لاجوردی مصداق متقین

علیرضا اسلامی

امروز سالگرد شهيدي است كه هركس بر اساس اقتضا و تماسي كه با آن شهيد داشت مطلبي را درباره وي مي‌داند و گفته و نوشته است. لكن شايسته است سيد اسدالله لاجوردي را با شاخص‌ها و ملاك‌ها و معيارهاي جد و مولايش اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه ميزان‌الاعمال است، بسنجيم و براساس آنچه كه در وصف متقين به يكي از اصحابش به نام همام در خطبه 184 نهج البلاغه فرموده است، ارزيابي كنيم تا الگو و نمونه دست‌يافتني براي عصر ما باشد.
حضرت علي(ع) مي‌فرمايند؛ «... فالمتقون فيها هم اهل الفضائل» تعدادي از متقين داراي فضايلي هستند كه؛
1- منطقهم الصواب: گفتارشان از روي راستي است و كسي از لاجوردي دروغ سراغ ندارد.
2- و ملبسهم الاقتصاد: و پوشاكشان ميانه روي است و آن شهيد به حداقل و نوع بومي آن، مثل پيراهن جيب‌دار و گيوه ساده اكتفا مي‌كرد.
3- و وقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم: و به علمي كه آن را سود رساند گوش فرا داده‌اند. وي چون علوم حوزوي را مفيد دانست با دوستانش نزد مرحوم حجت‌الاسلام سيد علي شاهچراغي نخستين امام جماعت حسينيه ارشاد دروس حوزوي و طلبگي آموخت و حتي در زندان نيز از درس و بحث دست نمي‌كشيد و با علما به مباحثه مي‌پرداخت. آيت‌الله محمدي گيلاني وي را حداقل در امور قضايي مجتهد مي‌دانست.
4- نزلت انفسهم منهم في البلاء كالتي نزلت في الرخاء: در سختي و گرفتاري چنانند كه ديگران در آسايش و خوشي. وقتي از دادستاني در دوران موسوي خوئيني‌ها بركنار شد به منزلش رفتم، بسيار سرحال بود و داشت نجاري مي‌كرد و يك نردبان مي‌ساخت و بار ديگر پشت چرخ خياطي در زيرزمين منزلش روسري مي‌دوخت و كسب معاش حلال مي‌كرد، گويا همه امكانات را دارد.
5- و لولا اجل الذي كتب‌الله عليهم لم‌تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفه عين شوقاً الي الثواب و خوفاً من العقاب: و اگر نبود اجل و موتي كه خدا بر ايشان در دنيا تعيين فرموده از شوق ثواب و بيم عذاب، چشم بر هم زدني جان در بدنشان قرار نمي‌گرفت. بعد از بركناري از رياست سازمان زندان‌ها در خيابان سقاباشي ديدم كه پياده به بازار مي‌رفت، صدايش كردم و خواهش كردم سوار ماشين شود و او را برسانم كه نپذيرفت و به راهش ادامه داد گويا به منافقين داد مي‌زد كه بياييد مرا بكشيد. منافقين هم به خونش تشنه و حتي بعد از شهادتش مي‌خواستند جسدش را بدزدند كه نقشه‌شان رو شد و پول و رشوه‌شان هدر رفت و موفق نشدند.
6- عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم: خداوند در نظر آنان بزرگ است و غير از او در نظر او كوچك بود كه به مبارزه با طاغوت و شاه همت گماشت و در زندان علي‌رغم اسم و رسم سازمان مجاهدين خلق به مبارزه با آنان پرداخت و بعد از انقلاب نيز از ترور و تهديد و... منافقين نهراسيد و به مبارزه با آنان مبادرت نمود حتي سمت‌ها و پست‌ها و دوستي‌ها نيز مانع توجه به خدا و حكم او نبود. اقدامات او در جريان سعادتي و پرونده هشتم شهريور شاهد بر اين مدعا است.
