توهین شیرین عبادی به یك هموطن

عکس خبري -توهين شيرين عبادي به يک هموطن

عبادی در مورد پرونده من گفت: برو به قوه قضائیه كشورت بگو همان كسانی را كه فرستاده در و پنجره دفتر مرا به سنگ بسته‌اند كارت را انجام دهند و دیگر به من زنگ نزن.


به گزارش نما، بهروز لطفی‌نسب نویسنده کتاب تازه منتشر شده «رد پای یاکوزا» در حال نوشتن جلد دوم کتابش به موضوع روند پیگیری دادگاه قضایی خود در ایران و ژاپن است. وی از سال 1386 از طریق وزارت خارجه و بخش بین‌الملل قوه قضایی در حال طی مراحل دادگاه قضایی خود است و در آینده نزدیک حکم نهایی در مورد پرونده وی و شکنجه‌های وی صادر خواهد شد.

لطفی‌نسب برای اطلاع‌رسانی بیشتر بخشی از کتاب منتشر نشده خود را در اختیار فارس قرار داده است. در این صفحات چگونگی ارتباط بهروز لطفی نسب با شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل، برای پیگیری پرونده‌اش به طور کلی تشریح شده است. در ادامه روند این همکاری را از نظر می‌گذرانید.

در اینجا لازم به توضیح است پس از آزادی و برگشت به کشور عزیزم ایران زمانی که پیگیری پرونده‌ام را آغاز نمودم به دفتر خانم شیرینی عبادی رفتم تا وکالت مرا در این پرونده که به روشنی نقض حقوق بشر در کشور ژاپن به وضوح آشکار و صورت گرفته بود را قبول و پیگیری کند. تصور می‌کردم که خانم عبادی به عنوان مدافع حقوق بشر به جایزه نوبل دست یافته و به یک چهره جهانی در مجامع بین‌المللی تبدیل شده است می‌تواند در گرفتن حق و حقوق من از دولت ژاپن کمک شایانی کند. اما متأسفانه تصویری که من از ایشان داشتم غلط از آب در آمد و مرا به شک و تردید انداخت که چگونه با این مرام و مسلک به این جایزه دست یافته است.

پس از اینکه پرونده‌ام را در اختیارش قرار دادم و ایشان به گفته خودش مطالعه نموده به من گفت باید یک وکیل از کشور ژاپن استخدام کنی تا پرونده‌ات را در ژاپن دنبال کند. وقتی به ایشان در جوابش گفتم که هیچ وکیل ژاپنی پرونده مرا به خاطر نفوذ مافیای کشورش یاکوزا قبول نمی‌کند با بی‌تفاوتی گفت که باید خودت وکیل ژاپنی را توسط سفارت ایران در کشور ژاپن استخدام کنی تا من با همکاری او بتوانم در حد مشاوره پرونده‌ات را دنبال و پیگیری کنم.

بعدها از طریق سفارت جمهوری اسلامی ایران در ژاپن وکیلی به نام آقای کیتا مورا که به گفته خودش یک دوره نماینده مجلس ژاپن بوده است به من معرفی شد و من پس از مکالمه تلفنی با ایشان پرونده‌ام را برایش ارسال کردم و او پس مطالعه پرونده وکالت مرا قبول کرده و آماده بستن قرارداد شد. به گفته وکیل ژاپنی به دلیل اینکه من تا 5 سال حق ورود به کشور ژاپن را نداشتم از من خواست تا وکیلی از ایران معرفی کنم تا او با ارسال دعوتنامه به نام او بتواند به کشور ژاپن آمده تا جزئیات پرونده و مبلغ درخواستی را بابت گرفتن خسارت از دولت ژاپن بررسی کرده و به نمایندگی از من قراردادی تنظیم نموده تا اقدامات لازم از جانب وکیل ژاپنی صورت گیرد.

وقتی حرف‌های وکیل ژاپنی را به خانم عبادی انتقال دادم و از ایشان خواهش کردم که لااقل برای تنظیم قرارداد با وکیل ژاپنی ارتباط برقرار کند. ایشان فرمودند یک وکیل دیگر استخدام کن تا به ژاپن برود و پس از برگشت نتیجه کار را به من اعلام کن.

چاره‌ای نداشتم جز اینکه اطاعت امر کنم مجبور شدم وکیل دیگری به نام آقای محمود وفادار دواجی را استخدام کرده و با هزینه خودم عازم کشور ژاپن کنم و با دعوتنامه‌ای که وکیل ژاپنی برایش فرستاد این وکیل را از طریق امور بین‌الملل قوه قضائیه به وزارت امور خارجه ایران و از آنجا به سفارت ژاپن در ایران معرفی شد و با دریافت ویزا عازم کشور ژاپن شد.

وکیل ژاپنی با اطلاع و آگاهی از اینکه روز ورود وکیل ایرانی را به کشور ژاپن می‌دانست خودش هماهنگ کرده بود، به بهانه اینکه در شهرستان می‌باشد با 6 روز تاخیر به ملاقات وکیل ایرانی می‌آید و جلسه‌ای در سفارت ایران گذاشته و پس از گفت‌وگو و بررسی مجدد و پرونده را در جلسه‌ای در سفارت ایران گذاشته و پس از گفت‌وگو و بررسی مجدد و پرونده را در مرحله اول قبول می‌کند و در پایان 3 روز وقت می‌گیرد تا به دادگاه شهرستانی که شکایت نقص عضو فک من در آنجا مورد رسیدگی قرار گرفته بود و در معروفترین روزنامه کشور ژاپن یومیوری شینبون به تاریخ 9 / 7 / 2005 نیز به چاپ رسیده بود، رفته تا پس از تحقیقات لازم که در روزنامه خوانده بود مبلغی که به عنوان خسارت نوشته شده بود و بدون اینکه مبلغ یاد شده را به من بدهند و یا نتیجه‌اش را به من اعلام کنند.

