طراحی ناتو برای براندازی دولت روسیه

«گلوبال‌ریسرچ» نوشت: ظاهرا ناتو فكر براندازی دولت در روسیه را نیز در سر دارد؛ راهكار این براندازی نیز توسعه تروریسم در مناطق جنوبی روسیه و تشدید جنگ‌های شدید در عراق، افغانستان و سوریه و همچنین حمایت از جبهه‌های سیاسی ضدمسكو می‌باشد.

به گزارش نما به نقل از فارس، پایگاه تحلیلی «گلوبال‌ریسرچ» در یادداشتی به قلم «تونی کارتالوسی» به عملکرد ناتو علیه روسیه و تلاش این ائتلاف برای تکرار تاریخ جنگ جهانی دوم و آغاز یک رویارویی ویرانگر با مسکو اشاره کرد.

در این گزارش آمده است: علیرغم ادعای مطرح‌شده در نشست سران ناتو در ورشو 2016، که «ناتو همچنان منبع اصلی امنیت برای مردم اروپا و ثبات برای سراسر دنیاست»، پرواضح است که تهدیدات و چالش‌هایی که این نهاد با آن مواجه است در واقع از موجودیت خود و تداوم بقای آن نشات می‌گیرد. از بحران کنونی پناهجویان که ناشی از مداخلات نظامی پیدا و پنهان، تجاوزات و اشغالگری گرفته تا گسترش حضور نظامی در مرزهای روسیه و نقض کنوانسیون و هنجاری که لازمه سرد ماندن «جنگ سرد» بود؛ ناتو ثابت کرده که برای مردم نه یک محافظ بلکه بزرگترین تهدید به شمار می‌اید.

در نشست ورشو، لهستان خواستار گسترش حضور نظامی ناتو تا مرزهای روسیه می‌شود بویژه در کشورهای حوزه بالتیک_استونی، لتونی، لیتوانی و لهستان. در این نشست همچنین مداخلات ناتو در افغانستان و عراق مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ دو کشوری که فرسنگ‌ها دورتر از بالتیک هستند و این ائتلاف مدعی محافظت از آنهاست؛ ادعای مضحکانه‌ای که عواقبی به مراتب بیشتر دارد.

* تجاوز در مقابل تعادل

صلح و ثبات در جهان از تعادلی ظریف میان مراکز قدرت حاصل می‌گردد. تاریخ بشری همواره با برقراری این تعادل در جریان بوده است. جنگ جهانی دوم نمود بارزی از نقض این تعادل محسوب می‌گردد. شاید بتوان سخت‌ترین جنبه بروز جنگ‌جهانی دوم را حضور نظامی آلمان در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی دانست چرا که در آن زمان برلین به منزله دیوار دفاعی اروپا به شمار می‌آمد. این حضور نظامی نهایتا منجر به تجاوز بزرگ آلمان به شوروی با اسم رمز «عملیات بارباروسا» گردید. نکته حائز اهمیت این است که ناتو در حال حاضر دقیقا در همان منطقه و با همان شیوه آلمان نازی در دهه 1930 در مرزهای روسیه مستقر شده است. هنگامی که نیروهای آلمانی در 22 ژوئن 1941 وارد مرزهای شوروی شدند، تعادل بالقوه قدرت که آلمان و سایر کشورهای اروپایی را علیه تهدید شوروی حفظ کرده بود فروریخت و جنگ ویرانگر اروپا و شوروی آغاز گردید. جنگ سرد نیز نمونه‌ای از تعادل قدرت محسوب می‌شود که موفق عمل کرده است.

با این حال، علیرغم وجود برخی تصورات نادرست درباره جنگ سرد، صرف وجود زرادخانه‌های هسته‌ای(در هر دو طرف متخاصم) یا مفهوم تخریب متقابل را نمی‌توان دلیل تداوم این تعادل دانست. در واقع تعادل با حفظ چارچوب، تلاش رهبران آمریکا و شوروی، هزینه‌های وارده بر طرفین، غرور، منافع و هرآنچه در توافق در خصوص ایجاد فضای نظامی، ترکیب و استفاده از زرداخانه‌های هسته‌ای و حتی سیستم‌های دفاعی که مخصوص مقابله با نخستین حمله اتمی است، تداوم یافته است.

روشن است که طی جنگ سرد هم واشنگتن و هم مسکو برای گسترش نفوذ خود در سایر نقاط جهان رقابت می‌کنند، در نتیجه شاهد جنگ‌های نیابتی در سراسر جهان هستیم؛ از خاورمیانه تا جنوب آمریکا و از آسیا تا آفریقا، با شدتی کمتر از جنگ هسته‌ای و برای بدست آوردن دست برتر. قبل و حین فروپاشی شوروی، نفوذ غرب حتی تا قلب روسیه نیز غالب بود و تعادل قدرت را تا چندین دهه پس از جنگ جهانی دوم نیز بهم ریخته بود. روی کار آمدن ولادیمیر پوتین بود که این روند را معکوس و بار دیگر نوعی تعادل قدرت در جهان ایجاد گردید.