7- فهم والجنه كمن قد راها فهم فيها منعمون: باورشان به بهشت مانند يقين و باور كسي است كه آن را ديده كه اهل آن در آن به خوشي بسر مي‌برند. مقاومت زير شكنجه‌هاي وحشتناك ساواك رژيم پهلوي، جز باور به خدا و بهشت و جهنم او چه مي‌تواند باشد؟
8- و هم و النار كمن قد راها فهم فيها معذبون: و ايمانشان به آتش جهنم همچون ايمان كسي است كه آن را ديده كه اهل آن در آن گرفتار عذابند. همسر شهيد برايم نقل مي‌كرد؛ روزي قرار بود به عروسي يكي از بستگان برويم و درخواست كرديم تا ماشين بفرستد و محفوظ به آنجا برويم كه ديديم يك وانت حمل گچ فرستاده است! و مجبور شديم با همان به عروسي برويم لذا ديگر از او درخواست ماشين نكردم و بدينوسيله ما را تربيت كرد. اين برخورد غير از ترس از جهنم و مصرف بيت‌المال چه مي‌تواند باشد؟
9- و شرورهم مأمونه: و مردم از آزار و اذيت آنان ايمنند. او در زير شكنجه ساواك كسي را لو نداد و در جامعه آنقدر در حقوق فردي و اجتماعي دقيق بود كه بوق زدن و جلو زدن در ترافيك را غصب حقوق ديگران مي‌دانست.
10- و انفسهم عفيفه: و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است و پيرو شهوات نيستند. روزي پس از مصاحبه با رسانه‌ها مشغول نظافت توالت‌هاي زندان شد! وقتي علت اين كار از او سؤال شد گفت؛ براي اين‌كه نفسم شيفته قدرت نشده و عُجب مرا نگيرد و نفسم خوار شود.
11- ارادتهم الدنيا فلم يريدوها: دنيا به آنان رو آورد و آنها از او رو گرداندند. قبل از انقلاب، مغازه و كسب و كار و تجارت براي او فراهم بود ولي از او رو برگرداند و به مبارزات پرداخت و بعد از انقلاب نيز پست و مقام فراهم شد (مثلاً شهيد رجايي او را به‌عنوان وزير بازرگاني معرفي نمود كه امتياز فراوان داشت) ولي او پر دردسرترين كار را برگزيد كه سروكارش با دشمنان انقلاب و افراد فاسد و مفسد بود و در پي تلاش براي اصلاح جامعه از آنان و اصلاح آنان بود. در دوران تصدي از بيت‌المال ارتزاق نكرد و مسكن و ماشين و حقوق نگرفت بلكه حتي مخارج زندان اوين را نيز از توليدات زندان و از چوب و لباس دوخته و... تأمين مي‌كرد و بودجه آن را به بيت‌المال تحميل نكرد.
12- فمن علامه احدهم انك تري له قوه في دين و حزما في لين و ايمانا في يقين و حرصا في علم و علما في حلم: نشانه يكي از پرهيزكاران آن است كه تو مي‌بيني در امر دين توانا است و در نرمي و خوشخويي دورانديش و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردباري توانا. يادم آمد روز عيد غديري براي عرض تبريك و ادب به منزلش رفتم، فردي مهمان و در منزلش بود و فرزند كوچك آن فرد از سر و كول شهيد لاجوردي بالا مي‌رفت و شهيد بسيار مهربان و نرمخو بود، بعد از رفتنش گفت؛ اين فرد عضو گروه فرقان بود و به دليل صحبت‌ها و مراودات توبه كرده و برگشته است در حدي كه مورد اعتماد شهيد واقع شده و در منزلش مهمان بود.
