به گزارش نما به نقل از شهروند - امین فرجپور: حال جشنواره امسال خوب نبود. اصلا خوب نبود حالش. نه فیلم خوبی وجود داشت، نه اینکه جشنواره از نظر برگزاری گام به وادی جدیدی گذاشته بود؛ از این نظر که حالش حتی بدتر هم بود. آزمودن بیتجربههای ناشی از یک سو و امتحان پسدادههای مردود از سوی دیگر در ستاد برگزاری جشنواره کاری کرده بود که حتی ضعیفترین دورهها نیز از نظر برگزاری چند سروگردن از این دوره بالاتر بایستند.
بینظمی که وعده داده شده بود امسال کاملا رفع خواهد شد، اگر چه بر خلاف همیشه در نمایش فیلمها چندان خللی ایجاد نکرد، اما در سالنها و بهخصوص در سالن برج میلاد آزارنده بود. حضور تعداد بیشماری افراد غیررسانهای غیرسینماگر غیرهنرمند که کارت رسانه را در اختیار داشتند، ادعای مسئولان برگزاری مبنی بر اولویتدادن مسائل صنفی و حرفهای در صدور کارتها را یکسره نفی و بر شایعاتی که بر صدور دستوری، بیرویه و حتی پولی یکسری کارت رسانه برای افرادی معلوم اشاره داشتند، سیمایی واقعی میپوشاند.
فاصله میان فیلمها و لزوم حضور حرفهایهای رسانه در نشستهای بعد از هر فیلم نیز معضل دیگری بود که نشان میداد اولویت این سالن نه افراد رسانهای بلکه دیگران بوده است. در حالی که رسانهایها در سالن نشستهای مطبوعاتی حضور داشتند، نمایش فیلم بعدی یا آغاز میشد و یا در مورد فیلمهایی که نشستشان کوتاه بود، مجالی یک دقیقهای برای تنفسی کوتاه نیز برای این افراد مهیا نمیشد- تا صرفا بهخاطر کاستن از هزینههای جشنواره و حذف هزینه ناچیز غذای وعده ظهر انواع مشقات به این قشر وارد آید....
این نکات البته نکات ظاهری و ریز جشنوارهای بودند که از نظر ضعفهای بیشمار برگزاری و آثار شرکتکننده تا سالهای سال به یادها خواهد ماند. جشنواره سیوپنجم فیلم فجر به جز اینها نکات دیگری نیز داشت که با هم مروری کوتاه و گذرا میکنیم.
اعتراضهای مضحک همیشگی
اسامی کاندیداها که اعلام شد، صرف نظر از شمارش معکوسی پرهیجان و جدی که برای مراسم اختتامیه جشنواره سیوپنجم آغاز شد، داستان همیشگی جشنواره یک بار دیگر نیز تکرار شد؛ داستانی که همواره با جنجال و هوچیگری فیلمهای نادیده مانده آغاز ميشود و سپس با هواداری رسانهای و تعصبهای آشکار و نهان قبیلهای و فوتبالی از نوع قرمز و آبی که مناسب هرجا باشند، قطعا و قطعا با فضای غالبا و ظاهرا فرهنگی حاکم بر یک جشنواره سینمایی ملی کمترین همخوانی را دارند به نقطه اوج میرسد.
اینکه در این دوره از جشنواره سیمرغها بر شانههای چه کسانی خواهند نشست، بحثهای پرهیجانی را از زمان اعلام نامزدها باعث شد و جالب اینکه برنده بیچون و چرای اعلام کاندیداها یعنی فیلم تابستان داغ کمترین سهم ممکن را از این گمانهزنیها به خود اختصاص داده بود. اگر چه اعتراض عوامل فیلمهای نادیده مانده از چشم هیأت داوران- که امسال واقعا سوتیهای حیرتانگیزی در داوری شان به نمایش گذاشتند- فضای پرتشنجی را به وجود آورده بود، اما اعتراضات رسانهای شماری از رسانههای خطی و جناحی آتش این جنجال را شعلهورتر کرد.
