به گزارش نما؛ فرهیختگان نوشت: بعد از چهار روز حضور در عملیات اطفایحریق ساختمان پلاسکو، هنوز لباسهایش را به تن دارد. غم را میشود از زیر صورت دودزدهاش دید. او و دو برادرش حاضر نیستند تا زمان پیدا شدن اثری از پیکر برادر کوچکشان، ناصر، عملیات را ترک کنند و به خانه برگردند. میگویند که با چه رویی به خانه برگردیم. چطور به مادر بگوییم ناصر را زیر آوار جا گذاشتیم. ناصر سالها بعد از ما به آتشنشانی پیوست، اما خیلی زودتر از ما آن را ترک کرد و آسمانی شد. تلاشهای سه برادر آتشنشان رضا، حسن و فیروز مهرورز برای پیدا کردن اثری از برادر کوچکشان ناصر ادامه دارد. رضا 45 ساله برادر بزرگ است. او که 22 سال فعالیت خدمت در آتشنشانی را در کارنامه کاریاش دارد، در عملیات اطفای حریق ساختمان پلاسکو، فرمانده عملیات بازرسی بود.
فرمان تخلیهای که هیچوقت به آتشنشانان داده نشد
او میگوید: «صبح پنجشنبه من بهعنوان بازرس و برادر کوچکم ناصر که فرمانده ایستگاه 24 بود به محل اعزام شدیم. فیروز که فرمانده ایستگاه 73 است و حسن از ایستگاه 60 شیفت نبودند، به همین خاطر در عملیات حاضر نشدند.
پنج دقیقه قبل از ریزش آوار برای بازرسی به داخل ساختمان رفتم. تجربه 22 سالهام به من گفت باید آتشنشانان ساختمان را ترک کنند. ساختمان قدیمی بعد از سه ساعت عملیات اطفای حریق با آب همچنان شعلهور بود. از بازرسی ساختمان فهمیدم ساختمان توان ندارد و بهزودی میریزد. حتی به ناصر هم این ماجرا را گفتم. قبل از ترک ساختمان چند لحظهای با ناصر صحبت کردم. به او گفتم اگر این اتفاق در جای دیگری از دنیا رخ میداد حتما فرماندهان دستور تخلیه ساختمان را صادر میکردند تا در صورت تخریب کسی زیر آوار نماند. ناصر آرامم کرد و از من خواست تا ساختمان را از بیرون وارسی کنم وگرنه من هم بیشک زیر خروارها آهن ذوبشده و سنگ مدفون میشدم.» او ادامه میدهد: «من گزارش دادم که ساختمان امن نیست اما آنها دستوری برای تخلیه آتشنشانان ندادند. بازرسان فقط حق ارائه پیشنهاد را به فرماندهان دارند. من پیشنهادم را دادم. آنها میتوانستند دستور دهند آتشنشانان عملیات مهار را از بیرون ساختمان انجام دهند اما این کار را نکردند.»
ثانیههای آخر
او درباره لحظات آخری که در ساختمان حضور داشت، میگوید: «من برای بازرسی به طبقه دهم رفته بودم بعد از اینکه آتش در طبقه دهم مهار شد، خودم را به طبقه 11 رساندم. آتشنشانان با کپسولهای آتش خاموشکن مشغول لکهگیری بودند. باور کنید تلاش خالصانه آنها قابل وصف نیست؛ اما به آنها درباره احتمال تخریب ساختمان هشداری داده نشده بود.
آخرین بار ناصر را همانجا دیدم. چند دقیقهای از خروجم نگذشته بود که اولین آوار رخ داد. همان لحظه آتشنشانان را دیدم که از پنجرههای ساختمان آویزان بودند. 20 آتشنشان با استفاده از سه نردبان هیدرولیکی که در محل وجود داشت، از ساختمان خارج شدند اما خبری از ناصر نبود.»
