انگلیس در خلیج فارس چه می‌كند؟

از دیرباز به‌ویژه پس از تحولات پس از جنگ جهانی اول و دوم مقوله امنیت همواره یكی از مباحث مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در خلیج‌فارس بوده است.

به گزارش نما به نقل از دنیای اقتصاد: از دیرباز به‌ویژه پس از تحولات پس از جنگ جهانی اول و دوم مقوله امنیت همواره یکی از مباحث مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در خلیج‌فارس بوده است.

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و پیدایش «خرده کشورها» در نتیجه این فروپاشی و شکل‌گیری نظام منطقه‌ای جدید در چارچوب «سایکس پیکو» همواره یکی از نگاه‌های اساسی و کلان به مقوله تامین امنیت در حوزه خلیج‌فارس نگاه به خارج و به عبارت بهتر «امنيت وارداتي» بوده است که در روابط بین‌الملل می‌توان آن را در قالب «معمای امنیت» (Scurity dilemma) گنجاند و تعریف کرد.

این نگاه ابتدا تحمیلی بوده است؛ به این معنا که قدرت‌های فرامنطقه‌ای چون انگلیس و آمریکا برای تامین منافع درازمدت خود در منطقه همواره با تزریق احساس ترس و نگرانی نسبتا کاذب، نگاه کشورهای استقلال‌یافته را از همان ابتدا برای تامین امنیت خود به خارج از منطقه معطوف کردند. در این میان، در طول نزدیک به صد سال گذشته به‌رغم دگردیسی‌های مختلف مفهوم امنیت در منطقه خلیج‌فارس، اما همواره نگاه به خارج و مقوله «امنیت وارداتی» به‌عنوان یک اصل حفظ شده است. بر همین نگاه هم پایگاه‌ها و مراکزی در اختیار قدرت‌های فرامنطقه‌ای قرار داده شد و فراتر از آن قراردادهای تسلیحاتی و نظامی صدها میلیارد دلاری در دهه‌های گذشته که ظرف یک دهه اخیر جهش بی‌سابقه‌ای داشته است، بسته شده و می‌شود که خود نشانه عمق بحران امنیت در این منطقه حیاتی جهان است.

انگلیسی‌ها که خود بانی نگاه فرامنطقه‌ای به مقوله تامین امنیت در حوزه خلیج‌فارس برای تامین منافع خود هستند، در دهه ۷۰ میلادی قرن گذشته جای خود را در منطقه به ایالات‌متحده آمریکا دادند. این کشور نیز آن‌گونه که شرحش خواهد رفت، وارث همان نگاه سنتی انگلیسی شد و آن را در لایه‌های پنهان و آشکار سیاست خارجی خود در خلیج‌فارس در پیش گرفت.

در حقیقت ایالات‌متحده آمریکا با وجود تاکید بر مقوله همکاری منطقه‌ای برای تامین امنیت از رهگذر نظریه دو ستون (ایران و عربستان) براساس دکترین امنیتی «ریچارد نیکسون»، باز در عمل همان سیاست انگلستان را پیش گرفت و با جست‌وجو کردن منافع خود در اعطای نقش ژاندارمی به ایران در عصر پهلوی دوم، بیش از پیش احساس ناامنی را به بدنه حاکمیت کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس تزریق کرد. در این میان، خود کشورهای منطقه نیز به دلایل درونی و بیرونی متعدد از جمله همان میراث سنگین دخالت خارجی نتوانستند یا به‌دنبال آن نبودند که بازتعریفی منطقه‌ای از مقوله امنیت در خلیج‌فارس داشته باشند و خود را از معضل امنیت وارداتی رهایی بخشند.

این مشکل، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیچیده‌تر شد و کفه «معمای امنیت» در مقوله امنیت در حوزه خلیج‌فارس سنگین‌تر از قبل شد. از یکسو، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا با توجه به اصل «استقلال‌طلبی» که در حوزه سیاست خارجی برای خود تعریف کرده بود، به چشم تهدید به حضور قدرت‌های خارجی در منطقه می‌نگریست که نتیجه آن هم تلاش برای افزایش توان دفاعی و قدرت نظامی به‌عنوان یک راهبرد اصولی بود. از دیگر سو، واکنش کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس به بالا رفتن توان دفاعی بومی ایران در هول برداشتن برای خریدهای کلان تسلیحاتی نمود یافت، از اینجا بود که «معمای امنیت» بیش از دوران گذشته در مفهوم امنیت منطقه‌ای جا خوش کرد.

