دکتر ابوذر حسینی- هرچند همه ایام و روزهای سال متعلق به خدا هستند و در اتفاقاتی که در درون آنها میافتد نقشی ندارند؛ اما انسان گاهی احساس میکند برخی ایام و سالها حامل پیامهای حزنانگیز بیشتری هستند. یکی از این سالها را بدونشک باید سال 91 دانست. سالی که در آن تهرانیها دو استاد اخلاق و دو عارفِ عامل را از دست دادند؛ آیتالله مجتبی تهرانی و آیتالله عزیزالله خوشوقت.
آیتالله خوشوقت، دروس خارج فقه و اصول را نزد حضرات آیات عظام سیدحسین بروجردی و امام خمینی(ره) سپری کرد و حکمت و فلسفه و تفسیر را نزد علامه طباطبایی(ره) آموخت. انفاس ملکوتی علامه ایشان را بیش از دیگران با دقایق و رموز اخلاق و مدارج معرفت آشنا ساخت و همین امر ایشان را مورد توجه و محبت ویژه علامه قرار داد. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، طی حکمی از سوی امام خمینی(ره) بهعنوان نماینده ویژه ایشان در ستاد عالی انقلاب فرهنگی منصوب شدند و نیز اغلب در زمینههای فرهنگی، ارشاد و هدایت جوانان و تربیت فضلای مستعد، نقشی بزرگ ایفا نمود. اقامت در تهران، برپایی نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبی(ع)، تربیت طلاب و فضلای حوزه علمیه، درس اخلاق و توجه به خواستهها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسیجیان، رزمندگان و خانوادههای شهدا در طول بیش از پنجاه سال از ایشان چهرهای دوستداشتنی و مردمی ساخت.
آیتالله خوشوقت از آن دست علمایی بود که بهرغم مقام علمی و معنوی والا، شخصیت فوقالعاده کتومی داشتند. البته خیلی از افراد نسبت به مقام علمی و معنوی و اخلاقی استاد واقف بودند از جمله مقام معظم رهبری که در پیام معظم له و سخنانی که در منزل ایشان انجام دادند، این امر مشهود بود. مقام علمی ایشان به حدی بود که علامه طباطبایی در زمان حیاتشان برخی امور را به ایشان ارجاع میدادند.
همیشه در مباحث سیاسی تأکید داشتند که نگاه کنید رهبری در این زمینه چه فرمودهاند. کوچکترین اجتهادی در این مسائل نمیکرد علیالخصوص در برابر نظرات مقام معظم رهبری یکبار هم دیده نشد که اجتهاد کنند یا نظری فوق نظر آقا بدهند. این ولایتپذیری ایشان الگوی همه بود. یک وقتی به مزاح از ایشان سؤال شد حاج آقا حالا اگر کسی در برابر نظر رهبری حرفی زد چه کنیم؟ و ایشان با لبخند میفرمود موقع نماز یک قدم جلوتر از او بایستید!
روی سحر تأکید فراوان داشتند. بینالطلوعین را هم همین طور. یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟ یعنی سحر بیدار باشیم یا بینالطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست. هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمیتوانست اولویت را با سحر میدانستند. یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم میگیرد؟ گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است، اسمت را در لیست ننوشتهاند!
روی قربانیکردن هم سفارش میفرمودند. خصوصا میگفتند گوشتهای کبابیاش را برنداری برای خودت! خدا دوست دارد فقرا هم کباب بخورند. به صدقه اهمیت زیادی میدادند. خودشان هم نیازمندانی تحت تکفل داشتند. ذکر یونسیه را خیلی تأکید میکردند. بعد از نماز صبح همه اذکار را مفید میدانستند؛ ولی ذکر یونسیه را حداقل پانصد بار منشا اثر بر میشمردند.
روی ذکر کثیر تأکید مینمودند. میگفتند اگر کمیت زیاد شد به کیفیت هم تبدیل میشود. اذکار لاإله إلا الله و صلوات هم جزء سفارشات ایشان بود.
نماز شب و تلاوت قرآن جزء تأکیدات همیشگی استاد بود. خواندن رساله و بعد از آن منتهی الآمال را سفارش میکردند.
از ایشان پرسیدند چه کنیم که دائِمُ الذکر باشیم؟ فرمود: اگر گناه نکنیم، ایمان بالا میرود. ایمان که بالا رفت، عقربه دل، خود به خود به سمت خدا میرود و ارزش خدا و عظمت خدا در نظر انسان زیاد میشود. انسان عاقل اگر چیز به درد بخور داشته باشد، هیچوقت بهدنبال آشغال نمیرود. ترک گناه راه رسیدن به این نقطه است.
پرسیدند آيا مرحله ذكر قلبي آن است كه مفاهيم را بدون لفظ در ذهن حاضر كند يا بالاتر از آن است؟
پاسخ دادند: منظور از ذكر، توجه به خود خداست، نه مفاهيم؛ خود خدا. چطور انسان مدتي که به مسافرت ميرود و از پدر و مادر فاصله دارد، به ياد پدر و مادر ميافتد؟! ياد خدا این طور، بل «أَشَدَّ ذِكْراً».
پرسیدند گاهي ممكن است فرد به ياد خدا باشد؛ ولي به خاطر فشار نفس، گناه هم بكند. این دو با هم ممکن است؟
پاسخ دادند: حضور گناه با حضور خدا سازگار نيست. حتما گناه در لحظات غفلت است نه حضور. اين را انسان خودش هم ميتواند احساس كند. حضور، معنايي است كه نميگذارد انسان گناه كند؛ اما در غيبت انسان گناه ميكند. مثل اينكه كسي باشد و انسان خجالت مي كشد جلو او گناه كند و اگر نباشد، آزاد است. آنجا هم همين طور است. (پرسش و پاسخها برگرفته از کتاب طریق بندگی)