به گزارش نما به نقل از فردا،حالا دیگر سالیان درازی است که رسم شده تمامی شبکههای سراسری سیما، در مناسبتهای مذهبی مانند ماه رمضان و محرم سریالهایی را به روی آنتن ببرند. بدیهی است فضای معنوی که در این ماهها در کشور به وجود میآید زمینه خوبی است تا بتوان پیامهای فرهنگی و مذهبی را به مخاطب انتقال داد، مخصوصا استفاده از رسانه تلویزیون میتواند بر اثرگذاری این پیامها بیافزاید. اما آیا تلویزیون ایران توانسته است به چنین هدفی دست پیدا کند؟
گفتنی است امروزه و با محو و کمرنگ شدن مرزهای ملی، اغلب سریالهای روز دنیا در کشورهای مختلف از جمله ایران به دست مخاطب میرسد و سطح مخاطب با دیدن سریال هایی مانند لاست، ۲۴، فرار از زندان و... قطعا بالاتر رفته است و دیگر نمیتوان او را با همان تکنیکها و محتواهای کلیشهای پای تلویزیون نشاند و اگر هم از سر مجبوری نشست، پیام دلخواه را به وی انتقال داد.
تلویزیون تجربه ساخت سریالهای موفق مناسبتی مانند او یک فرشته بود را در کارنامه خویش دارد، اما تجربه نشان داده هنگامی که یک سریال به موفقیت میرسد سریعا تهیه کنندگان و کارگردانان دیگر نیز به سمت تقلید آن ایده رفته تا نهایتا آن را به وضعیت مضحکی تبدیل کنند. اتفاقی که مثلا در مورد استفاده بیرویه از روح، جن و مسائل ماورایی در سریالهای ماه رمضان رخ داد تا جایی که داد همه را در آورد.
امسال اما در سریال خداحافظ بچه که از شبکه سوم سیما پخش میشود، سعی شده تا خبری از ماورا و متافیزیک نباشد. موضوع این سریال بچه دار نشدن زوج جوانی است که در پی عدم موفقیت برای به عهده گرفتن سرپرستی یک بچه از پرورشگاه، به دلیل سابقه دار بودن مرد خانواده، شروع به انجام کارهای خلاف برای آوردن بچه از پرورشگاه و یا دزدیدن بچه میکنند.
میتوان گفت ضعف بزرگ این سریال، عدم شخصیتپردازی قوی، چند لایه و باورپذیر است. از جمله ویژگیهایی که میتوان برای یک سریال خوب نام برد، چند لایه ای بودن داستان و شخصیت هاست. شخصیتهایی که هیچ کدام ویژگی خارق العادهای ندارند، ولی در کنار هم داستانی را میسازند که خارق العاده است.
همچنین از ویژگیهای سریالهای رئال این است که، همه حوادث به شکلی باورکردنی و حقیقی اتفاق میافتند و برای همه معقول است و چیده شدن اتفاقات در مجموع داستانی را پدید میآورد که هر کسی انتظار دارد برای خودش هم اتفاق بیافتد.
دیگر ویژگی این نوع سریالها این است که نمیتوان بخشی از آن را حذف کرد و با حذف بخشی از داستان و ندیدن قسمتهای آن، بیننده دچار سردرگمی میشود.
در این مجموعه هر چند سعی شده است کاراکترهای داستان، شخصیتی باورپذیر و منطقی داشته باشند، اما این اتفاق نیافتاده است. همچنین در این سریال عدم چند لایهای بودن داستان کاملا مشهود است.
در این سریال و انواع مشابه، داستان سریال مانند داستان کوتاهی است که به رمان تبدیل شده است! به معنای دیگر اگر شاخ و برگهای اضافی داستان را از سریال حذف کنیم میتوان آن را به فیلمی سینمایی تبدیل کرد و یا به عبارتی سریالهای ایرانی فیلمهای سینمایی هستند که با شاخ و برگ دادن به آن زمانش را زیاد کردهاند (دلیلش را هم هیچ کس نمیداند مثلا!).
علاوه بر این تم اصلی این سریال نیز مانند اکثر قریب به اتفاق سریالهای ایرانی مبارزه خیر و شر است. مبارزهای که همه میدانند در پایان به پیروزی خیر منجر میشود. در خداحافظ بچه این پیروزی برای خیر با از دست رفتن بچههای دزدیده شده در هر مرتبه رخ میدهد و نشان میدهد که کار اشتباه و گناه حاصلی ندارد! هنوز سریال تمام نشده است اما با توجه به سابقهای که از سریال های مناسبتی در ذهن داریم احتمالا این زوج متحول و به راه راست هدایت شده و در جواب این تحول بچه دار میشوند!
اما نکته جالبتر آموزش شیوههای مختلف برای بچه دزدی در این سریال است. هرچند در نهایت هیچ کدام از این راههای خلاف به انتها نمیرسد اما در این داستان راههای بچه دزدی بسیار معقولتر و باور کردنیتر از راههای از دست دادن بچه است!
در ادامه نباید ازین نکته غافل ماند که مانند تمام سریالهای توده وار، این سریال نیز در پی تقویت و حفظ هنجارهای ذهنی افراد جامعه است و هیچ تلاشی برای اصلاح آنها نمیکند، چرا که در پیش گرفتن چنین رویه محافظه کارانهای، باعث جذب مخاطبین توده وار میشود.پ
به عنوان مثال میتوان به حضور خسرو اشاره کرد؛ مرد مرفه ای که به دلیل نامهربانیهای همسر اولش، زن دیگری را صیغه کرده است. خسرو که صاحب ترمینال است، زن دوم میگیرد و نهایتا هم باید تقاص این کار را پس بدهد. این موارد دقیقا همان است که گفتیم. یعنی در این مملکت هیچ مردی پیدا نمیشود که مخفیانه زن دوم بگیرد و با خوشی نیز زندگی کند؟ البته که این مشتی است نمونه خروار.
برگردیم به آغاز متن. در حالی که شبکه های تلویزیونی بین المللی با ساخت سریالهای بسیار قوی و استفاده از تکنیکهای روز سعی میکنند تا مفاهیم مورد نظر خود را به مردم همه دنیا القا کنند و به عبارت دیگر سبک زندگی غربی را ترویج دهند، این کم کاری صدا و سیما را چگونه میتوان توجیه کرد؟ تا کی باید شاهد سریالهای تکراری، سطحی و بیمزهای باشیم که بسیاری از مخاطبین نیز آنها را از سر اجبار و نه علاقه تماشا میکنند؟ در سازمان صدا و سیما نحوه درجه بندی سریالها و بودجه دهی و نظرسنجی از مخاطبین به چه طریقی است که سال هاست در بر یک پاشنه میچرخد و صاحب خانه انگار اصلا خبر ندارد؟