بسياري از كارشناسان سياسي- اقتصادي و دولتيها(غير از شخص رئيسجمهور) در هفتههاي گذشته به اجرانشدن بخشهاي قابل توجهي از برجام اذعان كردهاند كه گفتههاي سيف، سفر ظريف به امريكا و نگرانيهاي آيتالله هاشمي در اينباره ميتواند حجت اين مدعا باشد. در سامانه تحليلي نيروهاي انقلاب، اپوزيسيون و حتي تحليلگران عرب منطقه، باوري وجود دارد كه استقرار نوع دولتها در ايران روي قبض و بسط تصميمات و مواجهه غرب با ايران مؤثر است و اكنون نيز بسياري بر اين باورند كه استمرار دولت و تفكر رئيسجمهور مستقر در تصميمات غرب مؤثر است و در بدترين حالت بين بد و بدتر، دولت روحاني را بد ميدانند و در بهترين حالت بين مواضع ايشان و ماهيت حقيقي نظام فاصله ميبينند. اما وقتي به عدم تحقق تعهدات امريكا در برجام مينگريم، نميتوانيم اين مسئله را با فرض مذكور چفت و بست نماييم.
اگر دولت روحاني براي غرب از دولتهاي ديگر(مثلاً احمدينژاد) بهتر است چرا موانع گشايشي كه مردم منتظر آن هستند، رفع نميشود تا بدين وسيله استمرار دولت يا تفكر همسو با دولت در كشور تحقق يابد و رضايت عمومي در هنگام تبديل به رأي، در سبد مدنظر باشد؟ كساني كه رابطه ايران و غرب را با نوع دولت مستقر در ايران مرتبط ميدانند تلاش مينمايند به هر صورت روابط را اينگونه چفت و بست كنند. چندي پيش تحليلي شنيديم كه اگر غرب گشايشي را رقم بزند بدين معناست كه علاقهمند به استمرار دولت مستقر است و اگر از انجام تعهدات و گشايش سر باز زند معنياش اين است كه مردم به سراغ احمدينژاد بروند.
اما از مواضع امريكا نسبت به دولتهاي 27 ساله گذشته نميتوان اين مسئله را با قطعيت تحليل و قضاوت نمود. در حالي كه خاتمي تظاهر به گفتوگو و تنشزدايي ميكرد، غرب ايران را محور شرارت ناميد، در دولت هاشمي سفراي خود را فراخواندند و مصوبات سنگيني در تحريم سرمايهگذاري و تحريم نفت و گاز ايران داشتند. در دولت احمدينژاد نفت و ارز نيز تحريم شد و در دولت روحاني هم از گشايش و اجراي تعهد خودداري ميكنند. جالب اينكه همه دولتهاي 27 ساله گذشته علناً يا پنهان به دنبال مذاكره با امريكا هم بودهاند. پس بايد گير برجام را چگونه بفهميم و تحليل دقيقتر كدام است؟ حقيقت ماجرا اين است: تا زماني كه جمهوري اسلامي بر ماهيت حقيقي و آرمانهاي اصلي و اوليه انقلاب اصرار داشته باشد، غرب براي پيشگيري از فربه شدن يك ايران متمايز و مستقل تلاش خواهد كرد. مگر ميشود ايران بر اهداف جهاني و منطقهاي خود اصرار ورزد و غرب درصدد تقويت قواي آن برآيد؟ سادهانديشي نيست كه غرب با توسعه و پيشرفت يك ايران انقلابي موافق باشد؟ بنابراين تا بر ماهيت حقيقي نظام تأكيد شود و تا زماني كه صهيونيستها به رسميت شناخته نشوند، از سوي غرب هيچ حركتي كه ايران را تقويت و قوي كند، اتفاق نخواهد افتاد. غرب ميداند كه جوهره و ماهيت انقلاب اسلامي و هدف متعالي آن در حذف صهيونيزم از نظام سياسي جهان در حيطه سلسله دولتهاي مستقر در ايران نخواهد بود و اگر صداي هارموني يك دولت در ايران را هم بشنوند آن را به مثابه دوستي ميدانند كه جيباش خالي است. در آن سوي سكه ميتوان مسئله را وارونه هم فهميد. اگر روزي غرب درصدد كمك به حل مشكلات اقتصادي ايران برآمد ترديدي نكنيم كه(از نگاه آنان) از اصول و اهداف انقلاب اسلامي عدول شده است و تقويت ايران در نگاه آنان در راستاي تقويت آرمانهاي انقلاب اسلامي نخواهد بود. اما نكتهاي كه در حال حاضر بايد مدنظر داشت اين است كه امريكا اگر به صورت گزينشي هم به انجام تعهدات بپردازد، حتماً به تعهداتي كه مستقيماً مشكلي از مردم حل كند، نخواهد پرداخت، چراكه در آن صورت نقطه فشاري را كه اكنون مدنظر دارد – كه همانا «اقتصاد معيشت» است- از دست خواهد داد و پروسه «اجتماعي كردن» كنترل اهداف انقلاب اسلامي محقق نخواهد شد. غرب درصدد است با پيش كشيدن مسائل جديد (با عنوان روح برجام) انتظارات براي تحقق وعدههاي پسابرجامي را به دالانهاي جديد هدايت كند و اهداف شكست خورده قبلي خود در حوزه فرهنگي، سياسي و نظامي را به حوزه اقتصاد معيشت ببرد تا بتواند با اجتماعي كردن مسئله، كنترل انقلاب اسلامي را دروني نمايد. آنان اقتصاد معيشت را به اين دليل انتخاب كردهاند كه همه 80 ميليون ايراني را درگير ميكند و با پيوند و ايجاد دوگانه يا دو راه انقلاب- معيشت به دنبال مبارزه با ماهيت حقيقي از طريق «معيشتخواهي» دروني هستند. نسخه برونرفت و پاتك در اين ميدان اقتصاد مقاومتي است كه ميتواند در دوراهي تحريم يا تسليم، شاهراهي جديد و امن را به روي انقلاب اسلامي باز كند. در غير اين صورت «ديپلماسي التماس» به معني عدول از ايراني آزاد، انقلابي، مستقل و ظلمستيز است كه روي ديگر سكه آن تن دادن به جمهوري اسلامي با پسوندي اسلامي است كه پسوند آن صرفاً در نوشتهها و مكتوبات قابل رؤيت است.