به گزارش نما به نقل از مشرق؛ چهرهها و رسانههای اصلاحطلب طی روزهای اخیر تلاش کردهاند تا بصورتی تمام قد در مقابل برخی انتقادات که ضرورت برائت جویی اصلاحطلبان از فتنه را گوشزد میکنند، بایستند و این مسئله را یک اظهار نظر شخصی از سوی چهرههای اصولگرا جلوه دهند.
آنها در این راهبرد همچنین بصورت گسترده به این اظهار نظر نیز اشاره میکنند که حرف اصولگرایان حرف نظام یا قانون نیست و همه باید از قانون تمکین کنند.
نکته واضح این ماجرا و این مقاومتهای اصلاحطلبان که قابل کتمان هم نیست؛ پیوند خوردگی عمیق جریان اصلاحات با جریان فتنه است.
آنها (اصلاحطلبان) در جریان فتنه، عموماً از دو گروه خارج نبودند. یا اینکه در مقابل فتنه و فتنهگران سکوت کرده بودند و یا اینکه مقوّم فتنه بودند و فعالیتشان در جبهه فتنهگری به راحتی به چشم میآمد.
بودند اندکی از آنها نیز که با فتنه مخالفت ورزیدند اما این تعداد به هیچ وجه در زمره اصلاحطلبان شهیر محسوب نمیشدند و کسی هم از آنها بعنوان مرکزیّت جبهه اصلاحات یاد نمیکرد.
مرکزیّت اصلاحات پس از فتنه و وقوع کماحتمالترین گزینه برای اصلاحطلبان!، یعنی شکست فتنهگران و گذار پیروزمندانه نظام و مردم از این فتنه نفس گیر، با چالشی مهم به نام ادامه حیات سیاسی مواجه شدند.
حیاتی نصفه و نیمه که صدالبته انتخابات دولت آینده به احتمال زیاد تیر خلاصی آن را در خشاب قرار خواهد داد.
اصلاحطلبان از یکسو خود را ناگزیر برای ورود به عرصه سیاست کشور میبینند تا به موت سیاسی نرسند و از جهت دیگر پیوند خود را با فتنه هم نمیتوانند به فراموشی بسپارند.
تلاش برای حفظ پیوند با آرای سفید
پیوند اصلاحطلبان با فتنه و احتراز عمدی آنها از برائت از این مقوله به معنای تلاش آنها برای حفظ پیوند با آرای سفید است. مسئلهای که باید تاکید کرد یکی از اصلیترین دلایلی است که اصلاحطلبان را از برائتجویی از فتنه باز میدارد.
فعالیتهای سیاسی اصلاحطلبان طی دورههای گذشته نشان میدهد که آنها همواره به گزینه "آرای سفید" احتیاج داشتهاند. احتیاجی که یک بعد آن به میزان شمارشی آرا بازمیگردد و بعد دیگر آن نیاز اصلاحطلبان به میلیشیای کف خیابان برای پیگیری مطالبات است.
میلیشیایی که رای سفیدها همواره تامین کننده بخش زیادی از نیروهای آن در دو فتنه سال 78 و سال 88 بودهاند.
برائت از فتنه = برائت از بخش عظیمی از جبهه اصلاحطلبی
بعد دیگر احتراز اصلاحطلبان از برائت جویی از فتنه، ترس عظیم آنها از گسستن تار و پود جبهه است.
بخش اعظم جبهه اصلاحطلبان اعم از حاضران در داخل یا خارج کشور، افرادی بودهاند که در ماجراهای مربوط به فتنه نقشی فعال داشتهاند.
ابراز برائت از فتنه در تساوی با برائت از این افراد نیز هست و لذا عقل جمعی اصلاحطلبان حکم میکند که در این ورطه احتضار سیاسی، لااقل به شکم خودشان چاقو نزنند و این نیروها را از خود جدا نکنند.
اگرچه این چاقو زدن ضرورتی برای جلوگیری از پیشرفت یک بیماری خطرناک تلقی میشود اما به هر حال به نظر میرسد چهرههای اصلاحطلب بین دو راه درمان و تحمل یک بیماری رو به پیشرفت، گزینه دوم را انتخاب کردهاند.
برائت از فتنه... شاید برائت از اصلاحطلبی؟!
گزینه سوم نیز که از عوامل استنکاف اصلاحطلبان از برائتجویی از فتنه تلقی میشود آن است که اعلام برائت از فتنه در واقع انکار بخش اعظمی از تفکرات و مواضع سیاسی اصلاحطلبان در گذشته است.