* ساختاری نوین

در دولت جورج بوش و بدنبال آن باراک اوباما، پیمان موشکی ضدبالستیک(میان واشنگتن و مسکو) بطور یک‌جانبه از سوی ایالات‌متحده منقضی شد. بعلاوه ایالات‌متحده که از ابتدای دهه 1990 تاکنون در کودتاهای سیاسی مختلف در سراسر اروپای‌شرقی تحت پوشش «گسترش دموکراسی» سرمایه‌گذاری و حمایت می‌نمود دولت‌های دست‌ نشانده‌ای را برای خود در سراسر مرزهای روسیه منصوب کرد.

تلاش برای تضعیف و براندازی برخی دولت‌ها از جمله بلاروس، آذربایجان، برخی کشورها در آسیای مرکزی مانند ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان همچنان ادامه دارد.

دولت‌هایی که با موفقیت از سوی واشنگتن براندازی شدند بطور خودکار رویکرد نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را با روسیه تغییر دادند. حتی برخی از این کشورها بلافاصله به ناتو پیوستند. براندازی حکومت در اوکراین در سال‌های 2013_2014 که با حمایت ناتو صورت گرفت با رویکردی ضدروسی همراه بود. و بار دیگر این تجاوز خصمانه غرب بود که اوکراین را وسیله‌ای برای حمله به قلب روسیه و تکرار وقایع جنگ جهانی دوم قرار داد.

روایت ناتو پس از جنگ سرد روایت رویارویی و نبرد است نه توسعه امنیت و ثبات. ظاهرا ناتو فکر براندازی دولت در روسیه را نیز در سر دارد؛ راهکار این براندازی نیز توسعه تروریسم در مناطق جنوبی روسیه و تشدید جنگ‌های شدید در عراق، افغانستان و سوریه و همچنین حمایت از جبهه‌های سیاسی ضدمسکو می‌باشد.

* محور تعادل یا جنگ سرد جدید؟

جنگ سرد شامل دو مرکز کوچک قدرت با سهم اندکی برای ملت‌هاست؛ قدرت‌هایی که تمرکز اصلی خود را بر نفوذ گذارده‌اند.

امروز شاهد تعادل قدرت میان آمریکای شمالی، روسیه، اروپا و آسیا هستیم؛ تعادلی که همه طرفین از آن بهره‌مند هستند. تنها دو کسری در این میان وجود دارد: نخست توسعه سیاست خارجی اروپا در راستای انعکاس منافع ملت، دولت و صنعت خود و دوم، توانایی واشنگتن، بروکسل و لندن در ترک طرح‌های غیرواقعی خود برای هژمونی جهانی و جایگزینی آن با طرحی واقعی «تعادل چندقطبی قدرت».

ناتو مانعی برای این موارد به شمار می‌آید؛ بخصوص در دوره جنگ سرد با روسیه. اروپا با تهدیدات زیادی مواجه است اما هیچ‌یک از آنها از روسیه نشات نمی‌گیرد بلکه ناشی از جریان پناهجویانی است که از جنگ‌های ناتو فرار می‌کنند. این نهاد همچنین آرامش سیاسی کشورهایی مانند اوکراین را نیز از بین برده است. اروپا از اقدامات غیرمسئولانه و بی‌پروای برخی اعضای ناتو از جمله گرجستان رنج می‌برد؛ کشوری که با دولتی بی‌کفایت و مستخدم واشنگتن اداره می‌شود و هیچ چشم‌اندازی برای ثبات و منافع درازمدت مردم اروپا ندارد.

مباحث زیادی در خصوص ترک انگلیس از اتحادیه‌اروپا برای بیان وجود دارد. شاید زمان آن فرارسیده اتحادیه‌اروپا نفوذ طولانی و نابودکننده نهادها و منافع آمریکا و انگلیس را ترک کند. تا آن زمان، مردم اروپا باید تاریخ تجاوز خصمانه به مرزهای روسیه و عواقب آن برای امنیت و ثبات مرزهای اروپا را مرور کنند. چرخ‌های تاریخ می‌چرخد نه به این دلیل که در دستان ماست، بلکه به این دلیل که بی‌تفاوتی و جهل ما دستان‌مان را از چرخاندن آن متوقف نمی‌سازد.

۱۳۹۵/۵/۱۲

اخبار مرتبط