به گزارش نما به نقل از تسنیم، علیاکبر پرورش در سال ۱۳۲۱ در اصفهان متولد شد. از سوی پدر منسوب به خانواده رفیعایی بود و از نوادگان میرزا رفیعا استاد بزرگ علامه مجلسی. نام خانوادگی مادر، پرورش بود و بهخواسته او در پنجسالگی از سید علی اکبر رفیعایی به سید علی اکبر پرورش تغییر نام داد. مادر برای او هم پدر بود و هم مادر. تنها فرزند خانواده بود و از پنجسالگی در آغوش مادری مهربان و همراه با داییهای خود نصرالله، حسن و علی پرورش که از هنرمندان بنام نقرهساز و ضریحساز اصفهانی بودند رشد یافت. کودکیاش با آغاز علاقه به شعر و ادبیات گذشت و سالهای جوانیاش در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی. دوران انقلاب اسلامی شاهد خدمات ارزنده اوست که در شورای عالی دفاع، مجلس شورای اسلامی و وزارت آموزش و پرورش صورت گرفت.
با حضور دختر دوم استاد پرورش در دفتر خبرگزاری تسنیم فرصتی دست داد تا مروری گذرا بر زندگی ۷۲ساله یاور صدیق امام و انقلاب داشته باشند.
نفیسهسادات پرورش متولد ۱۳۵۱ دارای مدرک تحصیلی کارشناسی هنرهای تجسمی است که چند سالی است در زمینه طب سنتی نیز فعالیتهای پژوهشی دارد. او همچنین عضو جبهه وبلاگنویسان مطالبهگر انقلاب اسلامی است.
همراه با راوی زندگی پدر خاطرات استاد را یکی یکی ورق زدیم و شنیدیم از آنچه امانتی است در دست فرزندش تا گفته شود و سرمشقی باشد برای آینده.
دختر استاد پرورش اصفهان 2
استیضاح از دولت موسوی و اعتراف هاشمی درباره رهبر انقلاب
تسنیم: دلیل جدایی مرحوم پرورش از دولت میرحسین موسوی چه بود؟
نفیسهسادات پرورش: فکر میکنم یکی از دلایلی که موسوی نتوانست با مرحوم پدرم کار کند، همین روحیه انقلابیاش بود. شاید بهدلیل همین تفاوت آرا و سلیقهها که همان زمان وجود داشت ایشان در دولت موسوی استیضاح شدند.
تسنیم:استاد پرورش بعد از قضایای فتنه ۸۸ درباره این شخصیت چه میگفتند؟
نفیسهسادات پرورش: استاد پرورش میگفتند موسوی به افرادی که انقلابی نیستند بهای زیادی داده که ناشی از بیبصیرتی است و اتفاقاً او از همین ناحیهها نیز ضربه خورده بود. البته این مسائل را در حالی میگفتند که از نظر دیدگاه از همان ابتدا ۱۸۰ درجه با هم فرق داشتند؛ پدرم حتیاز همان سالهای ابتدایی دهه ۷۰ نیز با موضعگیری از سوی خاندان هاشمی روبهرو شد و در واقع جنگی را علیه ایشان راهاندازی کردند.
تسنیم:ماجرا چه بود؟
نفیسهسادات پرورش: سال ۷۱ بود که پدر طرح تحقیق و تفحص مجلس از صدا و سیما را مطرح کردند. آن زمان محمد هاشمی رئیس سازمان صدا و سیما بود و همین مسئله سبب شد تا خاندان هاشمی علیه او موضع بگیرند.پدرم میگفتند بعد از جریان صدا و سیما از طرف خانواده هاشمی به او ضربههای زیادی وارد شده است حتی یک بار آقای هاشمی به ایشان گفته بود "اشتباه کردی وارد این مسئله شدی" و در این مورد لفظ خاصی را بهکار برده بودند.
