داوود مرادیان - در يك قفس پنج ميمون قرار دهيد. داخل قفس نردباني قرار داده و روي آن چند عدد موز بگذاريد. بعد از مدتي، يكي از ميمون ها از نردبان بالا ميرود تا موز را بردارد. زماني كه ميمون به موز نزديك شد روي تمام ميمون ها آب سرد بپاشيد. بعد از مدتي، يكي ديگر از ميمون ها تلاش ميكند كه موز بردارد. باز هم روي تمام ميمون ها آب سرد بپاشيد. اين كار را چند بار تكرار كنيد. خيلي زود خواهيد ديد وقتي يك ميمون سراغ موز ميرود ديگر ميمون ها سعي ميكنند جلوي آن را بگيرند.
ديگر آب سرد نپاشيد. يكي از ميمون ها را با يك ميمون جديد جايگزين كنيد. ميمون جديد موز را ميبيند و به سمت موز ميرود. ديگر ميمون ها به آن ميمون حمله ميكنند و آن را كتك ميزنند. بعد از چند تلاش ديگر براي رسيدن به موز و كتك خوردن از سوي ديگر ميمون ها، ميمون تازه وارد متوجه ميشود كه نبايد موز را بردارد. يكي ديگر از پنج ميمون اوليه را با يك ميمون جديد جايگزين كنيد. ميمون جديد نيز از نردبان بالا ميرود و كتك ميخورد. ميمون تازه وارد قبلي نيز در اين تنبيه شركت ميكند. دوباره سومين ميمون اوليه را با يك ميمون جديد عوض كنيد.
ميمون جديد نيز از نردبان بالا ميرود و از بقيه ميمون ها كتك ميخورد. دو تا از ميمون ها كه ميمون تازه وارد را كتك زدند نميدانند چرا به آن اجازه نميدهند از نردبان بالا برود يا چرا در كتك زدن آن مشاركت ميكنند. بعد از جابجايي ميمون چهارم و پنجم با ميمون هاي جديد، تمام ميمون هايي كه روي آنها آب سرد پاشيده شده بود با ميمون هاي جديد جايگزين شدهاند. با اين وجود، هيچ ميموني سعي نميكند از نردبان بالا رود. چرا؟ زيرا تا آنجايي كه آنها ميدانند هميشه هيمنطور بوده است.
حالا این دو بند را بخوانید:
«...زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی می خواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد. اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی های خصوصی تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم...» بخشي از نامه كاشاني به مصدق
«مرقومه حضرت آقا، توسط آقای حسن آقای سالمی زیارت شد. اینجانب مستحضر به پشتیبانی ملت ایران هستم!» پاسخ مصدق به كاشاني
سالها پيش كه هنوز جوانكي بودم سر در كتاب و اهل تاريخ مكاتبه منقطعي با مسعود بهنود بر سر يكي از مصاحبه هايش داشتم. بهنود آن روزها روزآنلاين را سر و شكلي درست بخشيده بود و انصافاً هنوز شبيه يك رسانه قابل خواندن بود، از او پرسيدم چرا مصدق به نامه كاشاني توجه نكرد؟ كدام عقل سليمي هشداري تا اين حد جدي را ولو براي بقاي خودش نديده مي گيرد؟ اما پاسخي دريافت نكردم. اين سوال هنوز هم باقي است و متاسفانه پاسخ آن را صرفاً غرور مصدق مي دانند. البته برخي هم مصدق را عامل آمريكا معرفي مي كنند. اما تا به حال از اين دريچه به ماجرا نگاهي شده كه شايد مصدق نيز مثل هر ايراني ديگري درد وطن داشته كه قطعا داشته اما تحت تاثير بازي رواني غرب قرار گرفته؟
و حالا اين گفتار وزير محترم امور خارجه: «غربیها از چهار تا تانک و موشک ما نمیترسند [هیاهو] آیا شما فکر کردید آمریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد از سیستم دفاعی ما میترسد؟ [هیاهو] آیا واقعاً به خاطر قدرت نظامی ماست که آمریکا جلو نمیآید؟»
