به گزارش نما، آنچه در منطقه از سوریه تا یمن در جریان است، جریانی پیوسته و مرتبط است که بازیگران منطقهای و بینالملل درگیر آن هستند.
در پنج سوال که در زیر آمده، وضعیت کلی منطقه بررسی شده که چرا در سوریه وضعیت همچنان به شکل فعلی ادامه دارد و اینکه آیا مردم حامی محور مقاومت باید نگران باشند یا خیر، یا اینکه چرا آمریکا عربستان را به بهانه 11 سپتامبر تحت فشار گذاشته است.
مشروح مصاحبه:
1-
� دشمن پس از جنگ 33 روزه اسرائیل در لبنان و چند جنگ در غزه به سراغ سوریه آمد و پنج سال است که ادامه یافته و به جایی رسیده که الان هست. برخی این ایستادگی را به خودی خود، نوعی پیروزی میدانند. گذشته از این، الان دشمن در وضعیت فعلی از معادله سوریه دنبال چیست و اهدافش در کوتاه مدت و بلند مدت چیست؟
● اگر از زاویه جنگهای اسرائیلی از 2006 به این طرف بخواهیم به منطقه و سوریه نگاه کنیم،باید بگوییم که یک چیزی که در وینوگراد اسرائیلیها به جمعبندی رسیدند، مکانیزم قدرت حزب الله و مقاومت یکی از عوامل اصلی ناکامی آنان تلقی شده است. شیوه قدرت سازی و جنگ و سازوکارهای حمایتیاش یکی از اصلیترین موضوعاتی بوده که اسرائیلیها در جمعبندی جنگ به آن رسیده است.
از نظر اسرائیل هر چیزی که بتواند هسته اصلی مقاومت را تضعیف یا متلاشی کند،در دستور کار و در اولویت امنیتی ملی و موجودیتی اسرائیل است.
احساس میکنند برای زدن حزب الله،زدن سوریه حیاتی است. برای تضعیف معادله مقاومت، تضعیف سوریه تا هر میزانی که ممکن باشد،در دستور کار است. هر چند سقف اهدافشان بالاتر از این بود اما الان طولانی کردن و فرسایشی کردن جنگ یکی از اهداف مرحلهای کنونی است.
اسرائیل میگوید که اگر از طریق ابزار تروریسم نتوانند شبکه مقاومت منطقهای را فشل کنند،باید یک برنامه امنیتی متکی بر جریان تکفیری اجرا کنند تا بیثباتی امنیتی را هم در سوریه هم در عراق استمرار بدهند تا نگذارند پیروزی مقاومت چشیده شود. لذا اهداف کوچک و بزرگ و بلند مدت و کوتاه مدت در دستور کار است.
از نگاه فرامنطقهای ،آمریکا معادله قدرت را در سطح منطقه آسیبدیده، مشاهده کرده و هژومنی خود را که آسیب دیده میخواهد بازسازی کند. این کار برای آمریکا ضروری است. آنها نمیتوانند معادله منطقهای را در زمانی که ایران در حال مشکل سازی است،رها کنند و به سراغ روسیه و چین بروند. پس تضعیف محور مقاومت در منطقه زمینهساز جنگ نهایی با روسیه و چین است. آمریکا در منطقه دنبال نظم امنیتی مطلوب خود است.
� امروز که هیچ طرفی قدرت غلبه قطعی ندارد،هدف چیست.. هنوز فرسایش دادن محور مقاومت است یا هدفهای دیگری هم هست؟
● برآوردی که آمریکاییها از یک سال حضور روسیه در سوریه دارند این است که این پروژه نیابتی تروریسم در سوریه و عراق بسرعت دارد،نفسهای آخر را میکشد و باید هر چه سریعتر در آن دخالت کنند و این روند را کند کنند. این در دستور کار آمریکا و اسرائیل هستند. بنابراین میبینیم که اسرائیلیها خیلی راحتتر و آشکارتر از گذشته در اتفاقاتی که به سود ارتش در جنوب سوریه رخ میدهد مثلا در قنیطره، واکنش نشان میدهد. حاضرند رسوایی پیوند خودشان با گروههای تکفیری النصره و داعش را بپذیرند، اما آنچه میخواستند محقق شود، حتی الامکان در سوریه به دست بیاید. میبینیم که آمریکاییها از یکسال حضور روسیه در سوریه، احساس خطر میکنند. آمریکاییها میبینند که هدف اصلی آنان در منطقه که بازآفرینی یک نظم بروزشده قدرتی هست که تحت کنترل آمریکا باشد، احساس خطر میکنند. امروز اگر به رفتار سیاسی و امنیتی مقامات آمریکا نگاه کنیم، این ناراحتی و استیصال را میتواند خوب مشاهده کرد. لذا اصرار بر مسئله حلب، و عزم روسها برای تمام کردن کار تروریستها در حلب آمریکا را بشدت نگران کرده است. در نتیجه میتوان گفت که هدف آمریکا در مقطع فعلی ایجاد نوعی آشفتگی است تا ببینند میتوانند روند فرسایشی را ادامه بدهند یا اینکه باید کشورهایی مانند ترکیه و عربستان را وارد معرکه کنند.
