«فروش نفت ایران پس از برجام افزایش یافت اما امید به مزایای اصلی توافق هستهای از جمله لغو تحریمها و امکان ورود سرمایهگذاری خارجی به کشور هنوز محقق نشده است. این مشکلات چشمانداز انتخاب شدن مجدد روحانی به ریاست جمهوری را در انتخابات سال آینده ایران به خطر میافکند.» این فراز از یادداشت نیویورک تایمز، یک نمونه از ابراز نگرانی های متوالی این روزهای غرب برای انتخابات 96 ایران است. جدای از نظرات مشابهی که از رویترز و المانیتور گرفته تا رادیو فردا و بی بی سی به صورت رسانه ای بیان کرده اند؛ جان برنان رئیس «سی آی ای» هم در اجلاس امنیتی ASPEN به صراحت از برجام دفاع کرد و درباره روحانی گفت «او باید دستاوردهای بیشتری داشته باشد تا حمایت بیشتری جلب کند، به این دلیل که در حکومت ایران بین تندروها و میانهروها رقابت وجود دارد.»
جای تردید نیست که سیاستمردان آمریکا و حلقه صهیونیستی موثر بر روابط غرب با ایران، به دکتر روحانی هم راضی نیست؛ پس چرا چنین مواضعی را به نمایش می گذارند؟ می توان گفت هدف کوتاه مدت آنها، فاصله گرفتن بیشتر از شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی و تصویر این پیام است که انقلاب اسلامی الگوی منجر به توفیقی نخواهد بود، همان جنگ نرمی که امام خامنهای فرمودند در دو سه سال اخیر شدت یافته است. در چنین رویکردی نگرانی آنها را باید ناظر به تجربه گذشته دانست.
نگرشی که در ایران اصرار به برجام داشت؛ اولین بار در نامه خاتمی به جرج بوش در سال 2003 بروز جدی یافت. بعدها صادق خرازي در جلسه بررسي سياست خارجي دولت هشتم در بنياد باران گفت: « در سال 2003 ديوار بياعتمادي بلندي ميان ايران و آمريكا وجود داشت و هر لحظه ممكن بود آمريكا به ما حمله كند. به همين خاطر به پيشنهاد من دولت هشتم نامهاي به آمريكا نوشت و همراهياش با برخي سياستهاي خاورميانهاي آمريكا اعلام كرد.» آن نامه نگاری غیررسمی (مشهور به چانه زنی بزرگ)، چند محور اصلی داشت. نخست آنچه ذیل موضوع خلع سلاح کشتار جمعی!
تعریف شده بود و در پی اثبات غیرنظامی بودن فعالیت هسته ای ایران بود (به تعبیری ویراست نخست برجام)، در بند 2 تا 4 مسائلی همچون عدم حمایت مالی از حماس، جهاد و ... در فلسطین (که در برجام بانکی یا تفاهمنامه FATF به آن پرداخته شده)، تلاش برای خلع سلاح حزبالله لبنان و تبديل آن به صرفا يك حزب سياسي و... طرح گردیده بود و انتظار متقابل تعریف شده، نقشه راه برداشتن تحریم ها و آغاز گفتگو برای پیوستن به WTO بود.ارسال آن نامه به کاخ سفید منجر به واکنش تحقیر آمیز آمریکا شد که بر اساس روایت لری ویلکینسون اعلام عبارت «چطور به خود اجازه می دهید چنین پیشنهاد گستاخانه ای بدهید» بود که توسط مقامات سوئیسی اعلام شد. اگرچه این نامه تا یک سال پس از روی کار آمدن دولت نهم که رقابت های درونی احزاب آمریکا آن را فاش ساخت، بازتابی در رسانه ها نداشت؛ اما بعدها بسیاری از سیاست مداران غرب، به حاشیه رفتن سکولارهای ایران را ناشی از عدم حمایت بهنگام از دولت پشتیبان آنها دانستند. به عنوان نمونه سخنرانان میزگردی با عنوان بررسی برنامه هستهاي ايران که توسط شعبه آلمان مركز تحقيقات استراتژيك اسپن (همان مرکزی که جان برنان این سخنان صریح را در آن به زبان رانده است) از 22 تا 24 سپتامبر 2010 برگزار شد، از آن فرصت سوخته شده در سال 2003 یاد کردند.با این وصف، باید مخاطب اصلی حمایت های اخیر غرب را جناحی دانست که بر اساس اسناد فاش شده شامل پشتیبانی معنوی، مالی و حتی نرم افزاری غرب برای تحقق پروژه استحاله از درون نظام می کوشند و غرب نگران خلع ید مجدد آنها است.راه حل در این آوردگاه از جنگ نرم، انفعال نیست. باید مسیر انقلاب اسلامی را قوی تر پی گرفت و به سوی تشکیل «دولت اسلامی» (آرزویی که دولتهای دهم و یازدهم از آن منحرف شدند) در انتخابات96 گام های عملیاتی برداشت. این همان نگرانی غرب است که موجب چنین حمایت آشکاری شده است.