به هر حال آنها در نظراتی جمعی به این نتیجه رسیده بودند که برای باورپذیری بحث تقلب، ستادهای صیانت از آرا را در سال 87 شکل دهند و یا عقول اصلاحطلبانه آنها حکم کرده بود که در فراخوانهای سران فتنه سکوت اختیار کنند و در مقابل خونهایی که بر زمین ریخت ساکت بمانند.
ابراز برائت آنها از فتنه، اصلاحات و ملتزمانش را در مقابل سوالات بسیاری در میان افکار عمومی قرار میدهد. در واقع، با این برائت دیگر، استشکالکنندگان بر اصلاحات، صرفاً فعالین سیاسی اصولگرا نخواهند بود که اصلاحطلبان بتوانند با چند مصاحبه و یادداشت به مغالطه بپردازند. بلکه اینبار مردم عادی نیز به صف بیانتهای مطالبهگران خواهند پیوست.
اصلاحطلبان ضمن برائتجویی از فتنه باید به مردم بگویند که چرا اینهمه تصمیم غلط را به صورت عمدی اتخاذ کردهاند؟! چرا در سال 88 مواضع خود را برای حمایت از طرح مطالبات در کف خیابانها بسیج کردند و چرا اساساً به صورت خودخواسته کاری کردند که این همه هزینه بر نظام و مردم تحمیل شود؟!
راه حل اصلاحطلبانه برای فرار از برائتجویی
اصلاحطلبان نیک میدانند که برائتجویی از فتنه آنها را به ورطههای دیگری نیز خواهد انداخت و در واقع این توبه فقط با یک رکعت نماز پذیرفته نخواهد شد و رکعات ضروری زیادی بر آن مترتّب خواهد بود.
پس چاره چیست؟!
میگویند یکی از راههای حل مسئله، پاک کردن صورت سوال است. اصلاحطلبان به یگانه راه موجود در مقابل خود که البته راهی بد سرانجام نیز هست روی آوردهاند و آن پاک کردن صورت مسئله در قالب "فتنهپوشی" و "انکار" است.
تعدادی از آنها طی روزهای اخیر از فتنه با عنوان "کدورت"! یاد کردهاند.
عده دیگری نیز با این عنوان که شرط برائت جویی از فتنه نه موضع نظام و قانون که موضع چهرهها و گروههای اصولگراست به صحنه آمدهاند.
این در حالیست که حضور میلیونی مردم تهران و تمام ایران در رخداد 9 دی نه بخاطر رفع کدورتها که برای مقابله با فتنهگران و دفاع از اصل نظام در مقابل بیماری بدخیم فتنه بود و صد البته این مسئله از حافظه جمعی مردم ایران پاک نخواهد شد.
ضمن آنکه سخنان گنگی مثل اینکه ضرورت برائتجویی از فتنه حرف قانون نیست و از این قبیل نیز در نظر مردم و فعالین سیاسی همانند تمام شبهات دیگری هستند که همه میدانیم جز به تایید فتنه و فرار از پاسخگویی در قبال آن ختم نخواهد شد.
آیا اصلاحطلبان انتظار دارند بندی قانونی وجود داشته باشد که هر فتنهگری را ملزم به برائتجویی از فتنه کند یا اینکه این مسئله را حق خواص دلسوز مردم میدانند که مطالبهگری داشته باشند و غبارهایی که به واسطه آنها فتنه برمیخیزد را کنار بزنند...؟!
"روشنگری" و "مطالبه" هرگز در قانون مورد اشاره صریح قرار نگرفته و نمیگیرند اما اصولی عقلایی هستند که باید در قبال هرچیزی صورت بپذیرند و مطرح شوند.
سراب برائتجویی اصلاحطلبان از فتنه
با عنایت به آنچه که گفته شد پر واضح است که اصلاحطلبان هرگز از فتنه برائت علنی و مصرّح نخواهند جست و سعی میکنند با این بازی کجدار و مریز، به گونهای به خود تا انتخابات آتی و دولت یازدهم تنفس مصنوعی بدهند.
شاید که در این رهگذر بتوانند همانطور که سعید حجاریان نیز در یادداشتی مورد تاکید قرار داده بود با "گفتگو" و با مفاهمه با برخی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آتی! که در آینده بیشتر مطرح خواهند شد و با پوشاندن مطالبات و اهداف خود در لابهلای مطالبات و اهداف دیگران، از خطر موت سیاسی برهند.