به گزارش نما میزان نوشت:او ميگويد: «بچه لب خط هستم و تا دوم دبيرستان هميشه معدلم ٢٠ بود، اما به خاطر مشكلات مالي مجبور شدم ترك تحصيل كنم. پدرم در يك مغازه تعويض روغني در جاده ساوه كار ميكند و درآمد زيادي ندارد. يكي از برادرانم در چهار سالگي زير كاميون رفت و معلول شد. خواهرم هم در آتشسوزي چراغ گردسوز دچار سوختگي شده است. خرج خانواده ما نميچرخيد من مجبور شدم كار كنم. يكي از دوستانم به اسم ميثم پيشنهاد داد با همكاري پسر جواني به نام جعفر گوشيقاپي كنيم تا او گوشيها را بفروشد. مادرم بيماري قلبي داشت و هرچه سريعتر بايد قلبش را عمل ميكرديم. به خاطر او حاضر به همكاري شدم. ميثم برايم يك موتور خريد و با جعفر در حوالي شوش و ميدان اعدام گوشيقاپي ميكرديم. بعد از يك ماه ميثم گفت كه گوشيقاپي سودي ندارد و پيشنهاد داد به روش باركني گوشي و لوازم رايانه سرقت كنيم. سه بار با جعفر باركني كردم. من موتورسوار بودم و او سرقت ميكرد. چهار نفري به سرقت ميرفتيم كه موتور دوم به عنوان اسكورت ما را همراهي ميكرد و جعفر بارها را سرقت ميكرد. من ٥ميليون براي هزينه عمل مادرم به دست آوردم و ميثم تمام پولها را برداشت و يك خانه درست و حسابي در پيروزي و يك خودروي ١٥٠ميليوني خريد. وقتي فهميد دستگير شديم به فريدونشهر فرار كرد و هنوز دستگير نشده است. مادرم ميدانست پول عملش را با سرقت به دست آوردهام. او تازه عمل كرده است و روزي كه ماموران براي دستگيري به خانهمان آمدند متوجه شد سارق هستم و با پول سرقتي عمل شده است. من شرمنده مادرم شدم. او براي خرج خانه هر روز از مولوي لباس ميخريد و در چهارراه كوكاكولا در سرما و گرما دستفروشي ميكرد تا خرج ما را در بياورد. روزهايي بود كه مادرم زير باران كار ميكرد و وقتي به خانه ميآمد تمام لباسهايش خيس بود. اينقدر كار كرد كه مريض شد. هرچه از او خواستيم سركار نرود، ميگفت چه كسي خرج خانواده را در بياورد؟ من شرمنده مادرم هستم، نميدانم چگونه نگاهش كنم.