روزهای پر ابهام شیعیان در سوریه


سید عباس صالحی در خبرآنلاین نوشت:

در لحظه‌هایی که «سوریه» در شرایط سخت و تلخ قرار دارد، این پرسش مطرح است که اوضاع شیعیان این کشور، در افق فرارو چه خواهد بود؟

قبل از هر پاسخ به این سوال، بایستی یادآور شد که «تشیع» در این منطقه، سابقه‌ای بس دیرین داشته و دارد؛ و همین سابقه و لاحقه است که بایستی «بزرگان شیعه» را حسّاس کند که آینده شیعیان و تشیع در این منطقه با چه تهدیدهایی روبروست؟

سابقه تشیع در سوریه

در مقاطعی از تاریخ سوریه، دولت‌هایی بر آن حکومت داشتند که یا شیعه بودند و یا تمایلات شیعی آشکاری داشتند، دولت هایی از قبیل دولت حمدانیان در حلب (394 – 333 ق)، آل مرداس (414- 472 ق) و ...

هم چنین بسیاری از عالمان بزرگ شیعی، از این منطقه برخاستند و یا در این منطقه به سر بردند. سید ابدالمکارم بن زهره (م 585 ق) و سادات بنی زهره که در شهر حلب از منزلت و موقعیت علمی – اجتماعی بهره‌مند بودند، ابن شهر آشوب (م589 ق) با آن که از مازندران بود و در شهرهای مختلف ایران و عراق به تحصیل و تدریس و تالیف پرداخت، اما سالیان پایانی زندگی خویش را در حلب گذراند و در همان شهر وفات یافت. حمزه بن عبد العزیز سلّار دیلمی (م463 ق) از شاگردان سید مرتضی به نیابت از استادش به «حلب» رفت و در آن شهر زعامت شیعیان را یافت و نیز بزرگان دیگری چونان ابوالصلاح حلبی (م 337 ق) ابن ابی طّی (م 630 ق) و ...

در کتاب «بغیة الطلب فی تاریخ حلب» اثر تالیفی «ابن عدیم» (م 660 ق) نام بسیاری از علمای شیعه و خاندان‌های شیعی در حلب را می‌توان دید. با آن که این تالیف در دوره سلطه ایوبیان بر مصر و شامات نوشته شده که عهد تضییق بر شیعیان بوده است.

یاقوت به نقل از «ابن بطلان» در سال 440 ق که از حلب دیدن کرده است، چنین می‌نویسد که فقهای این شهر، بر اساس مذهب امامیه فتوا می‌دهند (معجم البلدان، ج2، 283)

گستره حضور تشیع در سوریه فعلی، منحصر به «حلب» نبود؛ در سفرنامه ابن جبیر در سال 580 هـ آمده است: «شیعیان را در این سرزمین [دمشق] اموری است شگفت و به شمار بیش از سنیان‌اند و در سراسر این دیار با مذاهب گوناگون خود انباشته‌اند» (سفرنامه ابن جبیر،ترجمه پرویز اتابکی 341)

دلبستگی های تاریخی – هویتی

در سوریه، چوان عراق و حجاز و ایران، شیعیان دلدادگی‌های گوناگون تاریخی داشته و دارند، علاوه بر مشاهد مشرفه حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، مراکز متعدد تاریخی را در سوریه می‌توان نشان داد، که بخشی از هویت تاریخی تشیع است، مراکزی چونان: مشهد صفین (و مزار عمار یاسر و یاران شهید امام علی علیه السلام)، مشهد حجر بن عدی و یاران او، مزار اویس قرنی در شهر رقه، رأس الحسین (در مسجد اموی)، مقام سرهای شهدای کربلا (در قبرستان باب الصغیر)، زیارت‌گاه‌های مرتبط و یا منسوب به اهل بیت در باب الصغیر، مسجد نقطه (در حلب) و ده‌ها مرکز زیارتی و هویتی دیگر.

