حاشیه‌نگاری روز پنجم جشنواره

روز پنجم هم گذشت و در بر همان پاشنه همیشگی می‌چرخد جوری كه آدم گاهی از خودش می‌پرسد سینما كه این همه مخاطب دارد پس چرا همه می‌نالند؟

به گزارش نما به نقل از خبرانلاین، روز خود را چگونه آغاز کردید؟ از ما اگر بپرسید باید بگویم با دعوا! سر جای پارک چون پارکینگ برج میلاد را بسته بودند و جای پارک، کیمیا بود. البته اگر «کیمیا»ی سریال آقای افشار بود که حتما جای پارک پیدا می‌کرد ولی ما پیدا نمی‌کردیم. بعضی‌ها که کارشان به دوئل هم کشید. این جوری پنجمین روز جشنواره فیلم فجر را آغاز کردیم.

در سالن سعدی، جایی که نشست‌های مطبوعاتی برگزار می‌شود، نیما حسنی‌نسب نسبت به وضعیت نمایش فیلم «لانتوری» و اتفاقاتی که برایش افتاده بود اعتراض کرد و گفت که وضعیت جشنواره امسال شرم‌آور است، اما خبر نداشت که اتفاقات دیگری هم در راه است. سر نشست «لانتوری» خبرنگاران هرچقدر صبر کردند خبری از عوامل نشد. عوامل هم از همه جا بی‌خبر در سالن بالا منتظر بودند یک نفر بیاید و صدای‌شان کند تا به نشست بروند. خلاصه بلوایی شد.

از ساعت دو و سه بعدازظهر به بعد مسئولان جشنواره اعلام کردند تنها کسانی می‌توانند به جشنواره بیایند که کارت تردد داشته باشند. مسئولان اعلام کردند ولی مهم گفتن نیست، گوش کردن است و البته اینجا هیچ کس به حرف دیگری گوش نمی‌کند. حالا هر چقدر هم که آقای حیدری زل بزند به دوربین عکاسان و به خبرنگارها بگوید ما فقط اهالی سینما و رسانه را به کاخ جشنواره راه می‌دهیم؛ فکر می‌کنید چیزی عوض می‌شود؟ خیر، نمی‌شود. شاهد مدعا آدم‌هایی بودند که برای تماشای فیلم «بادیگارد» ساعت شش بعدازظهر از سر و کول هم بالا می‌رفتند.

نشان به آن نشان که کل فیلم را نشسته بر روی زمین و از لای صندلی‌ها و کله‌ آدم‌ها دیدیم. در واقع شنیدیم، گاه گداری چشم‌های قرمز پرویز پرستویی را روی پرده سینما می‌شد دید و بعد باز سیاهی کله یک آدم کل تصویر را ماسکه می‌کرد. پرده سینمای سالن همایش‌ها هم حکایت عجیبی دارد. خودش مسطح است سالنش نیم دایره. این، یعنی اگر گوشه بالکن یا سالن بیفتی، می‌توانی چشم‌هایت را ببندی و به یک نمایشنامه رادیویی گوش کنی. در غیر این صورت چشم‌هایت چپ می‌شود، آرتروز گردن هم می‌گیری.

«بادیگارد» تمام شد و بلند شدیم. هیچ کس دلش نمی‌خواست زیر دست و پا بماند. دوربین فیلمبردار «بادیگارد» از تونل صدر ‌زد بیرون تا در افق محو شود و فیلم به پایان برسد. آقای قالیباف هم به تماشای «بادیگارد» آمده بود. لابد برای این که ببیند تونلش در این فیلم خوب بازی کرده یا نه.

ــ ببخشید، شما خبرنگارید؟

سکوت ….

ــ اهل سینما؟

سکوت …

ــ می‌تونم بپرسم چه جوری اومدین داخل سالن؟

سکوت …

از هر کی پرسیدیم، یا سکوت کرد یا در حالی‌که داشت با عصبانیت نگاه‌مان می‌کرد گفت که کسی او را وارد سالن کرده است. کار به جایی رسید که بعضی‌ها از چند تا خبرنگار خانم پرسیده بودند ببخشید شما بازیگرید؟ آدم از در و دیوار کاخ می‌بارید و هر چقدر نگاه می‌کردی نمی‌توانستی همکارانت را پیدا کنی. «عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی» توی تلگرام موج می‌زد و صورتک‌های خندان روی صفحه موبایل‌ها رژه می‌رفتند. بچه‌ها هم حضور پررنگی داشتند. از پله‌های سالن همایش‌های برج میلاد بالا و پایین می‌رفتند و صدای خنده‌شان همه جا را پر کرده بود.

توی صف شام همه ایستاده بودند. بعضی‌ها هم خانوادگی آمده بودند و جمعه شب‌شان را در کاخ جشنواره سپری می‌کردند. خلاصه دور همی خوبی بود. برای فیلم «من» جمعیت باز سالن را پر کرد. در سالن پذیرایی اما همان دوستانی که «کسی» آنها را داخل آورده بود، بشقاب‌های‌شان را از شیرینی پر می‌کردند و چای به دست دنبال جای خالی برای نشستن می‌گشتند. یک نفر که کنار دیوار شیشه‌ای سالن پذیرایی نشسته و خیره شده بود به افق پشت گوشی تلفن به کسی که اصرار می‌کرد بیاید پایین و فیلم را ببیند می‌گفت: «نمیام. اینجا جام خیلی خوبه. تو هم هر وقت خواستی بیا… ببین راستی شیرینی برداشتم اما چایی واسه خودت بریز. من می‌ریختم سرد می‌شد تا تو بیای.»



هر چقدر این چند روز برای پیدا کردن صندلی و نشستن روی آن استرس داشتیم و حرص خوردیم، سر فیلم «رسوایی» آدم‌ها بی‌دغدغه و با خیال راحت وارد سالن شدند و روی هر صندلی که دل‌شان می‌خواست نشستند. چه بسا بعضی‌ها مدام از روی این صندلی بلند می‌شدند و روی یک صندلی دیگر می‌نشستند، بس که سالن خالی بود. نیم ساعت از فیلم نگذشته، خیلی‌های دیگر هم بیرون زدند. یکی می‌گفت فردا ده‌نمکی از خجالت همگی‌مان در می‌آید. راست هم می‌گفت. خوشبختانه آقای ده‌نمکی برای بالا بردن پرچم در هر شرایطی، آمادگی دارند.

۱۳۹۴/۱۱/۱۷

اخبار مرتبط