نفوذ به اختصار یعنی همین. يعني تاثيرگذاري روي ذهن ها به قدري كه مقامات سياسي كشور نيز تحت تاثير قرار بگيرند و اين نه صرفاً تكنيكي امروزي است که سالها پيش نيز رزم آرا در آن عبارت معروف از عدم توانايي آفتابه سازي سخن رانده بود. آيا رزم آرا يك ضد ايران بود؟
ما از پیش بازنده ایم؟
بعد از پايان دوران استعمار مستقيم، استعمار غيرمستقيم با هزينه ای اندك مسير نفوذ را به گونه اي انتخاب كرد كه افراد حاضر در يك سرزمين از پيش، خود را بازنده مقابله با زياده خواهي او بدانند و همان تكنيك قديمي ِ داستان ميمون ها را براي همه ملت هاي تحت ستم استفاده كرده اند. نمونه آخر اين تكنيك كه با شكست مفتضحانه مواجه شد ماجراي جنگ 33 روزه است. اسرائيل با تمام قوا سعي داشت به جاي ورود از مناطقي كه موفقيتش را بيشتر مي كرد از منطقه اي ورود كند كه سيد حسن نصرالله در آنجا اسرائيل را خانه عنكبوت ناميده بود و يا ناوچه ساعر رژيم غاصب در نقطه اي لنگر انداخت و ضاحيه را كوبيد كه سال ها پيش ناو آمريكايي از همان جا بيروت را مي كوبيد و در همان نقطه هم مقابل چشم دوربين ها و پخش زنده منهدم شد. يادآواري تحقير يعني همان تعويض نسل در ميمون هاي آزمايش. نسل بعدي بي آنكه بداند چرا بايد وا بدهد، از قبل وا داده است. راهكار مقابله با نفوذ نيز دقيقاً از همان مسير نفوذ ممكن است. ساخت پالايشگاه تمام ايراني، ماهواره، پهپاد یا ناو ... يعني تزريق باوري جديد به نسلي جديد كه مي تواند در درازمدت تاثير تحقير نسل هاي قبلي را خنثي نمايد.
نسل خطرناك!
نفوذي خطرناك است كه ريشه پيدا كند. ميمون هايي كه كتك مي زنند بي آنكه بدانند چرا ثمره نسل اول تكنيك هاي نفوذ است. اتفاقاً "بايد بدانند چرا كتك مي زنند!" رفتار ناآگاهانه با ظهور يك منجي و بشير و نذير در زمانه تغيير مي كند. فرد اشتباه فهميده را يك تور نظامي مي برند و بعد نظرش توفير مي كند. ناو ساعر را در همان نقطه و مركاوا را در همان نقطه استراتژيك مي زنند و بعد نسلي جرات پيدا مي كند. نفوذ بايد به گونه اي باشد كه فرد با توهم دانستن و اجتهاد و اينكه اين باورها نتيجه تعمقات اوست جريان ساز شده و تحت تاثير قرار گرفته ها را حتي براي نيل به مقصودي "والا" بر اساس همان توهم به مسلخ انتحار بفرستد.
اوج اين نفوذ را كه در منافقين دشت كرده بوديم در آش شور داعش چشيديم. آنچه در كلام رهبر انقلاب نمود بارزي دارد همين نفوذ جرياني است. «منتها از این خطرناکتر، نفوذ جریانی است. نفوذ جریانی، یعنی شبکهسازی در داخل ملت؛ بهوسیله پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن می شود. عمدهترین وسیله دو چیز [است]؛ یکی پول، یکی هم جاذبههای جنسی. افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند، یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد موثر را، افرادی که می توانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر چیست؟ آن عبارت است از تغییر باورها، تغییر آرمان ها، تغییر نگاهها، تغییر سبک زندگی. کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر می کند؛ یعنی کاری کنند که شما همانجوری نگاه کنی به مسئله که یک آمریکایی نگاه می کند.»
لذا وقتي رهبري از نفوذ صحبت مي كنند الزاماً نبايد دنبال "نفوذي" گشت، بلکه بايد به دنبال سر پل هايي بود كه "امام" اين تفكرند و ما كه تجربه بهائيت و وهابيت را بر پيكر تاريخ داريم در خصوص جريان وابسته به غرب و ليبرال نيز حيف است نگاه شكاك نداشته باشيم.