تماسهای بیپاسخ
با گوشی موبایلش تماس گرفتم اما در دسترس نبود. همان لحظه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. به ناصر بیسیم زدم اما جواب نداد. یکی از آتشنشانان بیسیم ناصر را جواب داد و گفت که برای کمک به همکارانش به طبقه بالا رفته. همانموقع بود که طبقات 12، 13، 14 و 15 آوار شد. با دو برادرم تماس گرفتم و آنها در محل حاضر شدند و از همان پنجشنبه سیاه عملیات آواربرداری بیپایان شروع شد. اما حالا انگار قرار نیست عملیات پایانی داشته باشد. از آن روز به خانه برنگشتیم. با چه رویی به خانه برگردیم و به مادرمان بگوییم ناصر را زیر آوار جا گذاشتهایم.»
شناسایی هویت 2 پیکر کشف شده
او درباره پیکرهای پیدا شده از زیر آوار میگوید: «بعید میدانم جنازهای سالم از زیر آوار بیرون بیاید. جنازهها چند روز زیر آوار ماندهاند و به خاطر شدت حرارت از بین رفته و قابل شناسایی نیستند. ما این ماجرا را میدانیم اما باز دنبال نشانی از برادر و همکارانمان میگردیم.»
حالا فقط سه پیکر از زیر آوار پیدا شده و هنوز هیچ مرجعی اعلام نکرده که پیکرهای پیدا شده متعلق به چه کسی است اما یکی از همکارانمان از روی کلاه نقرهای که [الف] بر سر داشت، پیکر او را شناسایی کرد. من پیکر[ع] آتشنشان ایستگاه یک را وقتی شناختم که دیدم کف کلاه و دستکشهایش اسمش را نوشته بود. سومین پیکر هم متعلق به یک آتشنشان بود اما قابل شناسایی نبود.»
حال و روز آتشنشانهای حاضر در محل
رضا مهرورز، درباره وضعیت و حال و هوای این روزهای امدادگران حاضر در محل میگوید: «ما شرایط روحی و روانی بدی را تجربه میکنیم که هیچ وقت با آن روبهرو نبودیم. حالا فقط دنبال نشانی از عزیزانمان هستیم. خواب و خوراک نداریم و نمیدانیم ساعتها چطور سپری میشود. مردم لطف دارند و برایمان آب و غذا میآورند اما کسی حتی به خوردن لقمهای فکر نمیکند.»
او درباره نحوه استخدام خودش و برادرانش گفت: «ما اهل شهرستان میانه هستیم. سالها قبل به تهران آمدیم و من 22 سال قبل در آتشنشانی استخدام شدم. حالا دو دختر 16 و 9 ساله دارم که همیشه در عملیاتها نگرانم بودند اما میدانم از این به بعد نگرانتر از قبل میشوند.
دو برادر دیگرم حسن و فیروز که هر کدام دو فرزند دارند یک سال و نیم بعد از من استخدام شدند ولی ناصر سال 81 بود که بعد از گرفتن لیسانس معاونت حریق و حوادث به استخدام آتشنشانی درآمد و بهعنوان فرمانده ایستگاه 24 مشغول به کار شد. ما چهار برادر همگی لیسانس داریم. ناصر خودش به آتشنشانی علاقهمند بود و در رشته کشتی و بدنسازی هم فعالیت میکرد به همین خاطر هم در عملیاتها آتشنشان موفقی بود.»
برادرم فرشته نجاتم شد
رضا میگوید: «در این شبها مدام به این موضوع فکر میکنم که ناصر میدانست ساختمان قدیمی قصد ویران شدن دارد. او با فریاد از من خواست ساختمان را ترک کنم. او از من خواست از ساختمان خارج شوم تا بررسی ساختمان را از بیرون تکمیل کنم اما به محض اینکه از ساختمان بیرون آمدم ساختمان فروریخت. او فرشته نجاتم شد.»