"نيوشا ضيغمي" بازيگر سينما و تلويزيون، شرایط سینمای ایران را دوری تکراری از تیمهای خاص در فیلمهای مشخص میداند و دلزدگی خودش از این عدم خلاقیتها و شرایط تحمیلی را با تاسیس دفتر سینمایی برای تولید فیلم نشان داده است."
ضيغمي این گفتوگو را به بهانه بررسی فيلم «پرتقال خونی» که اولین محصول سینمایی دفتر اوست، با روزنامه "تهران امروز" انجام داده است:
در جایی عنوان کردید، هشتاد درصد از فیلمنامههایی که به دستتان میرسد را رد میکنید.بازمنتقدین وگهگاه خودتان درلابهلای مصاحبه های خود اعلام کردید در جایگاهی که فعلا در آن قرار دارید راضی نیستید مشکل کار از کجاست؟
مشکل کار اساسا از کل سینماست. سینما امری ذاتی و غریزی است. سینما از بطن تفکرهای مختلف و متنوع بیرون میآید. متاسفانه زمانی كه نسل من قدم به سینما گذاشت دورهای بود که کارگردانان صاحب تفکر و صاحب سبک اندکی وجود داشتند. زمان علی حاتمی و تقواییها نبود. اوج شکوفایی سینما دهه قبل از ما بود.
متاسفانه در سینمای ما به محض اینکه فیلمی موفق میشود همه رو به تقلید میآورند و کپیبرداری از فیلمهای خارجی بدون درنظر گرفتن ادبیات ایرانی كه بیداد ميكند. اینها دست به دست هم میدهد و شرایط ناراضیکنندهاي به وجود میآورد.
منهای اين شرایط چه عاملی باعث شد شما برای دومین حضور خود در سینما نامزد جشنواره فجر شوید. در دهه بعدی بهگونه دیگری ظاهر شوید و شرایطی که برای باران کوثری و نگار جواهریان اتفاق افتاد برای شما رخ نداد. آیا تاخیر و عدم اکرانهای متوالی باعث رویآوردن شما به سینمایی متفاوت بود؟
بله این شرایط به نوعی خود خواسته و ناخواسته اتفاق افتاد. از جهتی ناخواسته که من تنها بازیگری هستم که هشت فیلم بازی کردم که هیچکدام اکران نشدند. شاید اگر "شوریده" که مثال زدید در همان زمان اکران میشد شرایط برای من تغییر میکرد. در همین سینمایی که ما اسم آن را سینمای هنری یا مخاطب خاص میگذاریم متاسفانه یکسری بازیگران و کارگردانان خاص تکرار میشوند، و انگار همه چیز در سینمای ما ثبت شده و غير قابل تغيير است.
این تقسیمبندیها و مرزبندیها اغلب اتفاق میافتد که عدهاي سینمای هنری را به تصویر بکشند و عدهاي گیشه را پرفروش کنند؛ این به نظر شما غیرعادلانه است؟
غیرعادلانه که قطعا هست. البته بازیگران هر کدام باید در شرایط خود سنجیده شوند، اما اگر حتي خوشبينانه هم نگاه كنيم، آدمها با هم دوست میشوند و دوست دارند مجددا همديگر را تکرار کنند. اما این تیمهای کاری و ترکیبهای دو، سه نفره هم برای مردم تکراری میشود. همین مسئله در سینمای هنری ما هم باعث افت میشود و به عبارتی ديگر آن سبك هم دیگر برای جلب مخاطب جواب نمیدهد. این دوپاره شدن سینما اجازه تجربه و هنرنمایی را از بازیگر میگیرد.
به نظر شما این به عدم ریسکپذیری کارگردانانها برنمیگردد که از انتخاب بسیاری از بازیگران میگریزند؟ به عنوان مثال اصغر فرهادی که شاید دعوت از هر بازیگر برایش امکانپذیر نباشد؟
اتفاقا مثال خوبی نزدی، اصغر فرهادی در فیلمهایش از بازیگران چهره مثل شهاب حسینی استفاده کرده است. اما فرهادی ترکیب خوبی از چهره و غیرچهره کنار هم قرار میدهد. به نظرم این شهامت و درایت یک کارگردان است که به کدام بازیگر اجازه حضور بدهد که در واقع اعتماد به خودش است، مثل جعفری جوزانی که در اولین تجربه نقش دختر روستایی را درچشم باد به من داد که نقش خیلی آسانی هم برای یک بازیگر جوان نبود. متاسفانه کارگردانان دیگر به خود زحمت کشف بازیگر و ایفای نقش خلاقانه را نمیدهند.
