به گزارش نما به نقل از جام جم آنلاین: وحشی شده و جماعتی را به وحشت انداخته، پای زنی را گرفته و بیامان پارس میکند. جستوخیزهایش صبح پاییزی پارک را بحرانی کرده. زن مجروح ترسیده و کمک میخواهد. هیچکس ولی جرات نزدیک شدن ندارد، اکیپ سر میرسد. بدون اینکه کسی به آنها توضیحی بدهد، به سمت سوژه میروند. حین حرکت جهتها را تعیین میکنند.
پنج نفر از پنج جهت. میخواهند محاصرهاش کنند. آدم یاد فیلمهای اکشن پلیسی میافتد. کاپشنهای سیاه، شلوارهای خاکی و البته پوتینشان این انگاره را تشدید میکند. یکی «بلوپایپ» دستش گرفته برای شلیک، یکی هم یک لوله بلندی دارد به نام «خفتگیر».
تا حلقه محاصره تنگتر میشود، سگ شروع میکند به دویدن. با چنان سرعتی که آدم حیرت میکند. تعقیب و گریز آغاز میشود. به چند دقیقه نکشیده دوباره سگ را دوره میکنند. سگ گرسنه چیزی برای از دست دادن ندارد. این بار به جای فرار حمله میکند، اما قبل از اینکه کاری کند، سرنگ شلیک شده اثر میکند و از حال میرود. خفتگیر را دور گردنش میاندازند وکمتر از یک دقیقه بعد، سگ گرسنه، بیرمق کف وانت اکیپ «زندهگیری» افتاده و آرام ناله میکند.
سرنگ، خفتگیر و باقی قضایا...
با اینکه صبح نسبتاً زود قرار گذاشتهایم، این اولین سگی نیست که زندهگیری کردهاند. در وانت 11 سگ دیگر هم هست. از شانس ماست یا ذکاوت هماهنگکنندگان گزارش، اکیپ زندهگیری منطقه 18 پرکارترین اکیپ در سطح مناطق تهران است؛ اکیپی که قرار است امروز همراهشان شویم و شغلشان را بدون رتوش روایت کنیم.
«طرح زندهگیری سگها بیش از دو سال قبل در تهران آغاز شده است. شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران مسئول اجرای این کار است و در حال حاضر بیش از ده اکیپ فعال در سطح مناطق شهر تهران دارد. هر اکیپ حداقل چهار نفر نیرو دارد و به دو روش کار میکند؛ یکی گشتزنی و دیگری پیامهایی که شهروندان در سامانه 1888 ثبت میکنند و برای جمعآوری سگهای بیصاحب کمک میخواهند.»
این را مهندس بردبار میگوید که از ساماندهیِ مرکز آمده و مسئول آموزش اکیپهای زندهگیری است. او از برنامهریزان اولیه طرح زندهگیری هم هست و جزئیات آغاز آن و طراحیهای لجستیکیاش را خوب یادش هست. از حرفهایش دستگیرم میشود که بیهوشی سگها اساس کار اکیپهاست. برای این کار دو وسیله دارند؛ یکی لولههایی است که با فوت، سرنگ را تا پنج متر پرتاب میکند، دیگری هم همان تفنگهای پینتبال خودمان، فقط با کمی تغییر سازوکار.
«با خانگذاری و کمی تغییر در لوله تفنگهای پینتبال، کاری کردیم که امکان پرتاب سرنگ تا 30 متری فراهم شود. زمانی که واردات تفنگ بیهوشی، به دلیل تحریم بیش از 200 میلیون تومان هزینه داشت، این تفنگها را با سه میلیون و دویست هزار تومان تومان طراحی کردیم.»
ابزار مهم دیگرشان خفتگیر است؛ لولهای بلند که میتواند به گردن سگ قلاب شود و او را در فاصله یکی دو متری، گیر بیندازد. همزمان با توضیحات بردبار، اولین پیام 1888 از شهرداری منطقه ابلاغ میشود. درخواست مربوط به همسایههای فردی است که با چند سگ بدون قلاده به جان آسایش اهل محل افتاده؛ آدرس را میگیرند و راه میافتیم.