وضعیت شیعیان در سوریه

در سوریه، شیعیان عمدتاً در شهرهای حمص، دمشق، حلب، ادلب و درعا زندگی می‌کنند ولی جمعیت اصلی علویان در «لاذقیّه» سکنی دارند. علویان، جمعیت گسترده‌ای را در ترکیه و سوریه دارند. آنان در ترکیه، از سه گروه نژادی تشکیل می‌شوند: نخست، علویان ترک، که تعداد قبل توجهی را در بر دارند و جمعیت آنان را در ارقام 15 میلیون و بیشتر نوشته‌اند، گروه دوم، علویان کُردند که 25 درصد کُردهای ترکیه را تشکیل می‌دهند و گروه سوم، علویان عرب هستند که با علویان سوریه هم نژادند.
علویان ترکیه و سوریه، در دوره خلافت عثمانی، در شرایط سخت زندگی می‌کردند و در ترکیه، پس از سقوط عثمانی و فضای سکولار، شرایط بهتری را یافتند، علویان سوری نیز پس از قیمومیت سوریه توسط فرانسه، در آغاز دولت شبه مستقلی در «لاذقیه» پیدا کردند و پس از شکل‌گیری سوریه، با ورود به ارتش و سپس با کودتای حافظ اسد (که از علویان بود) شرایط مناسب‌تری یافتند، گرچه هنوز بخش اعظم علویان سوری هم چنان در مناطق شمالی و کوهستانی لاذقیه زندگی می‌کنند. در مورد مذهب و آئین علویان و میزان شباهت آن‌ها با شیعه اثنا عشری نظرات گوناگونی وجود دارد، اما در مجموع برخی از مولفان معاصر، کوشیده‌اند که علویان را از نصیریه (که طائفه‌ای از غلات بودند و باورهای تناسخی وغیر شریعت‌محور داشتتد) جدا سازند و آنان را در زمره شیعه امامیه معرفی نمایند. از جمله این کتاب‌ها: العلویون من هم و این هم (منیر شریف)، العلویون بین الغلو و الفلسفه و التصوف و التشیع (علی عزیز ابراهیم)، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه (هاشم عثمان) و ...

در مجموع شیعیان منطقه سوریه، سده‌های متوالی در تضییقات دینی قرار داشتند، از دوران سلطه اتابکان زنگی و ایوبیان تا دوره طولانی خلافت عثمانی، اما در دوره حکومت حزب بعث (و ریاست جمهوری حافظ و بشار اسد) شرایط بهتری را یافتند. این شرایط، عمدتاً برخاسته از ویژگی‌های سکولار حکومت بود که زمینه را برای سخت‌گیری‌ها و تعصبات مذهبی اکثریت سنّی بر می‌بست و امکان آزادی مذهبی را برای اقلیت شیعی فراهم می‌ساخت. هم چنین رگه‌های علوی در حاکمان این دوره، بی تاثیر دراین سیاست نبود.

اکنون با تداوم درگیری‌ها در سوریه و به ویژه اوج‌گیری آن در روزهای اخیر، این پرسش مطرح است که شیعیان سوریه، چه شرایطی را خواهند داشت؟

خطرات فراراه شیعیان

به نظر می‌رسد که چند عامل، موجب آن شده است که در شرایط سقوط رژیم اسد و یا ادامه بحران، وضعیت نامساعدی برای شیعیان سوری تصویر شود:

نخست، آن که در گروه معارضان سوری، جریان سلفی تندرو (و حتی در ماه های اخیر گروه‌های القاعده) ظهور و بروز جدی دارند. گروه‌هایی که بخشی از هویت و ماندگاری‌شان را در تضاد با تشیع و شیعیان می‌شناسند و طبعاً در دوره فروپاشی رژیم بعث سوری و یا پس از سقوط، با کینه و نفرت به پاکسازی مذهبی خواهند پرداخت. در ماه‌های اخیر علائمی وحشت‌زا از این گونه برخوردها در مناطق گوناگون دمشق، حمص، حلب، ادلب و ... علیه شیعیان دیده و شنیده می‌شود، هم چنین تهدید نسبت به تخریب مراقد شیعی مطرح می‌گردد و ...