البته از همان زمان شروع رهبری حضرت آقا، موضع پدرم نسبت به آقای هاشمی تند شده بود و دلیلش رفتار او بود. پدر میگفتند "در محفلی حضور داشتیم که رهبر انقلاب وارد شدند، همه از جا بلند شده و ایستادند بهجز هاشمی و همان جا ذهنیت بدی نسبت به او پیدا کردم و معتقد بودم فتنه از همین جا شکل گرفت". این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که آقای منتظری از دنیا رفت و اگر اشتباه نکنم آقای هاشمی به نجفآباد آمده بود. در جلساتی در همان سفر مسئله رهبری مطرح شده بود و هاشمی اقرار کرده بود که پدرم در مورد رهبر انقلاب درست میگوید؛ هاشمی در آنجا گفته بود "من زمانی فکر میکردم که جایگاهم بالاتر از آقای خامنهای است اما وقتی ایشان به رهبری منصوب شدند دیدم که بهسرعت نور از من فاصله گرفتند و به این مسئله اعتراف میکنم".
ماجرای برخورد استاد پرورش با "عفت مرعشی"
تسنیم: پدر در مورد آینده سیاسی هاشمی صحبتی داشتند؟
نفیسهسادات پرورش: پدرم از همان ابتدا با آقای هاشمی در تقابل بودند و البته او را یک شخصیت عاطفی میدانستند که از این نقطه ضعف ضربه میخورد، چون معتقد بودند یک سیاستمدار باید احساساتش در دستش باشد و بر آنها سیطره یابد. پدرم همیشه میگفتند هاشمی بهخاطر این روحیه از ناحیه همسر و فرزندانش ضربه میخورد.
حتی نسبت به همسر ایشان خیلی تأکید داشتند، عنوان میکردند حتی در زمانی او که یک خانم خانهدار بود بالاتر از افراد مهم کشور محسوب میشد. حتی یادم است خاطرهای در مورد دوران وزارت از خانم هاشمی نقل میکردند.
روزی خانم عفت مرعشی با پدر تماس گرفته و گفتهاند "آقای پرورش من را شناختی؟!" پدر گفته بودند "بله شما خانم هاشمی هستی". او گفته بود "میخواهم یکی از اقوام ما را که در آموزش و پرورش کرمان است، به تهران منتقل کنی و باید این کار را انجام بدهی". پدر گفته بودند "«بایدی» در این مورد وجود ندارد و اگر ایشان صلاحیت و شرایط لازم را داشته باشند منتقل میشوند وگرنه این اتفاق نمیافتد".
او از رفتار پدرم ناراحت میشود و میگوید "شناختی من چهکسی هستم؟!" پدر گفتهاند "بله، شناختم...! شما بهتر است بهجای دخالتکردن در این امور به خانهداری بپردازید". خانم هاشمی هم از این موضوع ناراحت میشود. چند روز بعد پدرم آقای هاشمی را میبیند و گله میکند "نباید اجازه بدهید همسرتان در این امور دخالت کند؛ خانم خانهدار نباید در امور کشوری دخالت کند"، پدر میگفتند بعد از این حرف آقای هاشمی سرش را پایین انداخت و حتی اشک در چشمانش جمع شد و گفت "دعا کنید".
جایی دیگر نقل میکردند که در جلسهای با حضور آقای هاشمی همراه با آقای عسگراولادی و احمد توکلی حضور داشتند و در این جلسه مباحث مختلفی مطرح شد، آقای هاشمی در این جلسه مباحثی را مطرح کردند از جمله در مورد انتخاب گزینه جانشین برای رهبری؛ که پدر در آن جلسه با قاطعیت و محکمی عنوان میکنند "انقلاب یک پدر بیشتر ندارد، زمانی که امام خمینی(ره) بود، ایشان رهبر انقلاب بودند و اکنون هم رهبر انقلاب".
