غلامرضا برجعلی- یکی از برجستهترین سنتهای حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیکی با اعضای خانواده و جاری بودن محبت در خانواده آن بزرگوار بوده است. ایشان در حدیثی میفرمایند: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»؛ بهترین شما، بهترینتان نسبت به خانوادهاش است، و من بهترین شما نسبت به خانواده هستم. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص555)
به تبعیت از آن بزرگوار بسیاری از علما روش محبت در خانواده را در پیش گرفتهاند. مسئله ای که امروز به عنوان داروی مشکلات ریز و درشت خانوادگی مطرح است. در اینجا چندنمونه از روش برخورد علمای معاصر با خانواده را مرور میکنیم.
امام خمینی(ره) و همسر
يكي از بهترين نمونههاي مهرورزى، دلدادگي و حفظ ادب امام خمینی(ره) در برابر همسرشان، در نامهای بازتاب یافته است كه ایشان آن را در جوانی و زمانی كه در مسافرت به سر میبردند، برای همسرشان نگاشتند.
متن آن نامه این است:
تصّدقت شوم، الهی قربانت بروم! در این مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم، متذّكر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. حال من با هر شدّتی كه باشد، میگذرد، ولی بحمد الله تاكنون هر چه پیش آمده، خوش بود. و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاجای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزیزم همراه نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد. در هر حال، امشب شب دوم است كه منتظر كشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف، یك كشتی فردا حركت میكند، ولی ماها كه قدری دیر رسیدیم، باید منتظر كشتی دیگر باشیم. عجالتاتكلیف معلوم نیست. از این حیث قدری نگران هستیم، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت هستم. خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خالی است. ایام عمر و عزت مستدام باد! تصدقت، قربانت، روح الله.
امام خمینی(ره) و خواستگاري از همسر آينده
آيت الله سيد محمد صادق لواسانى، از دوستان صمیمی حضرت امام و هم درس و هم بحث ایشان بود و چون متوجه شد امام قصد ازدواج دارند. دختر آیت الله میرزا محمد تقی تهرانی را به ایشان پیشنهاد دادند. امام كه در آن هنگام 28 بهار را پشت سر گذاشته بود، پاسخ مثبت داد و فرمود: برای این كار، نخست شما واسطه شده و از طرف من خواستگاری نمایید. مرحوم لواسانی هم پذیرفت و نزد مرحوم ثقفی رفت و موضوع را با ایشان در میان گذاشت. ایشان در پاسخ گفتند: از نظر من مانعی ندارد، اما رضايت دختر نیز شرط است. این مسئله با دختر در میان گذاشته شد و گویا ایشان نخست نپذیرفتند، تا اینكه شبی در رؤیایی راستین، امام خمینی(ره) را همراه رسول اكرم(ص) و پيشوايان معصوم(ع) ميبيند و آنگاه به ازدواج با امام رضايت ميدهد.
امام خمینی(ره) هنگام ازدواج دختران
نخست به خانواده خواستگار توجه ميكرد تا ببيند چه وجه اشتراكي با آنها دارند و بعد از آنكه خانواده پسر را ميپسنديد، خود شخصابا داماد صحبت میكرد تا به هم شأن بودن او با دخترش كاملامطمئن شود. سپس وضو ساخته و دو ركعت نماز ميخواند و از خدا طلب مينمود كه آنچه در این باره خیر است، فرا راه دخترش قرار دهد. ناگفته نماند كه امام(ره) در انتخاب همسر آینده، موضوع را با دختران خویش در میان میگذاشت و آن گاه نظر خویش را بیان میكرد، ولی به هر حال تصمیم گیری نهایی را به دختران خود واگذار مینمود.
خانم زهرا اشراقى، نوه امام خمینی(ره) ميگويد:
علت علاقه عمیق حضرت امام به همسرشان، فداكاری خانم بود. همیشه میگفتند: «فداكاری كه خانم در زندگی كردند، هیچ كس نكرده است».ایشان پانزده سال در آب و هوای گرم نجف، مشكلات را تحمل كرده و همه جا همراه امام بودند.
مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی میگوید: مادر مااگر سر سفره نمینشستند، امام غذا نمیخوردند. منتظر میماندند تا مادر ما سر سفره حاضر شوند و آن گاه كه حاضر میشدند، آقا شروع به خوردن غذا میكردند.
خانم مرضیه حدیدهچی میگوید: در روزهایی كه در فرانسه بودیم، روزى خانم به منزل يكي از فاميلهايشان به مهماني رفت، اما دو ساعت دیرتر از زمانی كه به امام قول داده بود، برگشت. امام كه همه كارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میكردند، در این دو ساعت، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعه سوم فرمودند: «نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا كنید كه تماس بگیریم؟» تا اینكه خانم آمدند. وقتی ایشان آمدند، با محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و گفتند، «مرا دل نگران كردی».
