صف بندي كنوني ميان قدرتهاي مطرح جهان در ميدان آسياي غربي و به ويژه سوريه و يمن، پس از دوران جنگ سرد كمنظير و شايد بينظير باشد. اين صفبندي اگرچه به شكلي ديگر در دوران جنگ تحميلي رژيم بعثي حاكم بر عراق عليه ايران تكرار شده بود، ولي در آن عرصه ايران اسلامي بود كه در مقابل بيش از 42 كشور ايستاده بود كه در صف مقابل همه قدرتهاي جهاني و منطقهاي در مقابل ايران و در كنار صدام صف كشيده بودند كه البته آن عرصه با عنايات الهي، هدايتهاي امام و پشتوانه و حضور مردم به نفع انقلاب اسلامي به سرانجام رسيد.
در دوران جنگ سرد كه در سالهاي مياني نيمه دوم قرن بيستم جهان را فرا گرفته بود، عاملي كه سبب شد جهان وارد جنگي ديگر از نوع جنگهاي جهاني اول و دوم نشود، عامل بمب هستهاي بود كه قدرتهاي بزرگ به آن دست يافته و در صورت ورود در عرصه نبرد، كره زمين نابود ميشد، اما آنچه كه اكنون در عرصه آسياي غربي و به ويژه در سوريه ميگذرد، اگرچه تا حدودي به نوع صفبنديهاي دوران جنگ سرد شبيه است و سبب شده كه دو قدرت بزرگ جهاني در آن صحنه به يك تقابل نزديك شده و حتي از تهديد اتمي هم سخن به ميان آورند، اما آنچه كه آن را با صحنه دوران جنگ سرد متفاوت ميكند وجود يك عنصر جديد در عرصه تعاملات جهاني و به ويژه در اين عرصه و آن هم مقاومت اسلامي است كه كاركرد آن حتي از بمبهاي هستهاي نيز بيشتر است و البته در مقابل و كنار خود علاوه بر قدرتها با يك پديده ديگري كه جهان اسلام را در دو دهه اخير درگير خود كرده و آن هم اسلام امريكايي – تكفيري است، مواجه كرده است.
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي ايران همانگونه كه در دوران جنگ سرد مظهر تحولات جديدي در جهان شد كه حتي فروپاشي شوروي سابق و تضعيف قدرت امريكا در عرصههاي مختلف پيامد آن بود، اكنون ديگر نه در مرزهاي جغرافيايي ايران كه در سطح منطقه و جهان به گفتماني غالب و اثرگذار در روندهاي جهاني تبديل شده كه در معادلات منطقهاي و جهاني بايد به حساب آورده شود، اما نكته مهم ماهيت اين صحنه جديد است.
نظام سلطه پس از ناتواني در مقابله با نظام جمهوري اسلامي ايران در دوران جنگ تحميلي و مواجه شدن با دور جديدي از گرايش به اسلام، چاره كار را در خلق جرياني موازي از نوع اسلامي آن براي مهار حركت انقلاب اسلامي ديد كه البته توانست با ظرفيتسازي و رشد آن در بستر تفكر تكفيري عملاً چندين سال جهان اسلام را به خود مشغول كرده، ظرفيتهاي آن را نابود و ضمن ايجاد فراغت براي رژيم صهيونيستي كه متأثر از حركت مقاومت به شدت متزلزل شده بود، روند اسلامگرايي در جهان را نيز مهار كند، اما آنچه كه اكنون در منطقه غرب آسيا و به ويژه سوريه، عراق، يمن و لبنان ميگذرد تنها تقابل جبهه مقاومت با استكبار جهاني نيست، بلكه در عين مقابله با استكبار، با جريان اسلام تكفيري نيز پنجه درافكنده و البته آشكار شدن نشانههاي پيروزي آن، قدرتهاي استكباري را آنچنان نگران كرده است كه به قيمت جلوگيري از سقوط و شكست جريان تكفيري حاضرند همه ارزشهاي انساني را زير پا بگذارند كه ماجراي جنايات اخير سعوديها در يمن مصداق بارز آن است كه در سكوت و همراهي قدرتهاي استكباري و تحويل آخرين امكانات و تجهيزات شكست جبهه مقاومت را به انتظار نشستهاند.
واقعيت آن است كه پيروزي جبهه مقاومت در مقابل جبهه متحد استكباري و گروههاي تروريستي و تكفيري، مرهون تجلي و گسترش ارزشهاي مقاومت و فراگيري آن است كه اگر زماني به مقاومت فلسطين يا حزبالله خلاصه ميشد، اكنون بازوان متعددي در ديگر كشورها يافته و عملاً صحنه را عوض كردهاند و شايد تمثيلي كه چند ماه پيش اشتون كارتر، وزير جنگ امريكا از آنها داشت، درستترين تعبير بود كه خطاب به حكام منطقه ميگفت كه شما هنرتان اين است كه فقط با هواپيماهاي ما در ارتفاع 35 هزار پا و آن هم با هدايت مراكز ناوبري امريكا بجنگيد، اما نيروهاي مقاومت در صحنه و كف خيابان شما را به زانو درآوردهاند.