«تشتت هویت» یا «سردرگمی هویت» اصطلاحی است که روانشناسان برای برخی اشخاص به کار می برند که هنوز خودپنداره منسجمی ندارند.
اریک اریکسون معتقد است در شديدترين حالت حل نشدن بحران هويت فرد، يا احساس ترديد هميشگي دارد يا ميل به تمرد هميشگي. يعني در مقابل هر چيزي كه صاحبان قدرت ميگويند، مخالفت ميكند و سرسختانه به گروههايي ميچسبد كه عموم جامعه آنها را قبول ندارد. او تنها به اين دليل وارد آن گروهها ميشود كه رسمها و عقايد آن گروهها مورد قبول جامعه نيست و گر نه حقانيت گروه برايش اهمیتی ندارد.
دیدار فائزه هاشمی با مجرمینی که در دادگاه جاسوسیشان برای صهیونیستها اثباتشده است و آیین شان هیچ وجاهتی در میان مسلمین ندارد، شاید از این منظر قابل بررسی باشد. اما نگارنده معتقد است نباید هدف او و همراهانش را همچون برخی دوستان، به سطح «علاقه به دیده شدن» فروکاست.
او روزگاری چنان سخن میگوید که گویی همه مردم و مسئولین و حتی رهبری هر چه دارند از لطف خاندانی است که به آن تعلق دارد و به عبارتی نظام را بخشی از قلمرو خود تلقی می کند و از سوی دیگر چنان بیپروا با دشمنان همراهی و همصدایی میکند که انتقاد پدر را نیز غیروارد میداند و مرزی برای هجمه به همان نظام سابق الذکر نمیشناسد؛ اینچنین با رفتار خود از یک سردرگمی عمیق حکایت میکند. با این وصف نشست و برخاست وی با مطرودترین گروهها نباید مورد تعجب گردد.
اما این رفتار، فراتر از انتقاداتی که این روزها درباره نشستن او با یک فرقه ضاله و دارای ارتباطات سازمانی با رژیم اشغالگر مطرح میشود؛ از منظر اقدام علیه امنیت ملی با شبکهسازی مجرمین سابقهدار نیز قابل بررسی است.
دیدارهای حاشیهدار این عنصر فعال در فتنه 88، منحصر به ملاقات با جاسوسان بهایی نبوده است و با مجرمین دیگری نیز که اقدامات براندازانه داشتهاند، جلسات منظمی برقرار کرده است. سخنان براندازانه فائزه هاشمی که در مقاطع مختلف و مکرر بیان شده، مبین افق حرکتی او در این دیدارها است.
مجرمان بهایی تنها یک گروه از سلسله ملاقاتهای اخیر وی بوده است؛ با نگاهی به برآیند رفتارهای اخیر او، بعید به نظر می رسد هدف اصلیش دفاع از حقوق بشر باشد که «نه هر که سر بتراشد قلندری داند».
او با دفاع از این جاسوسان آدرس غلطی را دنبال میکند تا تحت پوشش آن اقدامات براندازنده خود را سامان دهد و با دامنزدن به احساسات مذهبی مردم در خصوص این فرقه ضاله، هم به استتار رفتار اصلی پرداخته و هم با خوراک سازی برای بهانهجوییهای آمریکا در مسیر دور زدن تعهداتش در برجام، خود را مقبول آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار داده است. در نمونه اخیر ادعاهای وارونه سازی شده او درباره نقض حقوق بشر بهائیت؛ وزارت خارجه آمریکا را کمک کرد برای یک پرونده متعلق به 8 سال قبل به میدان بیاید. واکنشی که با توجه به سرعت رخداد آن شائبه هماهنگی در سطوح راهبردی را برای زمینهسازی تحریمهای حقوق بشری به ذهن متبادر می کند. آیا او برای ارضای تمردخواهیش، علاقهمند به قرار گرفتن در جایگاه جدیدی است؟
برای پاسخ جنبه دیگری از این دیدار نیز قابل بررسی است. مجرمین مورد لطف قرار گرفته از سوی فائزه هاشمی، برای رژیمی جاسوسی کردهاند که در سالهای اخیر از ترور دانشمندان هستهای گرفته تا حملات سایبری و سنگاندازی در مذاکرات هستهای از هیچ دشمنی -که در توانش بود- علیه جمهوری اسلامی ایران دریغ نکرد.
فریبا کمالآبادی و همکارانش به خاطر مشارکت در جمعآوری اسناد طبقهبندی شده و ارائه آن به بیگانگان با هدف برهم زدن امنیت کشور و همکاری با رژیم غاصب و اشغالگر قدس در زندان بودهاند و با توجه به سابقه طولانی بهائیان در سرویسدهی به صهیونیستها، باید گفت تشکیلات آنها همچنان در تلاش برای سرویسدهی به اسرائیل است و با توجه به سطح دسترسی فائزه هاشمی به اسناد مهم کشور و تجربه خود شیرینکردنهای اخیر، آیا نمی توان گام بعدی او را قرار گرفتن در نقشی مشابه «دروغ فروشان به غرب برای تکمیل برنامه ادعایی هستهای»، اما این بار در حوزه حقوق بشر دانست؟
اگر این احتمالات درست باشد؛ شیوه مواجهه ما با بازی او و بازیسازانش، بهتر از آنچه در هفته گذشته رخ داد، میتوانست باشد. چه آنکه شاید بتوان برخی سخنان دغدغهمندانه را همراستا با مطلوب دشمن در این عرصه و سیاسی نمایاندن یک پرونده امنیتی یافت.