به دو گزاره زير از سخنان آقاي اوباما رئيسجمهور ايالات متحده امريكا به عنوان اصليترين دشمن ملت ايران توجه شود:
1- جنگ با ايران به نفع ما نيست. ما با بمباران و جنگ نميتوانيم دانش هستهاي و فناوري هستهاي ايران را از بين ببريم.
2- با توافق هستهاي، رئيسجمهور امريكا در 15 سال آينده، راحتتر ميتواند به ايران حمله كند.
با بررسي و تحليل اظهارات مقامات امريكايي طي يك سال گذشته، اين واقعيت آشكار مي شود كه مفهوم دو گزاره مذكور، به شكلهاي مختلف از سوي امريكاييها تكرار شده است.
اما شرح و تفسير اين دو گزاره:
الف: مقامات كنوني ايالات متحده، با بررسي راهبردي از ميزان قدرت دفاعي جمهوري اسلامي ايران به اين جمعبندي رسيدهاند:
1- ايران نسبت به هر نوع اقدام نظامي عليه سرزمين، جمعيت، منابع و تأسيسات خود از جمله تأسيسات هستهاي، واكنش نشان داده و به ضربه متقابل روي ميآورد.
2- ضربه متقابل ايران، خطر جنگ ديگري در منطقه را به دنبال خواهد داشت و امريكا به ناچار وارد يك جنگ با ايران ميشود.
3- جنگ با ايران به نفع امريكا نخواهد بود، زيرا امريكا از طريق جنگ، نه تنها به خواستهها و اهدافش نميرسد بلكه آسيبهاي فراوان و خسارتهاي جبرانناپذيري متحمل ميشود.
تأمل در نكات سهگانه مذكور، نشان ميدهد كه امريكاييها جمهوري اسلامي ايران را، برخوردار از قدرت نظامي در سطح بازدارندگي ارزيابي ميكنند. بدون ترديد، قدرت موشكي جمهوري اسلامي، نقش و سهم اصلي در چنين برآوردي از قدرت دفاعي ملت ايران، از سوي دشمنانش دارد. قدرت موشكي ايران، يك قدرت واقعي و معتبر است. آخرين رزمايش موشكي سپاه پاسداران در اسفندماه سال گذشته، ميزان اعتبار قدرت بازدارندگي نظامي ايران را به نمايش گذاشت. اين رزمايش نشان داد كه كلامهاي مقام معظم رهبري به عنوان فرمانده كل قوا در برابر تهديدات نظامي دشمنان مبني بر: «دوران زدن و در رفتن گذشته است، اگر زديد بايد بخوريد» و «اگر صهيونيستها دست از پا خطا كنند، تلآويو و حيفا با خاك يكسان خواهد شد»، كلامهاي معتبر و باپشتوانهاي است.
ب: دولتمردان امريكا كه خود را ناتوان از جنگ با ايران ميدانند، بر اين باورند كه با توافق هستهاي، ايران را ميتوانند در مسير عقبنشينيهاي مستمر در حوزههاي گوناگون و از جمله عقبنشيني در حوزه قدرت دفاعياش به حركت درآورند. تحليل شخصيت برخي از رجال سياسي ايران، امريكاييها را به چنين باور و جمعبندي رسانده است. امريكاييها برخي از شخصيتهاي برجسته سياسي ايران را هرچند هم كه داراي سابقه انقلابي هستند، از جنس همان رجال سياسي عصر قاجار و عصر پهلوي يافتهاند كه حاضر بودند براي رسيدن به دنياي خود، برخلاف منافع ملت خود به بيگانه امتياز بدهند. امريكاييها و اروپاييها، اكنون به چنين افرادي در داخل ايران اميد بستهاند و اميدوارند با قدرت يافتن بيش از پيش آنان در جمهوري اسلامي، شاهد تغيير رفتارهاي نظام اسلامي باشند. يكي از مهمترين حوزههايي كه امريكاييها خواهان تغيير رفتار در آن حوزه از سوي دولتمردان و رهبران ايران هستند، حوزه دفاعي و خصوصاً حوزه اقتدار موشكي است.
امريكاييها محدودسازي برنامه موشكي ايران را به مراتب باارزشتر از محدودسازي برنامه هستهاي ايران براي خود ارزيابي ميكنند.