13- و قصدا في غني و خشوعا في عباده و تجملا في فاقه و صبرا في شده: و در توانگري ميانه‌رو و اسراف نمي‌كند و در بندگي و عبادت فروتن است و در فقر و نيازمندي آراسته جلوه مي‌كند تا كسي بر تنگدستي او آگاه نشود. آنگاه كه كاسب و درآمد داشت زندگي و لباس و رفتارش مقتصدانه بود و به يك آپارتمان در وسط شهر بسنده كرده بود. روز ماه مبارك رمضان براي كاري به منزل او رفتم، چون قرار بود چيزي بنويسد و طول مي‌كشيد مرا به اصرار به داخل دعوت كرد، سفره افطار پهن بود با يك استكان چاي و كمي نان و يك تن ماهي در حالي كه مسئول امور سازمان زندان‌هاي كشور بود! و در شدايد و سختي‌ها چه قبل از انقلاب و چه در شكنجه و زندان زمان شاه و چه در بايكوت دوران زندان (كه زندان در زندان بود) مقاوم و نستوه و اسوه بود و چه در نظام اسلامي و درگيري با منافقين و جوّ شديدي كه عليه او ايجاد شده بود و به بركناري او از دادستاني انقلاب پس از شهادت شهيد بهشتي و در دوران دادستاني آقاي صانعي منجر گشت به نحوي كه يك روز احمد منتظري به من گفت؛ همه مي‌گويند لاجوردي نباشد ولي نمي‌دانم چگونه به كارش ادامه مي‌دهد؟! و شايد بتوان گفت تنها امام راحل حامي او بود و اين در حالي بود كه هيچگاه از امام راحل براي خود خرج نكرد و چيزي نگفت و بعداً فرزند امام مرحوم حاج سيد احمدآقا مطالبي در اين خصوص بيان نمود و امام در وصيتنامه‌اش بدان اشاره نمود.
14- يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل: بردباري را با دانش و گفتار را با كردار مي‌آميزد. اگر او زندان را كانون تربيت و تنبيه و اصلاح متخلفان مي‌دانست در تحقق آن كوشا بود. مثلاً هركس قرآن حفظ مي‌كرد به او مرخصي مي‌داد، براي آنان كلاس‌هاي مختلف گذاشته بود، كارگاه‌هاي مختلف براي اشتغال آنان ايجاد كرد كه هم مشغول به كار باشند و بيكار نباشند. هم يك حرفه ياد گيرند و هم پول به دست آورند. ساعت‌ها با آنان به گفت‌و‌گو مي‌نشست.
15- في الزلازل وقور و في المكاره صبور و في الرخاء شكور لايحيف علي من يبغض و لايأثم فيمن يحب يعترف بالحق قبل ان يشهد عليه: در سختي‌ها با وقار و بردبار و در ناگواري‌ها شكيبا و در خوشي و آسايش سپاسگزار است. كسي را كه دشمن دارد بر او ستم ننمايد و آن را كه دوست دارد درباره او گناه نكند (و دوستي، دشمني او را از تكليف شرعي باز ندارد) بحق اقرار مي‌كند پيش از آن‌كه بر آن گواه آرند. مصداق بارز اين فراز پس از انقلاب بود كه در دادگاه‌ها و برخورد با گروه فرقان و منافقين با تمام توان تلاش داشت آنها را به راه راست هدايت كند. آنها را به نماز جمعه مي‌برد و هيچ برخورد خلاف شرعي با آنان نداشت و اگر منافق مسلح و افرادي كه مردم را كشته بودند در دادگاه محكوم به اعدام مي‌شد يا به حبس محكوم مي‌گشت، كوچكترين اغماضي نمي‌كرد ولو از دوستانش يا منسوبينش بودند. شاهد آن جريان اعدام سعادتي يا پرونده متهمين هشتم شهريور و... مي‌باشند. يا يكي از بستگانش زنداني شد يا برادر يكي از دوستانش اعدام شد و امثالهم.