شما میبینید که الان ترکیه که وارد جرابلس در خاک سوریه شده است،عملا در حال اشغال خاک سوریه است. همچنانکه میبینید اکنون پرچم ترکیه بر سر در بیمارستان جرابلس نصب شده است. اصرار آمریکاییها برای اینکه ترکیه را بکشانند در سوریه، به نحوی دیگری نمیتوان تفسیرش کرد. تصور میکنم برخی اقدامات نظامی یا جابهجاییهای تسلیحاتی که میبینیم، نشان میدهد که آمریکا قصد دارد به جز ترکیه و عربستان، در فاز جدید تحولات سوریه، ناتو را نیز وارد معادله کند. منتقل کردن 17 فروند هواپیمای آواکس ناتو در منطقه تحت عنوان مضحک مبارزه با تروریسم نشانی بر همین مدعاست چرا که یک فروند آن برای منطقه عراق و سوریه کافی است اما این تعداد دو پیام دارد؛ اول اینکه ناتو میخواهد وارد معادله شود، دوم اینکه تعداد این هواپیماها بزرگتر از حجم جنگ نمایشی بر علیه داعش است. این مسئله فراتر از پرونده سوریه و عراق است . به نظر میرسد این مسئله صفآرایی جدید ناتو در مقابل روسیه است تا آن را از منطقه بیرون کنند.
2:
� با وضعیتی که محور مقاومت در منطقه دارد، افکار عمومی حامی محور باید ضمن هشیاری نگران باشند یا اینکه خیر، وضعیت خوب است.
● خیر. آمریکا در سطح ملی و منطقهای ابزارهایی در اختیار دارد. ما میتوانیم به اینها نگاهی بکنیم ببینیم که آمریکاییها چه وضعیتی دارند و مشاهده کنیم که میتوانند برای ما نگرانکننده باشند یا خیر. آمریکاییها بشدت در محیط داخلی، با یک کاهش مشروعیت روبهرو هستند. مردم مثل دهههای گذشته به انتخابات ریاست جمهوری نگاه نمیکنند. انتخاب بین (هیلاری) کلینتون و (دونالد) ترامپ را انتخاب بین یک جنگافروز و یک احمق میبینند. شرایط اقتصادی،انسجام دستگاههای مجری سیاستهای امنیتی مثل پنتاگون و.. بسیاری از مولفهها مثل هماهنگی سنا و مجلس نمایندگان و کنگره با کاخ سفید، رفتارهای متوازن میان جمهوریخواهان و دموکراتها وارد فضای متشنجی در مقایسه با گذشته شده. آمریکاییها الان آمادگی ورود به تصمیمهایی ندارند که اقدام به آن، هزینههای فوقالعاده روی دست آمریکا بگذارد. اگر چه مثلا آقای اشتون کارتر (وزیر دفاع آمریکا) در آخرین موضعگیری خودش اعلام میکند که حق استفاده از سلاح اتمی را برای حرکتهای پیشدستانه آمریکا محفوظ میداند که البته روی سخنش با چین و روسیه است، اما این سخن نشان دهنده نوعی آشفتگی برای آمریکاست. آمریکایی که قبلا با ابزارهای ساده و استحکام و قدرت بیچون و چرا سیاستهایشان را پیش میبردند اکنون مجبورند که مانند بازیگران کوچک با عربدهکشی سیاست خود را تثبیت کنند. این مسائل نشاندهنده ثبات در تصمیمگیری و قدرت آمریکا نیست. بازیگران منطقهای متحد آمریکا در پروژه عراق و سوریه، که عربستان، قطر و ترکیه هستند، اینها نیز شرایطشان به طور کلی، مناسب نیست.