امريكاييها پس از «برجام» با تمركز روي برنامه موشكي ايران و فضاسازي عليه اين برنامه(كه صرفاً جنبه افزايش قدرت دفاعي جمهوري اسلامي را دارد)، تحريمهايي را برخلاف تعهداتشان در برجام، عليه ايران وضع كردهاند.
البته سرزدن چنين رفتاري از سوي امريكا، براي نگارنده اين سطور و بسياري از ايرانيان، غيرمنتظره و دور از انتظار نبود. امريكاييها براساس ذات بدسرشت خود و آن خلق و خوي استكباري كه دارند، عمل ميكنند و تاريخ امريكا نشان ميدهد كه آنان به تعهدات خود در قبال ديگران پايبند نيستند، اما آنچه غيرمنتظره بود، رفتار و مواضع كساني است كه سالها در برابر امريكا بودند، لكن امروز جادهصافكن براي بازگشت سلطه امريكا به ايران شدهاند. اينان، همان افرادي هستند كه امريكا به آنان براي تغيير رفتار ايران دل بسته است. اين افراد، همان كساني هستند كه وقتي مقام معظم رهبري با صراحت و تأكيد ميفرمودند، ما به جز در موضوع هستهاي، در هيچ موضوع ديگري با امريكا مذاكره نخواهيم كرد با صراحت پس از توافق هستهاي گفتند؛ بالاخره تابوي مذاكره با امريكا شكسته شد و مشخص شد ميتوان با امريكا در موضوعات مختلف مذاكره كرد و حتي بازگشايي سفارت امريكا در تهران بعيد نيست!
اين افراد در حالي چنين سخن ميگويند كه امريكا انتظار دارد جمهوري اسلامي در كليه حوزههاي مورد نظرش و از جمله در حوزه برنامه موشكي تغيير رفتار دهد.
سؤال اين است كه چگونه ممكن است ملتي تحت فشار دشمنانش نسبت به محدودسازي ابزارها و قدرت دفاعي خودش اقدام كند؟ محدودسازي قدرت دفاعي در برابر تهديدات دشمنان، امري خلاف عرف، خلاف عقل و خلاف شرع است. آيا ممكن است چنين امري در ايران انقلابي رخ دهد؟ امريكاييها در تصورات خود، آن را ممكن پنداشتهاند. پندار امريكاييها از اينروي است كه آنان افرادي را در ايران ميبينند كه حاضر به محدودسازي قدرت موشكي جمهوري اسلامي براي برقراري رابطه با امريكا هستند.
متأسفانه اين افراد، اكنون براي پيادهسازي نگاههاي ضدامنيتي خود، به نظريهپردازي روي آوردهاند. در شرايطي كه امريكا اصرار بر محدودسازي برنامه موشكي ايران دارد و مقام معظم رهبري افزايش قدرت دفاعي كشور را يك ضرورت ميدانند، بيان اين جمله از سوي يكي از چهرههاي سياسي مطرح و سرشناس كشور مبني بر: «دنياي فردا دنياي گفتمان است نه دنياي موشكها...» چه معنا و مفهومي دارد؟ وقتي به سابقه صاحب اين كلام براساس آنچه در رسانهها آمده است مراجعه كنيم، درمييابيم كه صاحب اين نظريه، همان فردي است كه اصل را بر سر رابطه با امريكا گذاشته است.
اين فرد و همفكرانش، بر اين اعتقاد هستند كه از طريق مذاكره و توافق، ميتوان امريكا را راضي كرد و مجدداً با ايالات متحده رابطه برقرار كرد.
اين اعتقاد آقاي هاشميرفسنجاني است كه خود طي مصاحبهاي در پايان سال 1390 با فصلنامه مطالعات بينالمللي، از آن اينچنين رونمايي ميكند: «من در سالهاي آخر حيات امام(ره) نامهاي را خدمتشان نوشتم، تايپ هم نكردم، براي اينكه نميخواستم كسي بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح كردم و نوشتم كه شما بهتر است در زمان حياتتان، اينها را حل كنيد، در غير اين صورت ممكن است اينها به صورت معضلي سد راه آينده كشور شود... يكي از اين مسائل رابطه با امريكا بود. نوشتم بالاخره سبكي كه الان داريم كه با امريكا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم، قابل تداوم نيست. امريكا قدرت برتر دنياست. مگر اروپا با امريكا، چين با امريكا و روسيه با امريكا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاكره داريم، چرا با امريكا مذاكره نكنيم؟ معناي مذاكره هم اين نيست كه تسليم آنها شويم. مذاكره ميكنيم اگر مواضع ما را پذيرفتند و يا ما مواضع آنها را پذيرفتيم، تمام است.»