لازم به توضیح است که مرا پس از آزادی مستقیم به اداره مهاجرت ژاپن فرستاده و از آنجا راهی وطن خویش ایران کردند که پرونده شکستگی فک من به همان صورت باقی ماند و وکیل ژاپنی به گفته خودش با مراجعه به آن شعبه رسیدگی کننده از محتویات پرونده مطلع شده تا هر دو پرونده را قرارداد بسته با هم پیگیری نماید.

متأسفانه پس از تحقیقاتی که در این 3 روز انجام می‌دهد متوجه می‌شود که اگر این پرونده مورد رسیدگی قرار گیرد و تیتر خبرهای روزنامه شود عده زیادی از مسئولین و مقامات قضایی و کشوری به خصوص وزیر دادگستری ژاپن زیر سؤال می‌روند.

این بود که در جلسه دوم که در سفارت ایران انجام می‌گیرد زیر تمام تعهدات خود می‌زند و می‌گوید که من نمی‌توانم بر علیه کشورم، پلیس، مقامات قضایی، زندان و بیمارستان اقامه دعوا نمایم و با بی‌احترامی به همتای ایرانی خود و سفارت ایران در کشورش از جای خود بلند شده و بدون خداحافظی می‌رود.

وکیل ایرانی هم دست از پا دراز‌تر بدون اینکه به کانون وکلای ژاپن برود و نسبت به عملکرد این وکیل ژاپنی که با دعوتنامه‌ای که ارسال کرده بود و باعث هزینه زیادی برای من شده بود شکوائیه‌ای تنظیم کرده تقدیم کانون وکلا و قوه قضاییه کشور ژاپن کند با پول من کلی سوغاتی خریده پرونده‌ای را که با خود برده بود به گفته خودش در سفارت ایران می‌گذارد و با سوغاتی‌ها به ایران بر می‌گردد.

من که از عملکرد این وکیل ناراحت شده بودم طبق گفته خانم شیرینی عبادی که قبل از رفتن این وکیل به ژاپن تلفنی با ایشان صحبت کرده بودم پس از مراجعه وکیل ایرانی جریان و ماوقع را برایش تشریح کردم.

وقتی ماجرا را شنید فکر کرد من در تنگنا مانده‌ام و با کمال تعجب و بی‌احترامی که در شان یک انسان با فرهنگ که مدعی مدافع حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل می‌باشد، با لحن تندی که انگار با یک آدم بیگانه حرف می‌زند نه با هموطن خود برگشت گفت برو به قوه قضائیه کشورت بگو همان کسانی را که فرستاده در و پنجره دفتر مرا به سنگ بسته‌اند کارتو را انجام دهند و دیگر به من زنگ نزن.

از این حرفش تعجب کردم و در جوابش گفتم کار من چه ربطی به دیگران دارد مگر جرم برادر را برادر می‌کشد. اگر میل به انجام دادن این کار ندارید بی‌خودی بهانه نیاورید. اگر می‌بینید من به شما تلفن زده‌ام و پرونده‌ام را برایتان ارسال کرده‌ام، برداشتم از شما چیزهایی بوده است که در روزنامه‌ها خوانده بودم و اگر به شخصیت و انسانیت شما این چنین آگاهی داشتم به هیچ عنوان از شما درخواست کمک نمی‌کردم. تعجب می‌کنم که چگونه صاحب این جایزه شده‌اید که گرفتن چنین جایزه ای لیاقت می‌خواهد که در شما نمی‌بینم.

اگر قرار باشد هر کس بر علیه کشور خودش با تبلیغات نادرست و بدنامی‌اش قدم بردارد که برای دشمنان کشورش خوشایند باشد و آنگاه با کمک آنها به گرفتن چنین جایزه‌ای نائل آید، همان بهتر که نوکری اربابان صهیونیست‌اش را کند و به بهانه دفاع از یکسری جوانان ایرانی که گول خورده و به دام آدمهایی مثل شما افتاده به اتهام سیاسی دستگیر شده بودند شما برای رسیدن به اهداف خود موقعیت آنها را نیز به خطر انداختی و از وطن خویش گریختی تا کاخی را که صهیونیست‌ها به تو وعده‌اش را داده بودند به دست آوری خداحافظ شما.

با این حرفها به کلی ارتباط خودم را با ایشان قطع کردم و حتی برای گرفتن مدارک‌ام نیز نرفتم و از وی خواستم که با پیک مدارک مرا بفرستد که او هم نفرستاد بعدها شنیدم به خاطر گندی که به بار آورده است از وطن و مملکت خویش گریخته تا خواسته اربابانش را در خارج از کشور خویش عملی سازد.

عملکرد او را وقتی به یاد مترجمان ایرانی دادگاه ژاپن که برای رسیدن به اهداف خویش نوکری پلیس و دادگاههای ژاپن را می‌کردند و با قربانی کردن هموطنان خود کسب درآمد می‌کردند سنجیدم فهمیدم که در یک جبهه فعالیت می‌کنند آن هم برای بدنامی کشورشان که تار و پودشان متعلق به آن است.

۱۳۹۱/۶/۴

اخبار مرتبط