معمولا انتقادات این عدم خلاقیتها نیز اول گریبان بازیگر را میگیرد، مثل انتقاداتی که در فیلم گشت ارشاد به شما وارد شد؟
احتمالا شما به نشست خبری فیلم گشت ارشاد اشاره میکنید. گشت ارشاد فیلم خوبی بود، چون به یک موضوع خاص اجتماعی اشاره کرده بود. من هم نقش یک دختر کاملا معمولی را بازی کردم که جزئیات خاصی نداشت، گاهي حساسيتهاي اينچنيني در مورد يك فيلم شكل ميگيرد.
شما بعد از تاخیر اکرانها با "اخراجیها" شناخته شدید. آیا قبلا به سینمای دفاع مقدس علاقه داشتید یا شوخیهای خط قرمزی اخراجیها را سکوی پرتاب و مطرح شدن تلقی میکردید؟
اخراجیها موضوع دستنخوردهای بود و در آن شرایط برای من تجربهاي جذاب ، من اساسا سینمای دفاع مقدس را دوست داشتم حتی زمانی که بازیگر نبودم آدمهایی را که به جبههها رفتند آدمهاي مقدسي ميدانستم. آنها ربطی به بسیاری از مسائل سياسي جاري روز ندارند. من امسال برنامهای ضبط کردم که در مورد مادر پنج شهید بود. این فداکاری با کدام متر و قیمت میتواند سنجیده شود. اگر این آدمها نبودند امروز ایرانی وجود نداشت. من شاید با اخراجیها یاد گرفتم که جور دیگری میشود به آدمهای جنگ نگاه کرد.
شما اخیرا به تهیهکنندگی روی آورده و دفتر سینمایی تاسیس و مدیر برنامه استخدام کردهاید، علت این تصمیم شما بعد از یکسالونیم عدم حضور در سینما چه بود؟
در مورد تولید و تهیه باید بگویم من در این یک سالونیم که در سینما حضور نداشتم فیلمنامههای زیادی خواندم که خیلی ضعیف بودند. نگرانی در من به وجود آمد نه به این دلیل که بازی نمیکنم. بلکه نگراني من ناشي از تولید وسیع و در عین حال ضعیف سینما بود. بنابراين خودم تصمیم گرفتم پا به عرصه تولید فيلم بگذارم، چیزی که در سینمای جهان نیز مرسوم است كه حداقل اگر خودم هم فیلم بازی نکنم فیلمنامهای ساخته شود که دوستش داشته باشم وچيزي براي گفتن داشته باشد.
پرتقال خونی را دوست داشتید؟ انتظار شما را تا چهحد در عرصه تولید برآورده کرد؟
پرتقال خونی فیلمنامه خوبی داشت. پیمان عباسی زحمت زیادی برای نگارش آن کشید، اما با اطمینان باید بگویم فیلمنامه پرتقال خونی به مراتب از فیلمش بهتر بود. فضای بسیار مدرني داشت و شخصیتپردازیهای سبك تازهاي داشت. اما در فیلم سکانسها اندکی بیربط بهنظر میآیند. متاسفانه به علت طولانی شدن پلانها، در مونتاژ، یکسوم فیلم کوتاه شد و این ضربه اساسی به فیلمنامه زد.
و این به علت بازنویسي فیلمنامه توسط سیروس الوند نیست؟ دخالت دادن سینمای سیروس الوند در پرتقالخونی و سینمایی که به نوعی متعلق به خود اوست؟
دقیقا همین اتفاق افتاد، اما پرتقال خونی فیلم بدی نبود. ميتوانم بگويم از بسیاری از فیلمهايی که ساخته میشوند بهتر بود.
چرا؟ فيلمنامه مثلث عشقی که چیز تازهای در سينما نیست؟
موضوعات دراماتیک تعدادشان محدود است و نحوه پرداخت آنها متفاوت، اگر بخواهیم این گونه به درام در سينما نگاه کنیم تایتانیک پرفروشترين فيلم جهان، فیلمي هندی است؟
ببینید! در روابط آدمهای آنها دلایل منطقی وجود دارد.علت علاقه دختر هم در فیلمی که مثال زدید تجربه طبقه دیگری بود. مثل فیلمهای ایرانی نیست که دختری ثروتمند بیهیچ دلیل منطقی و روانی، عاشق راننده تاکسی سر خیابانش میشود؟
موافقم. چون در آنجا موقع نوشتن فیلمنامه از جامعهشناس و روانشناسها کمک گرفته میشود. به همین دلیل پرداختهای آنها جذابتراست. داستان پرتقال خونی روایت سرگشتگیهای یک نسل است که بین عشق و خانواده و نیاز مادی دست و پا میزند.