تسنیم: در مورد حوادث سال ۸۸ و نقش خانواده هاشمی نظرشان چه بود؟
نفیسهسادات پرورش: چیزی که در خاطرم هست به دیدار ایشان با رهبر انقلاب بعد از حوادث ۸۸ برمیگردد. با وجود بیماری ملاقاتی را با حضرت آقا داشتند که کلیپ این ملاقات هم منتشر شده است. با وجود اینکه بیمار بودند اما گفتند "باید خدمت رهبر انقلاب برسم و مطالبی را که لازم است در مورد این حوادث خدمتشان عرض کنم" که رفتند و آقا هم استقبال کردند. چیزی که هست این است که ایشان دفاع از حریم ولایت را وظیفه میدانستند، هم در اتفاقات ۸۸ و هم پیش از آن و شاید یکی از شاخصههایی که او را عمار انقلاب میدانند، نیز همین باشد.
سادهزیستی رهبر انقلاب الگوی زندگی استاد پرورش
تسنیم:این ولایتمداری در رفتار و منش استاد پرورش چطور تجلی پیدا کرد؟
نفیسهسادات پرورش: زمانی که حضرت آقا، رئیسجمهور بودند و چه بعد از آن که به رهبری منصوب شدند، پدر علاقه بسیاری به ایشان داشتند. جایگاه ولایت نزد ایشان بسیار بالا بود و این را بگویم که همه چیز را با معیار رهبر انقلاب میسنجیدند؛ مسائل زندگی، اسراف نکردن، ساده زیستی وغیره، بهشدت به ساده زیستی معتقد بودند، جالب است بدانید منزل ما شبیه یک حسینیه بود، با چند دست فرش ماشینی و چند پشتی، حتی مادرم زانودرد گرفته بود و پزشک گفت که باید روی مبل بنشیند اما پدرم میگفتند "نیمکت تهیه میکنیم و به مبل نیاز نیست" و همین کار را هم کردند.
وقتی احساس میکردند که ما در این مسائل تردید پیدا کردهایم و شکوه میکنیم، زندگی سلمان را مثال میزدند. میگفتند "تجملگرایی پله پله ایجاد میشود و وقتی به خودت آمدی میبینی که وارد این نوع زندگی شدهای و تغییرات نامحسوس است".
ایشان در مسائل زندگی هر مثالی میزدند پای رهبری در میان بود، چون رهبر انقلاب روی این مسائل دیدگاه ویژهای دارند و نمونه واقعی یک انسان ساده زیست هستند.
تسنیم: گویا این ارتباط قلبی دوطرفه نیز بوده است؟
نفیسهسادات پرورش: رهبر انقلاب هم به ایشان علاقه داشتند. در همان کلیپی که از دیدارشان با حضرت آقا منتشر شده، آقا میگویند "آقای پرورش، خیلی لاغر شدید، شنیدم بیماری قند دارید؟" که پدر در جواب ایشان میگویند: "عاشقانت شکرین و قندیاند...!" و اینگونه با طبع شاعری که ایشان هم علاقه بسیاری دارند پاسخشان را میدهند.
ایشان به شعر و شاعری علاقه زیادی داشتند و نقطه مشترکشان بود، میگفتند "هر سفری با رهبری بودیم، سفر داخلی، خارجی و یا حتی جبهه، پای شعر در میان بود و مرتب با هم مشاعره داشتیم".
پدر خیلی تأکید داشتند که عکس امام و رهبری در خانه ما باشد. ۱۵ سال پیش ما منزل خود را عوض کردیم و من هنوز فرصت نکرده بودم که به تزئینات خانه بپردازم. ایشان آمدند و گفتند "چرا هنوز قابی به دیوار نزدی؟ فراموش نکنی که قاب آقا، امام و الفاظ مذهبی را بزنی چون تأثیرگذاری زیادی روی روح دارد" و من هم اطاعت کردم.
شاخص سنجش افراد برای ایشان ولایتپذیری بود، ذوب در ولایت بودند؛ چه در زمان امام راحل و چه در زمان امام خامنهای. میگفتند اگر کسی ولایت را قبول ندارد یک جای کارش مشکل دارد.
