به گزارش نما مقايسه دوران هاشمي رفسنجاني با دوران محمد خاتمي در جهت زير سؤال بردن دولت هاشمي و محكوم كردن آن به رفتارهاي خلاف خواستههاي عمومي و بيتوجهي به نيازهاي مردمي يكي از الگوهاي ثابت رفتاري وابستگان به جريان تجديدنظرطلب است؛ در همين باره ميخوانيم: «زندانيان دوران فلاحيان پس از بريدن تحت فشارهاي روحي و جسمي، ضمن مصاحبه تلويزيوني در پيشگاه ملت از خود و ديگران به شدت انتقاد ميكردند. اما در دوران درينجفآبادي از مصاحبههاي تلويزيوني خبري نبود. در دوره هاشمي همه سازمانها و ارگانها بايد درآمد ايجاد ميكردند. بنابراين وزارت اطلاعات فعاليتهاي اقتصادي سازمانهاي تابعهاش، با مجوز هاشمي، از راه مبارزه با ثروتهاي بادآورده كسب درآمد ميكرد و سربازان گمنام امام زمان نيز حقالكشف دريافت ميكردند اما انصاف اين است كه در دوره خاتمي از طريق دري نجفآبادي تا حد ميسور جلو اين نوع فعاليتها گرفته شد. »(1)
وابستگان به اين جريان همچنين در مقام قياس بين دو دولت هاشمي و خاتمي، نگاه اين دو به دين و باورهاي اعتقادي مردم را متفاوت عنوان ميكنند آنگونه كه شخص هاشمي و دولت وي را منسوب به قرائت اقتدارگرايانه دين ميدانند كه دموكراسي در آن معنايي نداشته و تنها به اقدامات سركوبگرايانه منتهي ميشود: «چالشهاي دين با دنياي جديد در ايران معاصر به رويارويي دو قرائت مختلف از اسلام منتهي شده است. قرائت انساني از دين و قرائت اقتدارگرايانه دين. به نظر ميرسد فصل قرائت اقتدارگرايانه از دين به پايان رسيده و از بهار 1376 فصل قرائت انساني از دين آغاز شده است؛ خاتمي پرچمدار اين قرائت از دين است. »(2)
هواخواهان ليبراليسم داخلي همچنين ريشه و اساس قتلهاي زنجيرهاي شكل گرفته در دولت اصلاحات- را هم در زمان دولت سازندگي و تفكرات هاشمي رفسنجاني ميداند، آنها بر اين عقيده پافشاري ميكردند كه بياعتقادي هاشمي رفسنجاني به مردمسالاري ديني منجر به پديد آمدن و توسعه قتلهاي تحت عنوان قتلهاي زنجيرهاي شده است: « ترورهاي اخير (فروهر و همسرش، مجيد شريف، پرويز دواني، محمد مختاري، محمدجعفرپوينده) ابعاد گوناگوني دارد كه بايد شكافته شود تا پردههاي مختلف اين سناريو به نمايش درآيد. يكي از وجوه حادثه اخير شيوه كشتن مخالفان توسط گروهي از پرسنل وزارت اطلاعات است كه شكار بوفالوها و سرخپوستان توسط سفيدپوستان امريكايي را به ياد ميآورد. سؤالي كه اينك ذهنها را ميآزارد و آدمي را ميلرزاند، اين است كه چگونه ممكن است افرادي مذهبي به خاطر دفاع از دين گروهي از انسانها را به گونهاي بسيار فجيع و شنيع به قتل رسانند؟ آيا «كشتار حيواني» و «درندهخويي» با دينداري تعارض ذاتي ندارد؟«كشتار حيواني» با گونه خاصي از دينداري كاملاً سازگار است. »(3)
جربان منتقد هاشمي براي تخريب چهره وي و زير سوال بردن اقدامات صورت گرفته در دولت كارگزاران از آرا و انديشههاي شهيد مطهري هم استفاده ميكردند: « مرحوم مطهري اين نكته شريف را به خوبي تحليل كردهاند: به طور كلي افرادي كه به دين ميگروند و سپس بيرون ميروند از افرادي كه از اول گرايش پيدا نكردهاند خشنتر و ضد انسانیتر ميشوند. زيرا دين به حكم نيروي عظيم خود همه عواطف ديگر انساني را تحتالشعاع قرار ميدهد و اگر رفت همه آنها را كه در خود هضم و جذب كرده بود نيز با خود ميبرد. اين است كه افرادي كه زماني متدين بوده و سپس بيدين شدهاند از بيدينهاي منحرفشده و كجسليقه خشكمقدساند. اين طبقه علاوه بر اينكه عواطف انسانيشان تحتالشعاع عاطفه ديني قرار گرفته و از تأثير مستقل افتاده، نيروي دين به حكم اينكه منحرف شده اثر خود را نميبخشد و از آن طرف چون زايل نشده و به صورت انحرافي كار ميكند به همان قدر كه مقتضاي نيروي دين است فعال است. اينها ديگر از هر سبع خطرناكتر و وحشتناكترند. تاريخ نشان ميدهد كه بيرحمانهترين جنگها، كشتارها، زجر و شكنجهها به وسيله خشكمقدسان صورت گرفته است. بزرگترين نمكنشناسيها را اينها انجام دادهاند، زيرا يحسبون انهم يحسنون صنعا، جنگهاي صليبي، جنگهاي خوارج، حتي فاجعه كربلا، ساخته دست اين طبقه است. »(4)
پي نوشت:
1. اكبر گنجي، تاريكخانه اشباح، ص17
2. همان، ص18
3. همان، 19ص
4. همان، ص19
منبع : روزنامه جوان