عربستان که با دستور آمریکا وارد ماجراجوییهای منطقهای شده و انگیزههای شاهزادهها هم در آن دخیل است، در تصمیم ارزان و مفتفروشی نفت،خیلی زودتر از کشورهای دیگر که هدف بودند، مثل ایران و روسیه،آسیبپذیریاش آشکار شد و تاثیرات خودش را در سطح ملی بر جای گذاشته است. هزینههایی که سعودیها در خرید تسلیحات میکنند و مجبور میشوند برنامه فروش تسلیحات آمریکاییرا بپذیرند، ریاض را در شرایط متزلزلی قرار داده. مثلا، این بیسابقه بوده است که شاه عربستان دستور کاهش حقوق وزراء و امراء را صادر بکند.
� طبق گفته شما اگر من این نتیجه را بگیرم که الان وضعیت عربستان بد است یا دیگر کشورها که البته قطر یا ترکیه وضعیت بدی ندارند.. آیا این بدین معناست که لزوما وضعیت محور مقاومت خوب است؟
● البته خیر. اما توجه کنید که این کشورها بر خلاف سرمایهگذاری خیلی بزرگی که در سطح بحرانسازی منطقهای داشتهاند و خودشان را تضعیف کردهاند، به نتیجه مطلوب نرسیدهاند. در عراق همه اذعان دارند که شمارش معکوس نابودی داعش در عراق آغاز شده است و چیزی که قرار بوده است،یک بار دیگر عراق را به دامن غرب و آمریکا برگرداند، شرایط معکوس گرفته است.
در داخل عراق، (مسعود) بارزانی (رئیس جمهور منطقه کردستان عراق) همپیمان جدی آمریکاست در بدترین شرایط خودش است. در سوریه ، یکسال پس از حضور روسیه و پنج سال بعد از مقاومت ارتش سوریه و مقاومت، شرایط طوری است که در همه مناطق سوریه، تقریبا پیشرویهای قابلتوجهی صورت گرفته.
� یمن هم همینطور
● بله یمن هم نمونه خوبی است تا جایی که شرایط عربستان سعودی نه تنها با شکست روبهرو کرده بلکه موجودیت عربستان تحت تاثیر مولفههای قدرت در یمن است. نتنها پروژههای بحرانسازی به نتیجه حقیقی خود نرسیده بلکه کسانی مثل اشتون کارتر معتقدند که جریان تکفیری طی دو سال آینده خود را در غرب فعالتر میکند. یعنی این جریانهای تکفیری در کشورهای غربی دست به اقدامات انتقامجویانه خواهند زد. نه به این دلیل که دشمنی فکری با هم دارند،بلکه از این جهت است که بازیجه آنان واقع شده و آنطور که باید، حمایت نشدند. نوع رفتار بازیگران منطقهای برای آنان قابل توجیه نیست. بنابراین بحرانسازی که قرار بود نظم جدیدی برای آمریکا ایجاد کند،به بحرانی برای متحدان منطقهای آنان تبدیل شده پس جایی برای نگرانی نیست. روشن است که آمریکا و کشورهای غربی آمادگی ندارند وارد جنگی در سوریه شوند. چشمانداز تحولات به سمتی است که بسادگی مقامات اروپایی میگویند که حلب بزودی به دست ارتش سوریه تصرف میشود. بنابراین جای نگرانی نیست و باید منتظر تحولات مثبتی در منطقه بود اگر چه که آمریکاییها از کارتهای بازی و برنامههای جدید استفاده میکنند.