ماجرای جدایی از انجمن حجتیه و خاطره رهبر انقلاب از آشنایی با استاد پرورش
تسنیم: رهبر انقلاب در خاطرهای دوران آشناییشان با مرحوم پرورش را به زمان جدایی ایشان از انجمن حجتیه ذکر کردهاند، در اینباره بگویید.
نفیسهسادات پرورش: ایشان در دوره دبیرستان به انجمن حجتیه گرایش پیدا کرده بودند. این انجمن آن زمان علیه بهائیت و وهابیت فعالیت میکرد و پدر بهخاطر میل به امور اسلامی و تبلیغ دینی به این گروه پیوسته بودند.
حجتیه تا قبل از سال ۴۹ خطمشی سیاسی نداشت، اما از خود ایشان شنیدم که آن زمان ساواک گروهها را تحت فشار گذاشته و اعلام کرده که برای ادامه فعالیت باید با شاه همراه شوند، یعنی اول شاه را تأیید کنند و بعد به فعالیت ادامه بدهند. "حلبی" رئیس آن زمان انجمن معتقد بود "این مسئله اشکالی ندارد و ما با شاه مملکت مشکلی نداریم"، اما پدرم بعد از این اتفاق از انجمن خارج میشوند و با افکار و فعالیتهای انجمن تقابل هم پیدا میکنند. این اتفاق به سال ۴۹ــ۴۸ برمیگردد.
اتفاقاً حضرت آقا هم در جلسهای که با ایشان بعد از رحلت پدر داشتیم، به این موضوع اشاره کردند. ایشان بحث انجمن حجتیه را مطرح کردند که دوران آشناییشان با پدر به آن زمان برمیگردد. گفتند "به من گزارش رسید که فردی است که قبلاً در انجمن بوده و الآن فعالیت سیاسی دارد، سخنرانیهای خوبی دارد و چون خود من از انجمن ضربه خورده بودم و سخنرانیهای من را تحریم کرده بودند برای من اعتقاد این فرد جالب بود".
روایت کتکزدن بنیصدر و دولتمردانی خائنتر از ناصرالدین شاه
تسنیم: به اوایل جنگ برگردیم، استاد در شورای عالی دفاع بودند، از نقش ایشان در این شورا و متعاقب آن تصویب شکست حصر آبادان بگویید.
نفیسهسادات پرورش:از اطرافیان راجعبه این مسائل شنیدهام. حصر آبادان تأثیرش از بنیصدر بود و ماجرا به همان جلسهای برمیگشت که پدرم بهخاطر این موضوع بنیصدر را حتی کتک زده بود. اتفاقاً کتک زدن دو نفر را از ایشان شنیدهام که اولی بنیصدر و دومی عطاءالله مهاجرانی بود.
استاد پرورش مهاجرانی را خائن میدانست و مدام بر نفوذیبودنش تأکید میکرد
تسنیم: ماجرای مهاجرانی چه بود؟
نفیسهسادات پرورش:آخرین دوره حضور استاد پرورش در مجلس همزمان با حضور مهاجرانی بهعنوان وزیر ارشاد بود. پدرم همزمان در سازمان اکو هم بودند و اکو زیر نظر وزارت ارشاد بود. استاد از همان زمان مهاجرانی را یک فرد خائن میدانست و مدام بر نفوذی بودن او تأکید میکرد. درباره یکی از مباحث مشترک اختلافنظر داشتند و همین سبب شده بود که بهدنبال این مسئله تا پای کتکزدن او هم پیش برود.
یادم است یکی از برنامههای تلویزیون، خانواده مهاجرانی را بهعنوان خانواده موفق دعوت کرده بود و در حال صحبت بودند که پدر این خاطره را نقل کردند و مجدداً بر نفوذی بودن مهاجرانی تأکید کردند و گفتند برخی دولتمردان خائنتر از ناصرالدین شاه هستند.