اینجا بد نیست به این نکته هم اشاره کرد که ریشه نگرانی کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سرکار آمدن نظامی متفاوت از سیستم حکومتی پادشاهی و امیری خود در همسایگی‌شان و احتمال انتقال این تجربه انقلابی به حوزه تحت نفوذ خود به‌ویژه در سایه مطرح شدن مقوله صدور انقلاب برمی‌گردد. در آن زمان شاید هویت دینی بیشتر از هویت مذهبی انقلاب اسلامی برای این کشورها نگرانی‌ساز بود، علت آن هم رویه رو به رشد جریان اسلام‌گرایی در جهان عرب و ترس نظام‌های سنتی عربی از گرته‌برداری این جریان از وقایع ایران بود. ترجمان همین نگرانی امنیتی و عمیق‌تر شدن احساس ناامنی در لایه‌های حاکمیتی کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس را می‌توان در جنگ ۸ ساله ایران و عراق در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حمایت‌های گسترده کشورهای یاد شده از طرف عراقی مشاهده کرد.

از آن به بعد، به مرور زمان هر اندازه شکاف میان ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس بیشتر می‌شد، نگاه به امنیت وارداتی در دکترین امنیتی این کشورها محسوس‌تر از گذشته شد و قراردادهای تسلیحاتی آنها روز به روز رشد فزاینده‌تری به خود گرفت. دلیل آن هم غفلت این کشورها از نگاه بومی و درون منطقه‌ای به مقوله امنیت در دو بعد داخلی و منطقه‌ای بود. البته همچنان که بیان شد علت اصلی این قضیه ناتوانی یا نداشتن اراده کافی برای رهایی از میراث نگاه سنتی انگلیسی به مقوله امنیت در خلیج‌فارس است.

اکنون پس از چند دهه و به خصوص پس از تحولات «بهار عربی» دلخوری‌های انباشته کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس نسبت به سیاست‌های آمریکا، احتمالا به خوانش امنیتی سیاسی جدیدی در میان آنها منجر شده است؛ مبنی بر اینکه آمریکا دیگر چون گذشته یا نمی‌خواهد یا نمی‌تواند برآورده‌کننده خواسته‌های امنیتی آنها باشد، بر همین اساس، گویا این کشورها «گمشده امنیتی» خود را در روباه‌پیر و بازگشت به قبل از دهه هفتاد می‌بینند و چه بسا سفر خانم «ترزا می» نخست‌وزیر انگلیس به بحرین و شرکت فعال وی در اجلاس سران شورای همکاری خلیج‌فارس یکی از جلوه‌های خوانش امنیتی تازه این شورا نسبت به تحولات منطقه و گذار از «اردک لنگ» و بازگشت به «روباه پیر» باشد.

البته هنوز زود است که به ضرس قاطع از جایگزینی جایگاه آمریکا در سیاست‌های شورای همکاری خلیج‌فارس سخن گفت، اما شرکت انگلیس در اجلاس اخیر سران این شورا و سفرها و دیدارهای مقامات این کشورها به روسیه منعکس‌کننده نگرانی آنها از کاهش جایگاه خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا و چرخش آن به شرق آسیا (pivot to Asia) است. اگر در آینده نیز این چرخش آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا جدی‌تر شود، بازگشت انگلیس به منطقه جدی‌تر خواهد بود. در این میان هم نباید خروج انگلستان از اتحادیه اروپا را بی‌ارتباط با تمایل این کشور برای احیای قدرت تاریخی‌اش که به نوعی تحت‌الشعاع سیاست‌های این اتحادیه قرار گرفته بود و بازیافت نقش سنتی خود به ویژه در خاورمیانه و خلیج‌فارس دانست. در پایان ذکر این نکته لازم است که تقویت رویکرد «معمای امنیت» در سیاست‌های امنیتی منطقه خلیج‌فارس نتیجه‌ای جز قوت گرفتن هر چه بیشتر تعارضات و تنش‌ها ندارد و نه تنها امنیتی به ارمغان نمی‌آورد، بلکه خود عاملی «امنیت برانداز» نیز هست.

۱۳۹۵/۹/۲۵

اخبار مرتبط