضعف های موجود در دولت برای پیشبرد این اهداف کلان. در این رابطه می توان گفت این تغییر رویکرد، دو عنصر اجرایی مهم ذیل را می تواند به همراه داشته باشد. الف) شفافیت و رویکرد عملیاتی: تا کنون در فضای افکار عمومی شاهد این موضوع هستیم که تصویر روشنی از برنامه ها و اقدامات اقتصاد مقاومتی علیرغم گفته ها، تعابیر و همایش های بسیار، شکل نگرفته است. برنامه هایی که همراه با شاخص های سنجش تحقق هدف بوده و هم چنین از بروز تفسیر به رای های مختلف در خصوص اقدامات صورت گرفته، جلوگیری نماید. ب) پاسخگویی: به دلیل عدم تعریف برنامه عملیاتی روشن، شاهد این هستیم که تاکنون نظام پاسخگویی یکپارچه ای برای تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی شکل نگرفته است. تعبیر فرماندهی، می تواند تکلیف پاسخگویی در قبال این سیاست ها را حتی با فرض فرادستگاهی بودن برخی اقدامات نیز مشخص نماید. از فرماندهی اقتصاد مقاومتی چه انتظاراتی می رود؟ با تفاسیر فوق، می توان گفت از ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی انتظار می رود در محورهای زیر، تکلیف اقتصاد ایران در بازه های زمانی کوتاه مدت، میان مدت و طولانی مدت را مشخص نماید: اولویت بندی برنامه های عملیاتی برای اصلاح فاصله اقتصادی با سند چشم انداز: حتماً در رسانه ها تاکنون عباراتی نظیر این را دیده ایم که هم اینک کشور در بخش های مختلف با سند چشم انداز ۲۰ ساله فاصله دارد. لذا می توان یک نقش مهم ستاد فرماندهی را اصلاح فاصله راهبردهای کلان با برنامه های جاری دانست. این امر در درجه اول مستلزم یک اولویت بندی در اهداف و اقدامات است. چرا که هم اینک کشور با پروژه های نیمه تمام عمرانی و مدیریتی ریز و درشت روبه روست. این که بعد از سال ها، علیرغم مزیت های غیر قابل انکار سواحل مکران برای تجارت دریایی کشور، اولویت این ظرفیت مهم، در عمل نادیده گرفته شده است، یا این که امروزه شاهد دعوای مناطق مختلف کشور بر سر منطقه آزاد شدن هستیم، نشان از نوعی بلاتکلیفی در این زمینه دارد. تقویت سیاست های عرضه در مقابل سیاست های بخش تقاضا نگاهی به سابقه سیاست های اقتصادی دولت ها در سال های قبل، نشانگر این است که به جز در موارد محدودی،این سیاست ها عمدتاً ناظر به بخش تقاضا بوده اند. از سوی دیگر معدود تلاش ها برای اصلاح ساختارهای اقتصادی به خصوص سیاست های تولیدی، در عمل نیمه تمام یا ناکام مانده اند. این که با گذشت سال ها، هنوز بخش خصوصی نسبتاً قوی در کشور شکل نگرفته و خصوصی سازی به معنی واقعی تحقق نیافته است، نمونه بارزی از این مسئله است. درمان زخم های کهنه اقتصاد ایران علاوه بر عقب ماندگی بخش عرضه از گرفتن سیاست های اقتصادی، به نظر می رسد هم اینک محورهای کلیدی در اقتصاد ایران وجود دارند که با تصمیم گیری کلان در خصوص آن ها، بدون در نظر گرفتن منافع بخشی می توان انتظار آزاد شدن ظرفیت های عمده ای را داشت. تعیین تکلیف نرخ خوراک پتروشیمی ها که بر بورس و هم چنین کل زنجیره تولید این محصولات اثرگذار است، تعیین وزن بخش کشاورزی به عنوان یک بخش زیربنایی و استراتژیک در کنار سیاست های صنعت محور (و بهتر بگوییم خودرو محور)، تعیین تکلیف وزن و نقش نظام بانکی در نظام اقتصادی و اصلاح آن، تعیین تکلیف شفافیت در اقتصاد ایران از جنبه های مالی (مانند نظام مالیاتی) و فیزیکی (مانند شفافیت نظام توزیع) و... همه و همه از این موارد می باشند. با توجه به موارد فوق می توان اذعان داشت نیل واقعی به مقام فرماندهی، مستلزم این است که اهداف این ستاد در عمل با سرعت و چابکی و نیز عملیاتی پیگیری شود. روسیه در این زمینه الگوی خوبی برای ماست. کشوری که علیرغم دارا بودن قدرت اقتصادی غیر قابل انکار، به جهت سرعت قاطعیت و اثربخشی تصمیمات اقتصادی، توانسته است تاکنون گلیم اقتصاد خود را از عرصه تحریم ها به خوبی بیرون بکشد. در غیر این صورت و در صورتی که این ستاد، رنگ روزمرگی به خود گرفته و یا در سطحی حداقلی به ایفای نقش خود بپردازد، نمی توان تحولی در خور نام آن را انتظار داشت.