مردم ايران، امروز كه روز سرنوشتساز تاريخي براي آنان است، بايد به عمق اين نگاه و عواقب آن نيك بينديشند. تمام مطلب در همين جمله آخر است، جملهاي كه ميگويد: «مذاكره ميكنيم، اگر مواضع ما را پذيرفتند و يا ما مواضع آنها را پذيرفتيم تمام است.» براساس اين نگاه مذاكره با امريكا قطعاً به نتيجه ميرسد، چگونه؟ يا آنها مواضع ما را ميپذيرند يا ما مواضع آنها را ميپذيريم. سؤال اين است كه آيا امريكاييها بنا بر پذيرش مواضع ما دارند؟ آيا امريكاييها حاضر به پذيرش مواضع ما در قبال رژيم صهيونيستي، در قبال مقاومت، در قبال بيداري اسلامي، در قبال منطقه(سوريه، عراق، لبنان، فلسطين، بحرين، يمن و...) هستند، آيا امريكاييها، حاضر به پذيرش مواضع ايران در قبال حقوق بشر اسلامي هستند؟ آيا امريكاييها حاضر به پذيرش مواضع ما در قبال افزايش قدرت دفاعي كشورمان هستند؟ پاسخها كاملاً روشن است. خب بر مبناي اين ديدگاه، اگر اصل حل كردن مسئله و مشكل رابطه با امريكا باشد، بايد ما مواضع آنها را بپذيريم. هستهاي را پشت سر گذاشتيم، حالا نوبت برنامه موشكي است.
امريكاييها ميگويند، ايران نبايد موشكهاي بردبلند و موشكهاي بالستيك داشته باشد. آقاياني كه به دنبال راضي كردن امريكا براي برقراري رابطه هستند، براي زمينهسازي در داخل كشور جهت پذيرش خواست امريكا مبني بر محدودسازي برنامه موشكي، به راحتي ميگويند «دنيايآينده، دنياي گفتمان است نه دنياي موشكها!» معني اين حرف چيست؟ معني اين حرف آن است كه ما نيازي به موشك نداريم و بايد بر گفتمان و مذاكره تمركز كنيم. معني اين حرف، زمينهسازي براي تن دادن به خلع سلاح موشكي است. آري، امريكاييها با نگاه به چنين تفكراتي در ايران، معتقدند 15 سال ديگر، پس از خلع سلاح موشكي ايران، به راحتي ميتوانند به جمهوري اسلامي حمله نظامي كنند!
البته اين رؤياي امريكاييها تعبير نخواهد شد. ملت ايران به خوبي ميداند كه بين برنامه هستهاي و برنامه موشكي، تفاوت ماهوي وجود دارد.
ايران برنامه هستهاي را براي مصارف صلحآميز ميخواست و ميخواهد، لكن برنامه موشكي براي دفاع است. برنامه موشكي قدرت دفاعي ايران را افزايش داده است و ملت ايران بر سر برنامه موشكي خود كه ماهيت دفاعي دارد، نه مذاكره ميكند و نه معامله خواهد كرد. بنابراين هر كس به هر شكلي در داخل كشور، از روي آگاهي سخن از محدودسازي قدرت دفاعي به ميان آورد، خيانت به ملت و شهدا و آرمانهاي انقلاب اسلامي كرده است. بر همين اساس رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت روز چهارشنبه گذشته فرمودند: «اينكه بگويند فرداي دنيا، فرداي مذاكره است، دنياي موشك نيست، اين اگر از روي ناآگاهي گفته شود كه ناآگاهي است؛ اما اگر از روي آگاهي باشد، خيانت است.»
اين عبارت مقام معظم رهبري يادآور آن عبارت كوتاه و پرمعناي حضرت امام(ره) در نامه مورخ 6/1 1368 به آقاي منتظري است كه در آن نامه با اشاره به موضعگيريهاي دشمنپسند ايشان نوشتند: «تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام.»
آيا ملت از چنين خيانتهايي خواهد گذشت؟