3:
� عربستان بعد از برجام خیلی سیاستهای ایرانی خود را تشدید و گسترده کرده. این کشور تا کجا میخواهد پیش برود. به دلیل جنگافروزی در یمن و به دلیل دیگر سیاستهایشان بین 70 تا 100 میلیارد دلار کسری بودجه برای خود ایجاد کردهاند. عربستان تاکجا میتواند این سیاست ضدایرانی را اینطور ادامه بدهد؟
● ببینید، موجودیت حاکمیت در عربستان مدیون حمایتهای آمریکاست. حاکمان سعودی، نه شایستگیهای عقلی و فردی مشخصی دارند که بتوانند همه این اقداماتی که گفتید، طراحی و اجرا کنند نه شایستگیهای دیگر. حکام عربستان از طرف آمریکا مجبور میشوند که سیاستهایی را اجرا کنند و برای آن سلاح بخرند. میدانید که در دوره ریاست اوباما حدود 100 میلیارد دلار سلاح خریدهاند. بخشی از این خریدها برای سیاستهایی است که در آینده در منطقه میخواهند دنبال کنند، بخشی از آن برای این است که مایلند فروش این سلاحها، کسریها آمریکا را جبران کند. آمریکاییها مثلا حتی فروش جنگافزارهای دریایی به عربستان را آغاز کردهاند و به این کشور گفتهاند که در خلیج فارس مانور دریایی برگزار کند. خیلی روشن است که اصلا چیزی به نام نیروی دریایی عربستان وجود ندارد. این کشور با اینکه جنگافزارهای هوایی در اختیار دارد، شاهد نوعی نمایش قدرت مضحک سعودی در یمن هستیم. اگر مردم یمن جنگ افزارهای لازم برای مقابله هوایی با عربستان را داشته باشند،همین برتری هوایی هم بسرعت رنگ میبازد.
� عربستان حالا تا کجا میتواند پیش برود؟
● عربستان کارهایی را که میکند نیازهای ملی خودش نیست. این بستگی به نیاز و خواست آمریکاییها دارد. حاکمیت عربستان میتواند با این روند دچار فروپاشی سریع از داخل شود. وقتی شاه دستور کاهش حقوق وزراء و امراء را صادر میکند، نشان میدهد که مشکل داخلی بزرگتر از چیزی است که به نظر میرسد.
� میشود گفت که این نشانههای اقتصادی، روند نزولی منحنی «تشدید سیاست سعودی علیه ایران» را نشان میدهد؟
● نه.. اینها به یک نقطه سقوط آنی خواهند رسید.
� پس منحنی هنوز صعودی است؟
● بله. نیازی که آمریکا برای مدیریت امنیتی منطقه دارند، عربستان و دیگر کشورهای مرتجع منطقه را به کار میگیرند و سعی میکنند از آن استفاده کند. مثلا آنچه الان در کنگره به نام «عدالت در برابر حامیان تروریسم» مطرح شده است،نشان میدهد هوشمندانه دنبال مبالغ چند صد میلیاردی عربستان در بورس و بانکهای آمریکا هستند. تا بتوانند برای مصادره آن،اقدام کنند. اگر کسی مثل ترامپ به قدرت برسد،شاید اولین جرقههای فشار به عربستان سعودی میتواند آغاز شود. لذا عربستان سعودی بازیگر اصلی برای پاسخ به این سوال نیست که عربستان تا کی میخواهد مقابله با ایران را دنبال کند بلکه باید دید که آمریکاییها تاکی میخواهند این سیاست را ادامه بدهند.
4:
� با توجه به این که عربستان متحد آمریکاست و ابزار این کشور در منطقه است، چرا در پرونده 11 سپتامبر تحت فشار قرار گرفته. آیا این آغاز سیاست جدید آمریکا در منطقه و علیه متحدش عربستان است یا اقدامی تاکتیکی در مقطع کنونی است؟
● این متحدان آمریکا از شاه گرفته تا سران عرب وابسته به آمریکا را که ساقط شدهاند میتوانید مورد توجه قرار بدهید. شاه با اینکه نزدیکترین متحد آمریکا بود، وقتی ساقط شد،حتی در آمریکا هم راهش ندادند. معنای اینکه عربستان همپیمان آمریکاست، این نیست که امتیازهای فوقالعادهای برایش قائل بشوند. در آمریکا در تینکتنکهای آن، احتمال ساقط شدن دولت آل سعود،یکی از موضوعات جدی است که از دید نخبگان فکری آمریکا مغفول نمانده است. پس آمریکا برای این مرحله هم باید آماده شوند. مبالغ هنگفت عربستان که در بازار آمریکاست، نباید به عربستان بازگردد . اگر قرار باشد فروپاشی جدی در عربستان باشد، باید یک اهرم فشار باشد و سعی میشود که این اهرم حفظ شود بخصوص اینکه آمریکاییها اصول اخلاقی را رعایت نمیکنند و حتی به متحدان خود هم رحم نمیکنند.
