به گزارش نما به نقل از خبرنامه دانشجویان، پرویز امینی در یادداشتی تحلیلی پیرامون وضعیت هاشمی رفسنجانی در دوره پنجم مجلس خبرگان و شباهت این وضعیت با نحوه حضورش در مجلس ششم، نوشته است: پرسش اول در مورد انتخابات خبرگان این است که در این انتخابات چه رخ داده است؟ انتخابات رئیس مجلس خبرگان بازتولید دوقطبی «هاشمی-ضدهاشمی» بود که در انتخابات هفتم اسفند در تقابل هاشمی با مخالفانش (جنتی یزدی و مصباح) صورت پذیرفته بود.
در انتخابات ۷ اسفند، هاشمی به دوسوم اهدافش دست پیدا کرد که طی آن، جنابان یزدی و مصباح از راهیابی به مجلس خبرگان بازماندند و در یکسوم اهدافش ناکام بود که آن راهیابی جناب جنتی به مجلس خبرگان بود. اما در انتخابات رئیس مجلس خبرگان، فضای متفاوتی شکل گرفته است. میزان مخالفت با هاشمی در مجلس خبرگان، ۵۱ رأی آقای جنتی نیست؛ بلکه ۶۴ رأی هست. درواقع ۱۳ رأیی که به جناب شاهرودی داده شد ۱۳ رأیی است به جناب امینی به عنوان نماینده هاشمی داده نشد و ضد هاشمی تفسیر میشود. درواقع هاشمی در انتخابات خبرگان، سهچهارم مخالفت داشت که از این میزان، حدود دوسوم آن یعنی ۵۱ نفر، دارای مخالفت و ضدیت عمیق با هاشمی هستند. چرا که به برجستهترین و رادیکالترین مخالف هاشمی یعنی جناب جنتی رأی دادهاند.
یک واقعیت مهم دیگر این هست که هاشمی در رقابت درونی ریاست خبرگان، بعضا تا دو برابر رقیب رأی داشته است و اکنون بعد از یک دهه، فضای انتخابات خبرگان به شکلی شده است که نزدیک سهچهارم با او مخالفند یعنی حداکثریترین مخالفت با هاشمی که تا کنون در خبرگان ابراز شده است و جناب جنتی مهمترین مخالف هاشمی، نزدیک دو و نیم برابر او رأی آورده است. از این نظر، هاشمی امتیاز سیاسی خودش خصوصا در تفاوت با خاتمی و احمدینژاد را که نظر نافذ در مناسبات حاکمیت بود، از دست داده است یا تا حد زیادی تضعیف شده است و این برای بازیگری مثل آقای هاشمی امر مهمی است که امتیازش در سیاستورزی، متکی بر موقعیت مناسبش در درون حاکمیت برای پیشبرد امور بوده است.
چرا پایگاه هاشمی در حاکمیت تضعیف شده و در حال تضعیف شدن است؟ پیشتر گفته بودیم که هاشمی از یک روانشناسی اگوسنتریستی (خودمرکزگرایی) برخوردار هست. این روانشناسی اگوسنتریستی هاشمی شرایطی را فراهم کرده بود که مخالفت با حاکمیت به دلیل احساس مرکززداییای که وی از حاکمیت در قبال خودش داشت، برای او تبدیل به یک اصل شده بود. در مسیر یک دهه بعد از ۸۴، هاشمی موضع اصلی خودش را در مخالفت با حاکمیت و ساختارها و مناسباتی که در حوزه حاکمیت تعریف میشدند، قرار داده بود. این روند تدریجی شرایطی را به وجود آورده که او به این نقطه برسد که در مجلس خبرگان به عنوان یک نهاد مهم درون حاکمیتی، در چنین وضعیتی قرار بگیرد که سهچهارم خبرگان در مقابل او قرار بگیرند. در واقع نتیجه انتخابات خبرگان، نتیجه کیفیت سیاستورزی جناب هاشمی است که در این سالها، دامنه نفوذ او را در مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی حاکمیت، تضعیف کرده است. الان گفته میشود که خبرگان پنجم انقلابیتر است و همزمان سه چهارم مخالفت با او، نشان میدهد که ضدهاشمیتر از گذشته است. انقلابی بودن و ضدهاشمی بودن دو روی یک سکه شدهاند و این هزینه سنگینی برای سیاستورزی هاشمی است.
وضعیت هاشمی در خبرگان، شبیه وضعیت او در مجلس ششم هست. با اینکه هاشمی در آن مجلس برگزیده شده بود و جزء اعضای مجلس ششم بود، اما وقتی دید فاقد آن تأثیرگذاری در مجلس ششم خواهد بود، از مجلس کنار کشید. مجلس خبرگان پنجم و انتخابی که به عنوان رئیس انجام داده، نشان داد که هاشمی در مجلس حضور دارد اما فاقد یک فضای مؤثر است البته نمیدانم کاری را که در مجلس ششم انجام داد را تکرار خواهد کرد یا نه.
هاشمی بازیگری پیچیده در عرصه سیاست ایران است اما سیاست از هاشمی پیچیدهتر است و اقتضائات خود را بر بازیگران سیاسی تحمیل میکند.