16- لايضيع ما استحفظ و لاينسي ما ذكر و لاينابز بالالقاب و لايضار بالجار و لايشمت بالمصائب و لايدخل في الباطل و لايخرج من الحق: آنچه به او بسپارند تباه نمي‌سازد و آنچه به يادش آوردند فراموش نمي‌كند و كسي را به لقب‌هاي زشت نمي‌خواند و به همسايه زيان نمي‌رساند و به پيشامدهاي ناگوار كه براي مردم رخ مي‌دهد شادي نمي‌يابد و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جاده حق بيرون نمي‌رود و انصاف بايد داد كه پست دادستاني انقلاب و رياست سازمان زندان‌ها را در دوران مسئوليت خويش نه تنها تباه نساخت بلكه براي زندانيان كارگاه ساخت تا مشغول كار شوند و استعلاء بخشيد و هنگامي كه در زندان اوين بود آنجا را آباد كرد و گل و گياه كاشت.
17- ان صمت لم‌يغمه صمته و ان ضحك لم‌يعل صوته و ان بغي عليه صبر حتي يكون‌الله هو الذي ينتقم له: اگر خاموش نشست خاموشي‌اش او را اندوهگين نمي‌گرداند و اگر بخندد، آواز خنده‌اش بلند نمي‌شود و چون بر او ستم كنند شكيبايي پيش گيرد تا خدا انتقام او را كشد. مگر اين كم ستمي بود كه به او از سوي بعضي مسئولين، اتهام شكنجه زندانيان را زدند كه امام راحل مجبور شد گروهي را براي بررسي موضوع مأمور كنند و آنها شهادت دادند كه زندانيان شكنجه‌اي نشده‌اند و ديديد عاقبت تهمت‌زنندگان چه شد.
18- نفسه منه في عناء و الناس منه في راحه اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه: نفسش از دست او به رنج و سختي گرفتار است و مردم از او در آسايش هستند، در كار آخرت خود را به رنج اندازد و مردم را از خويش به آسايش رساند. واقعاً نفس او از دستش در رنج و سختي بود و تلاش شبانه‌روزي و عدم آسايش او شاهد بر اين مدعا است. چه قبل از انقلاب كه بارها به زندان و شكنجه گرفتار شد و نيز بعد از انقلاب كه مثل جراحي ماهر، غده سرطاني منافقين را از كالبد و جسم نظام بيرون كشيد و ريشه آن را در اعماق كشور شناسايي نموده و پاك و جراحي نمود تا اين‌كه منافقين باقيمانده عرصه را تنگ ديدند و از ايران خارج شدند و همدست و همكار صدام گشتند. تا توان داشت براي نظام و مردم كار مي‌كرد. يك‌بار ساعت 12 شب بود كه زنگ زد و من در خواب بودم و گفت بايد بروي بانك مركزي را حفظ كني زيرا دشمن (نوبري رئيس بانك مركزي و دوست بني صدر و منافقين) مي‌خواهند اسنادي را از بانك مركزي خارج كنند به محل كار رفتم حكمي نوشت و به بانك مركزي رفتم يا يك‌بار نيمه شب زنگ زد و مرا احضار كرد، به حضورش رسيدم، در كنار شهيد قدوسي بود گفتند؛ مي‌خواهيم بني صدر را كنترل و تعقيب و مراقبت كنيم و چنين به فكر اسلام و نظام و مردم بودند و تازه پس از فراغت از كار به امور شخصي مي‌پرداخت. يك‌بار نيمه شب در زندان ديدم لباسهايش را شسته و در يك سطل گذاشته و داشت مي‌برد پهن كند در حالي كه دادستان انقلاب بود و شب‌هاي متوالي به منزل نمي‌رفت و در زندان مي‌خوابيد. جالب است چنين فردي با اين مسئوليت سنگين، روح بسيار لطيفي داشت و در زندان اوين گلكاري و درختكاري مي‌كرد و به محيط آنجا روح و طراوت مي‌بخشيد.
منبع:روزنامه ایران

۱۳۹۱/۶/۱

اخبار مرتبط