امان از شهروندان بیمسئولیت
در کمتر از چند دقیقه به مقصد میرسیم؛ یک گاراژ بزرگ ماشینهای سنگین در نزدیکی نعمتآباد. محوطه دیوار ندارد و از همان بیرون حداقل چهار سگ را میشود دید. به محض توقف ماشینهای آرمدار، آن داخل تکاپویی به راه میافتد. انگار اولین بار نیست که با ماموران جمعآوری سگهای ولگرد مواجه میشوند. قبل از اینکه ماموران دست به کار شوند، یکی از سگها را داخل کانتینر مخفی میکنند، یکی دیگر را هم فراری میدهند به سمت بیابانهای پشت گاراژ. دو سگ دیگر، اما گیر میافتند. با این حال ولی حین انتقال آن دو به وانت اتفاق عجیبی میافتد، یکی دو نفر از داخل گاراژ با آچار شلاقی و چماق به ماموران حمله میکنند، داد و فریاد و ناسزا هم چاشنی چوب و چماقشان است. «ابوالفضل خانبابایی» که سرپرست اکیپ است، آرامشان میکند.
حرفشان این است که چند بار دزد به تعمیرگاهشان دستبرد زده و دار و ندارشان را برده است. حالا هم که سگ نگهبان آوردهاند، شهرداری دم به دقیقه سراغشان میآید و اذیتشان میکند. همزمان با این حرفها، میخواهند به زور سگها را از پشت وانت بیاورند پایین، اما ماموران اجازه نمیدهند. لابهلای همین مکالمات نهچندان دوستانه، شاهد از غیب میرسد. مغازهدار روبهرویی خودش را میرساند و با صورت برافروخته داد میزند «خودشه، همین سگ دیشب به من حمله کرد». همین جمله آبی میشود روی آتش و غائله را میخواباند؛ غائلهای که بهانهای میشود تا آقای بردبار از مسئولیتناپذیری بعضی شهروندان بگوید.
«با این نرخ زندهگیری، طبعا باید قال سگهای مزاحم در شهر کنده شود، منتها این اتفاق نمیافتد، چرا؟ به دلیل اینکه بعضی باغداران، گاراژداران یا سرایدارها سگ را برای نگهبانی میآورند، اما علم نگهداری از آن را ندارند و نمیتوانند مهارش کنند، سگ جفتگیری میکند، بعد دو سگشان تبدیل میشود به ده و 15 سگ. بعدش هم که دیگر معلوم است، توانایی نگهداری تولهها را ندارند و آنها را رها و برای مردم محله مزاحمت ایجاد میکنند.»
سگهایی که نشئه میشوند
شکار بعدی، حین بازگشت به تورشان میخورد. در بیابانهای بالادست اتوبان آزادگان، یک سگ میبینند و راه را کج میکنند. همین که پیاده میشوند ولی سگ پا میگذارد به فرار. دنبالش میدوند و سعی میکنند دورهاش کنند. یکیشان بلوپایپ را شلیک میکند و سرنگ به گردن سگ میخورد. با این حال از نفس نمیافتد. بعد از چند دقیقه تعقیب و گریز سرنگ دوم را هم میزنند، اما انگار نه انگار، تازه سرعتش بیشتر هم میشود. تلاشها به فرجام نمیرسد. هر چقدر میدوند، به گرد پای سگ نمیرسند. اینقدر دور میشود که دیگر منصرف میشوند.
آقای سرپرست میگوید که بعضی گونههای نادر سگها، به دلایل ژنتیکی، نهتنها داروی بیهوشی رویشان اثر ندارد که حتی بعد از اصابت سرنگ، نشئه میشوند و تیزتر میدوند. از اینجا به بعد است که آمادگی جسمانی میشود موضوع صحبت بچههای اکیپ.