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی (ره) میگوید: هر وقت خانم میخواستند به مسافرت بروند، در هر ساعتی از شب و روز كه بود، امام تا درب حیاط منزل ایشان را بدرقه میكردند یا موقعی كه برمیگشتند، اگر فصل گرما بود، امام دستور میدادند یك چیز خنكی درست كنند، و اگر فصل سرما بود، میگفتند اتاق را برای خانم گرم كنید.
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی(ره) ميگويد: من در طول زندگى، ندیدم امام مثلاحتی به خانمشان بگویند: «در را ببندید» بارها و بارها میدیدم كه خانم میآمدند و كنار آقا مینشستند، ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند. یك روز به آقا گفتم: خانم كه داخل اتاق میآیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: من حق ندارم به ایشان امر كنم». امام حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی نمیخواستند.
سيره رفتارى علامه طباطبايي (ره) با همسر
فرزند بزرگ علامه طباطبایی درباره چگونگی رفتار علامه با همسر خود میگوید: علامه در خانه خیلی مهربان، بیاذیت و بیدستور بودند، و هر وقت به هر چیزی مثل چای و مانند آن نیاز داشتند، خودشان میرفتند و میآوردند، و چه بسا هنگامی كه همسر ایشان و یا یكی از فرزندانشان وارد اتاق میشدند، ایشان در جلوی پای آنها تمام قامت برمیخاست. بارها اظهار میداشتند كه بیشترین عامل موفقیتشان همسرشان بوده است.
علامه طباطبایی(ره) در ستایش از همسر خویش میگوید:من پس از مرگ همسرم، بسیار متأثر شدم و گریستم، و گریه من برای صفا، كه بانوگری و محبتهای خانم بود. ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد كه خانم كاری بكند كه من دست كم در دلم بگویم كاش این كار را نمیكرد، یا كاری را ترك كند كه من بگویم كاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگى، هيچگاه به من نگفت چرا فلان كار را انجام دادي و يا ترك كردى. شما میدانید كه كار من در منزل است و من همیشه در منزل مشغول نوشتن یا مطالعه هستم طبیعی است كه خسته میشوم و احتیاج به استراحت و تجدید نیرو دارم. خانم به این موضوع توجه داشت به همین دلیل، سماور خانه ما همیشه روشن بود و چای آماده. و خانم در عین حال كه به كارهای منزل اشتغال داشت، هر ساعت یك فنجان چای میریخت و میآورد در اتاق كار من و بر روی زمین میگذاشت و میرفت، تا ساعت دیگر...و من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش كنم.
فرزند علامه طباطبایی(ره) میگوید: پدرم اگر چه وقت زیادی نداشتند، برنامه شان را به گونهاي تنظيم ميكردند كه روزى يك ساعت، بعدازظهرها، در كنار اعضای خانواده باشند. رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میكردند كه گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدم. پدرم همیشه از گذشت و بردباری مادرم ستایش میكرد و میگفت كه خانم، یازده سال در نجف همه گونه سختی را تحمل كرد تا من بتوانم به مطالعات و درس و بحث خود بپردازم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود نامی به میان نمیآوردند و همه خوبیها را به مادرم نسبت میدادند. خودشان میگفتند كه از اول ازدواج همیشه با هم یك رنگ و یك دل بودهایم.گاهی كه مادرم بیمار میشد، اجازه نمیدادند كه از بستر بلند شود و كاری انجام دهد. مادرم پیش از فوت، تقريبا27 روز در بستر بيماري بود و در این مدت پدرم لحظهاي از كنار بستر ايشان بلند نشدند. همه كارهایشان را تعطیل كردند و به مراقبت از او پرداختند.
شهيد مطهرى
همسر شهید مطهری نقل میكند: روزى براي ديدن دخترم به اصفهان رفته بودم. بعد از چند روز كه به تهران برگشتم، نزدیكهای سحر به خانه رسیدم، وقتی وارد خانه شدم، بچهها همه خواب بودند، ولی شهید مطهری بیدار بود. ایشان چای و میوه و شیرینی آماده كرده و منتظر بودند. بعد از احوالپرسی به من گفتند: «میترسیدم یك وقت نباشم و وقتی شما از سفر برمیگردید، كسی نباشد كه به استقبالتان بیاید».
آيت الله العظمي مرعشي نجفي
همسر آیت الله العظمی مرعشی نجفی میگوید: در تمام مدت شصت سالی كه با ایشان زندگی كردم، هيچ گاه با من رفتارى تند و خشونت آميز نداشت. تا آن زمان كه قادر به حركت كردن و انجام دادن كارهایش بود، نمیگذاشت كه دیگران كارهایش را انجام دهند. حتی هنگامی كه تشنه میشد، برمیخاست و به آشپرخانه میرفت و آب میآشامید و از من درخواست نمیكرد. ایشان افزون بر آنكه برای من همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، دوستي صميمي و همكاري غمخوار براي من نیز بود. ایشان همواره در كارهای منزل به من كمك میكرد و بسیاری از اوقات، كارهای آشپزخانه همانند درست كردن غذا، پاك كردن سبزى، و شستن میوه و وسایل آشپزخانه را ایشان انجام میدادند.