عامل دوم، انتساب طائفی خاندان اسد به علویان سوریه (و شایعات واقعی و غیر واقعی در امتیاز دهی به آنان در دوره حاکمیت حزب بعث سوری) است. با تداوم درگیری‌ها و کشتارها، طبعاً در معارضان سوری نفرت عمیق‌تری نسبت به حکومت اسد ریشه می‌دواند و آثار آن در گونه ی برخورد با علویان ( و کلاً شیعیان سوری) خود را می‌نمایاند.

و عامل سوم، حمایت‌های ایران و حزب ا... لبنان از رژیم بشار اسد است، این حمایت‌ها که به گونه‌ای مستمر تداوم یافته و در قالب‌های سیاسی، رسانه‌ای، اقتصادی و ... خود را نمایانیده است؛ خشم معارضان سوری را نسبت به ایران و حزب ا... (به عنوان نمادهای اصلی تشیع) افزایش داده و طبعآً شیعیان سوری را نیز بی بهره نمی‌سازد.

و بالاخره، پایگاه‌های طبیعی و غیر طبیعی حکومت اسد در میان علویان و شیعیان سوری، این تصویر را در میان معارضان پدید آورده است که شیعیان سوری حامی رژیم اسد هستند.

عوامل فوق، موجب می‌شود که شرایطی از بدبینی و کینه و نفرت در میان معارضان نسبت به شیعیان رو به تزاید باشد و زمینه برای یک اتفاق تلخ بیش‌تر و بیش‌تر گردد.

در این شرایط، صورت‌بندی‌های محتمل عبارتنداز:

1. با تداوم بحران در سوریه (با سقوط رژیم یا بدون آن) جنگ طائفی در سوریه تقویت شود و مقابله شیعی – سنی خود را گونه‌ای ظاهر و آشکار نمایان سازد؛ جنگ طائفی که آثار خود را در لبنان و عراق نیز نشان خواهد داد.

2. با سقوط رژیم اسد، علویان سوری، در منطقه لاذقیه و ... متمرکز شوند و تابع حکومت معارضان نشوند، در این صورت، جنگ دو قدرت سیاسی و یا تقسیم سوریه (به چند منطقه علویان، کردها و عرب‌های سنی) اتفاق بیفتد. در این رخداد، شیعه اثنا عشری غیر علوی، یا مجبور به مهاجرت از سوریه می‌شود و یا بایستی خود را در منطقه علویان قرار دهد و از دمشق و حلب و .. به آن مناطق کوچ کند.

3. با دخالت قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای، سوریه واحد حفظ شود و رژیم پس از اسد، بر اساس اکثریت و اقلیت (که در سوریه با اهل سنت است) اداره شود. طبعاً در این سیستم، عوامل پیشین – که قبلاً یادآوری شد – موجب تضییقات جدی بر اقلیت شیعه سوریه خواهد بود.

همان گونه که می بینید، در هر صورت شیعه در سوریه، در چالش سختی گرفتار خواهد شد. به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی ایران، تنها از دو منظر به مساله سوریه نگریسته است ( و هم چنان از همان دو دریچه سیاست خود را ادامه می دهد) نخست از زاویه جایگاه سوریه در مقاومت علیه اسرائیل و دیگر، پاسداشت نقشی که حکومت اسد در همکاری با ایران در ایام عسرت دفاع مقدس داشته است، اما گویا دریچه‌های دیگری نیز به این موضوع باید گشوده می‌شد (و شاید هنوز راه‌هایی باقی باشد) از جمله این که مراجع عظام شیعه و نیز جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با آینده تشیع درسوریه و شیعیان منطقه نیز مسوولیت دارند در حالی که کلیسای کاتولیک و ارتدکس نسبت به اقلیت مسیحی سوری احساس مسوولیت می‌نمایند و فعالیت‌های دیپلماتیک و رسانه‌ای فعال را پیگیری می‌کنند. طبعاً روحانیت و حوزه‌های علمیه نیز نباید از سابقه تاریخی و موجودیت فعلی شیعه در سوریه در این برهه حساس به سادگی عبور کنند و با غفلت و یا عدم تعامل درست، آینده تشیع را در این منطقه حساس در مخاطره‌ای جدّی قرار دهند.

۱۳۹۱/۵/۱۸

اخبار مرتبط