«ما یک دوره آموزشی 15 روزه دیدیم. مهمترین معیار انتخاب شدنمان هم آمادگی جسمانی بود. بیش از نصف داوطلبانی که آمده بودند همان اول کار به دلیل ضعف آمادگی جسمانی رد شدند. مردم به هر کسی که خوب میدود، میگویند «سگ دو»، این ضربالمثل برای شغل ما حسابی کاربرد دارد زیرا از صبح تا شب دنبال سگ میدویم و باید اینقدر سرعت عملمان زیاد باشد که حتی سگ را هم پشتسر بگذاریم. بهجز این، کار دشواریهای خاص دیگری هم دارد. همین چند روز پیش نیروی زبده ما رفت سگها را به سمت دیگری هدایت کند تا بچهها بزنندشان، اما گیر افتاد و یکی از سگها پایش را گرفت و یکی دیگر از بچهها چند هفته قبل دستش مجروح شد. سگ گرسنه، مخصوصا اگر توله هم داشته باشد از گرگ بدتر است، هر چقدر هم مجهز و آمادهباشی، امکان مجروح شدن هست.»
حامیان حیوانات، مزاحمان انسانها
قبل از بازگشت به مقر، پیام مردمی بعدی میرسد و دوباره مسیر عوض میشود. نشانی یک مغازه سرامیکفروشی را دادهاند. این بار سگ اگرچه صاحب ندارد، اما یک حامی پروپاقرص دارد. حین انتقال سگ به وانت، پیرمردی سرش را از پنجره طبقه بالا بیرون میآورد و شروع میکند به آه و ناله و نفرین، یکی در میان فحش هم میدهد. کممانده عصایش را از آن بالا پرت کند به سمتمان، تصورش این است که سگ قرار است تلف شود. ماموران را به آتش جهنم انذار میدهد و میگوید حقوقی که میگیرند حرام است. بهجز من ولی هیچکس تعجب نمیکند، انگار که گوششان به این حرفها عادت کرده باشد.
«هر روز حداقل به یکی دو مورد از اینها برمیخوریم. نفرین میکنند، فحش میدهند، سنگ پرتاب میکنند و گاهی حتی درگیر هم میشوند. یکیشان چند روز پیش میگفت: شما نان سگ میخورید! اوایل ناراحت میشدیم، اما حالا یک گوشمان در است و یکی دیگر دروازه، ولی واقعیت این است که یکی از دلایل هجوم سگهای ولگرد به مناطق شهری، همین ترحمهای بیجاست. به سگها غذا میدهند و در محله تثبیتشان میکنند. خصوصا در مناطق بالای شهر، بزرگترین مشکل ما همین تیپ افرادند. آدمهایی که مثلا طرفدار حقوق حیوانات هستند، اما عملاً مزاحمت برای دیگران ایجاد میکنند. متاسفانه بیشترشان هم خانمها هستند. ما تا حالا ده بار مورد داشتیم که یک همسایه از مزاحمت سگ شکایت کرده، اما همسایه دیگر اجازه نمیدهد ما سگ را جمع کنیم.»
چند میگیری سگ بگیری؟
بحث که به اینجا میرسد همه به حرف میآیند. یکی از برخوردهای مردم گلایه میکند، آن یکی از نیش و کنایهها و دیگری از سختیهای کار. بین همه حرفها، بیش از همه چیز، نحوه محاسبه حقوقشان توجهم را جلب میکند. اصل حقوق را در ازای زندهگیری 150 سگ دریافت میکنند و 3000 تومان هم بهازای هر سگ اضافه میگیرند. این یعنی کف کارکرد هر اکیپ چهارنفره، جمعآوری 600 سگ در ماه است. عددی که البته محقق نشدنش، صرفا اضافهکار را میپراند و باعث جریمه یا کاهش حقوق نمیشود.
از نظر خودشان، امتیاز ویژه شغلشان بیمه شهرداری است که طبق آن دارد و درمان کاملا رایگان برایشان تمام میشود. همچنین از لابهلای حرفهایشان میفهمم که بهجز اکیپهای معمولی زندهگیری سگهای ولگرد، شهرداری یک اکیپ ویژه هم برای این کار دارد.
«اکیپ ویژه دو کارکرد دارد. یکی در مواردی است که چند بار گزارش مزاحمت یک سگ مخابره میشود، اما اکیپهای معمولی نمیتوانند آن را بگیرند. اینجا اکیپ ویژه که اعضایش باتجربهتر و ماهرتر هستند وارد کار میشوند و ایفای نقش میکنند، کارکرد دیگر این اکیپ برای جاهایی است که جزو هیچکدام از مناطق محسوب نمیشود مثلا پادگان داریم در تهران که جزو خدمات شهری هم نیست، اما وقتی سگ ولگرد داشته باشد، باید اکیپ ویژه برود سگ را بگیرند. مورد داشتیم که در رمپ پایگاه یکم شکاری سگ ولگرد گرفتند، یا حتی در باند فرودگاه مهرآباد و خیلی جاهای عجیب و غریب دیگر.»