5:
� سوال آخر درباره نقش مسئله کُردی در منطقه است. این مسئله چقدر میتواند در چشمانداز آینده منطقه تاثیرگذار باشد. این مسئله در شمال سوریه مورد اختلاف آمریکا و ترکیه است. در عراق مورد اختلاف بغداد و آمریکاست و همچنین ایران. از یک طرف مورد موافقت آمریکا و اسرائیل است. این مسئله چقدر در شکل و شمایل کوتاه مدت و میانمدت منطقه موثر است. آیا کشوری کردی شکل میگیرد یا نه.
● تشکیل کشور کردی همیشه از طرف مسعود بارزانی دنبال شده حال آنکه بارزانی الان در ضعیفترین و بدترین شرایط عمر سیاسی خود قرار دارد. او الان با حزب گوران و اتحادیه میهنی و احزاب اسلامی در شرایط طلاق سیاسی یا مقابله قرار دارد تا جایی که وقتی آقای بارزانی میخواهد به بغداد برود و با نخستوزیر آقای (حیدر) العبادی دیدار کند، حزب گوران میگوید که این دیدار شخصی است و از طرف منطقه کردستان نیست و سفر شخصی حزبی بارزانی است. صحنه سیاسی کردستان هیچ گاه اینقدر شاهد واگرایی احزاب خود نبوده است. شمال سوریه که در واقع بخش کوچکی از پیکره کردی منطقه است، آنها هم بازیچه سیاستهای آمریکا شدهاند. آمریکاییها برای اینکه بتوانند چندین پایگاه در شمال سوریه داشته باشند و حضورشان را تحکیم کنند،از مرکب کردی استفاده میکنند حال آنکه کردها در آنجا با نگاه قهرآمیز ترکیه مواجه شدهاند و آمریکا پشتشان را خالی کردهاند. آمریکا و انگلیس همیشه تلاش کردهاند از طریق حمایت از کردها طرح تجزیه منطقه یا فشار به دولتهای مرکزی را اجرا کنند. تنها طرفی که تلاش میکند کردها را برای تجزیه منطقه حمایت کند، اسرائیلیها و انگلیسیها هستند.
من تصور میکنم که کردها در بازی قدرتهای بزرگ، بازنده هستند و زیر پای سیاست بازیگران بزرگتر له میشوند و هزینه اصلی را آنها میپردازند. در تاریخ سیاسی کردها این مسئله خیلی واضح است اما نشان دادهاند که فریبخورهای خوبی هستند. شاید احساس میکنند که از طریق این فریبخوردگی میتوانند عواید مادی و سیاسی خاصی به آنان تعلق میگیرد که این مسئله در خانواده بارزانی بیشتر اتفاق افتاده. آقای بارزانی میخواهد به بغداد برود، آقای (هشیار) زیباری که منتسب به بارزانی است، برکنار میشود، موضوع تقسیم موصل که شرط گذاری بارزانی برای پیششرط حضور در عملیات آزادسازی موصل است، در مجلس مورد نکوهش قرار میگیرد و نفی میشود. در سفرهای بیرونی که بارزانی برای حمایت از خود در جهت استقلال کردستان انجام میدهد، مورد حمایت کامل قرار نمیگیرد. بنابراین میبینیم که آقای بارزانی که لوکوموتیوران تجزیه منطقه و استقلال کشوری کردی است، در بدترین شرایط خودش به سر میبرد و باید این تجربه برای همه کردهای منطقه مورد توجه و عبرت قرار بگیرد.
نکته دیگر این است که با همه تجاربی که وجود دارد، حزب دموکرات کردستان که سالهاست مشغول عیشونوش بودند، اخیرا توسط انگلیسیها فعال شدهاند و تلاش میشود تا در ماههای باقیمانده به انتخابات، برای ایجاد ناامنی فعال شوند. یکباره موضع جنگی و محاربه با نظامی جمهوری اسلامی را به شکل علنی بیان میکنند و خصوصا مورد استقبال رسانههای انگلیسی قرار میگیرد. اینها نشان میدهد که سران کردی همیشه مورد سوءاستفاده قدرتهای بزرگ قرار میگیرند و حاضرند در ازای ایفای نقش نیابتی برای قدرتهای بزرگ، شرایط اغفال را از خود نشان بدهند، حال آنکه افقی برای این طور نقشها در منطقه وجود ندارد.
منبع: وبگاه خبری تحلیلی مصاف