اگر اجازه بدهید درباره یک موضوع مهم درباره ایشان هم که دغدغه امروز بسیاری از جوانان است صحبت کنم، چون تصور میکنم نیاز است گفته شود تا شاید راه زندگی بسیاری از جوانان ما تغییر کند.
دیدار با سرکرده "عرفان حلقه" و درخواست "طاهری" برای درمان بیماری استاد
تسنیم: بفرمایید، میشنویم.
نفیسهسادات پرورش: یکی از شاگردان پدرم خانم دکتری بود که به ایشان ارادت زیادی داشت. این خانم دکتر بهواسطه علاقهمندی به امور عرفانی و مذهبی درگیر عرفانهای کیهانی شده بود.
من نیز کتاب طاهری را به ایشان دادم تا مطالعه کنند و بعد که خواندند؛ گفتند "قبول ندارم". بهدنبال این گفتم "آقای طاهری مایل است با شما ملاقات کند" و در نهایت در منزل خانم دکتر جلسهای گذاشتیم و مباحثی میان این دو شکل گرفت.
وقتی مباحثه کردند آخر بحث طاهری گفت "اگر اجازه بدهید من قدرت خود را به شما نشان بدهم و بیماری شما را درمان کنم"، همچنین گفت "من میتوانم سریع شما را درمان کنم و اگر این اتصال برقرار شود مشکل جسمی شما رفع میشود".
پدر گفت "من این کار را نمیکنم چون شما میگویید برای قرب الهی باید همه موانع برطرف شود، اما الآن دارید میگویید اگر به من اجازه بدهید؛ یعنی خود شما یک مانع هستید بین من و خدا در صورتی که عارفان دین معتقدند هیچ مانعی برای رسیدن به قرب الهی بین انسان و خدا نیست و شما صحبت خود را نقض میکنید".
تسنیم: واکنش طاهری به این صحبت چه بود؟
نفیسهسادات پرورش: او با خنده از پشت میز بلند شد و برای پدرم آرزوی موفقیت کرد و رفت. گفت "جلسهای دارم که باید بروم". بعد از آن خانم دکتری که شاگرد پدرم بود جلساتی را به منزل پدرم آمدند و این مباحث بار دیگر مطرح شد. حالا دیگر روزهای آخر بیماری پدرم بود و آلزایمر ایشان هم شروع شده بود.
این خانم دکتر صحبتی کرد که من تعجب کردم، او گفت "عرفان میگوید همه موانع باید برداشته شود تا به خدا برسیم در حالی که احکام دین و شرعیات مانع هستند و مانند زنجیر دست و پای ما را بستهاند". پدرم سکوت کردند و چیزی نگفتند.
حدود نیم ساعت بعد به من گفتند "به خانم دکتر بگو ما عرفان را برای اوج گرفتن میخواهیم و برای این اوج باید دو بال داشته باشیم و اگر یک بال کم باشد سقوط میکنیم که راه برگشتی نخواهد داشت؛ یک بال عرفان و یک بال احکام دین است و کسانی که عرفان را میگیرند و به دیگری بیتوجه هستند به هلاکت میرسند" و در ادامه امام خمینی، آیتالله قاضی و علامه طباطبایی را مثال زدند که چگونه به اوج تقرب الهی رسیدند.
تسنیم: با گذشت دو سال از درگذشت پدر چهچیزی در مورد ایشان ذهن شما را درگیر کرده است؟
نفیسهسادات پرورش:مدام با خود میگویم چرا کمتوفیق بودم و چرا در زمان حیات از ایشان کم بهره بردم. وقتی کودک بودیم در زمان اوج مبارزات پدر بود و زیاد او را نمیدیدیم و بزرگتر که شدیم مدام مشغول خدمت بودند و باز هم زیاد ایشان را نمیدیدیم.
متأسفانه حضور تنگاتنگی نداشتیم اما این درست است که میگویند یک نفر عمر بابرکت دارد، همین حضور کم ایشان برای ما بابرکت بود اما بهشخصه من کمتوفیق بودم و از وجودشان کم بهره بردم.