تهران چند سگ دارد؟
از کارکرد اکیپ ویژه میرسیم به آمار. اینطور که میگویند آمار سگهای زندهگیری شده در فصلهای مختلف متفاوت است. گویا سگهای ولگرد در زمستان تعدادشان بیشتر میشود، دلیلش هم هجوم سگهای سرمازده اطراف پایتخت به داخل شهر است. بهار هم فصل زاد و ولد سگهاست و طبعا تعداد را بالا میبرد.
با احتساب تمام این موارد سرپرست اکیپ زندهگیری منطقه 18 کارکردشان را بهطور متوسط 10تا 15 سگ در روز عنوان میکند. از نظر او دیگر تیمها هم تقریبا همین کارکرد را دارند، بنابراین در تهران روزانه صد تا 150 سگ زندهگیری میشود. با این حال میگوید آمار دقیق کلی را باید از مسئولان بالادستی پرسید. بالادستیترین مسئول این کار هم رضا قدیمی، مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل تهران است که پیش از این در دو مقطع متفاوت، تعداد سگهای زندهگیری شده را 90 و 60 قلاده در روز اعلام کرده است.
این همه سگ را کجا میبرند؟
هر کدام از این رقمها را ملاک بگیریم، مجموع سگهایی که از آغاز طرح تاکنون جمعآوری شده، زیاد است. اینقدر زیاد که آدم را نسبت به عاقبت و شرایط نگهداری آنها کنجکاو میکند.
«غروب که میشود همه سگهای زنده گیری شده در تمام مناطق را یک جمع میکنیم، در مرحله اول یک دامپزشک آنها را پالایش و کدگذاری میکند، بعد از آن هم به پانسیون خاصی که شهرداری در اطراف کهریزک برای این کار درست کرده، منتقل میشوند. آنجا سگها را عقیم میکنند. درمان و واکسیناسیون هم اگر لازم باشد انجام میشود.»
این البته سرنوشت همه سگها نیست. آنها که مریض باشند، زنده بودنشان برای خودشان عذابآور است و برای سگهای دیگر خطرناک. برای همین یوتانایز یا مرگ با ترحم، انتظارشان را میکشد. البته دفن لاشه این سگها درست مثل زبالههای بیمارستانی ممنوع و خطرناک است. به همین دلیل بعد از یوتانایز که از طریق تزریق دارو انجام میشود، لاشه سگها را در کورههای لاشهسوزی میسوزانند.
سگهای سالم هم البته برای همیشه در پانسیون ماندنی نیستند. از دانشکدههای دامپزشکی و سرمسازیها گرفته تا گلهدارانی که دنبال سگ نگهبان شناسنامهدار هستند، مراجعه میکنند و از این سگها میبرند.
گله سگها
عقربههای ساعت ظهر را نشان میدهد. درخواستهای مردمی همه اجابت شده و اکیپ منتظر پیام جدید است. توقف چند دقیقهای کنار بوستان مجاور شهرداری منطقه 18، نشان میدهد که زندهگیری سگها همیشه هم توام با «بدو بدو» و خطر نیست. سگ ولگردی را وسط پارک نشان میکنند و دنبالش میروند. به دلیل بیماری یا هر دلیل دیگر، بدون نیاز به شلیک و فرار، سگ خودش را به آغوش مامور زندهگیری میاندازد و سرش را مظلومانه میگذارد روی شانه او. بدون کمترین سروصدایی هم سوار وانت میشود، انگار که ساعتها منتظر این لحظه بوده باشد.
یک پایان آرام و رویایی، برای قصه پر از تنش و خطر و هیجان امروز... اما نه، سگ مظلوم انگار آخریاش نیست. بیسیمشان دوباره به حرف میآید. این بار راپورت یک گله سگ را دادهاند. سرپرست، نیروهایش را فرامیخواند و دوباره عازم بزرگراه آزادگان میشوند. 15 سگ ولگرد آنجا منتظرند.