جالب اینکه گذشته از یکی دو مورد اعتراض و انتقاد واقعی چون چرایی و چگونگی نادیده گرفتن فیلمهایی چون خفگی و رگخواب در داوری، بیشتر معترضان سینماگران و فیلمسازانی هستند که هیچ جای آثارشان به فیلمهایی نمیخورد که نمایش جشنوارهای داشته باشند. در جایی درباره چنین اعتراضاتی نوشته بودم یاد مسعود دهنمکی بخیر که در دورهای که سنتوری هم در جشنواره حاضر بود، به اعتراض گفت سیاستمداران نگذاشتهاند جایزه بهترین کارگردان و بهترین فیلم به اخراجیها برسد! حالا به نظر میرسد برخی دوستان معترض خالق وضعی به مراتب مضحکتر هستند.
اینکه فلان فیلم اولی که حتی ١٠ نفر نیز نتوانستند تا انتها بدون خستگی فیلمش را تماشا کنند به اعتراض خبر از اغراض خاصی دهد که موجب نادیده گرفتن فیلمش شده یا فیلمی با فیلمنامهای مضحک و حیرتانگیز صرفا به این دلیل که سناریوی آن را پدیدهای از دورههای قبل نوشته مدعی کاندیداشدن باشد، یا بسیاری از عوامل و سازندگان فیلمهای نادیده گرفتهشده کاندیداشدن موسیقی فیلمی را که موسیقی نداشته بهعنوان دلیل درستی اعتراضشان عنوان کنند؛ البته اصل ماجرا را که جوزدگی محض هیأت داوران در قبال یک یا دو فیلم خاص و نادیده گذاشتن بقیه فیلمهای بهنسبه ارزشمند است نفی و رد نمیکند؛ اما در عین حال این پرسش قدیمی را یک بار دیگر به ذهن میآورد که مرز اقدامات غیرحرفهای و کودکانه سینماگران مان تا کجاست؟
چرا وقتی به ناحق فیلم ما کاندیدا میشود، اعتراض نمیکنیم و فریاد واعدالتا سر نمیدهیم، اما وقتی حتی بهحق ما را نادیده میگیرند، فریاد سر میدهیم و همه را متهم میکنیم که حق و حقیقت را قربانی مصلحت کردهاند. اصلا آیا مگر جز این است فیلمی که فرم شرکت در جشنواره را پر کرده و در این بازی حاضر میشود، باید نخستين قاعده بازی را که تن سپردن به تصمیمات داور بازی است، رعایت کند؛ تا روزی که فیلمها دیده و ارزیابی شوند و پدیدهای دور مانده از بازی کشف شود که آن روز میتوان گفت چه مصلحت و محافظهکاری یا بیسلیقگی و اشتباهی بازیکنی چنین خوب را دور از بازی خواسته است.
این قضیه اما انگار در این سرزمین قرار نیست به پایان برسد. این بازی اعصاب خردکن که همه ساله در جشنواره به اشکال متفاوت تکرار میشود، امسال نیز به کرات به انجام رسیده است؛ و وقتی در نظر میآوریم که بیشتر این اعتراضات ریشه تبلیغی دارند، آن وقت بیهودگی و بیمعنایی درگیرشدن اهالی رسانه در این بازی بیشتر خود را به رخ میکشد. البته این درست است که هر رسانهای بنا بر سیاست خود و تفکری که در پیش گرفته به دنبال آثار همسو با خود میگردد و با کمرنگبودن آنها در جشنواره دست به قلم میشود و نسبت به حذف فیلم فیلمساز مورد علاقهاش واکنش نشان میدهد و برای یک فیلم گاهی جشنواره و عواملش را محکوم میکند؛ اما وقتی رسانهایها میبینند که بیشترین سود این بازی را فیلمها و فیلمسازان شکستخورده میبرند، نباید در سیاستهای حمایتی خود تجدیدنظر کنند؟
جوانان پیراندیش
در آغاز جشنواره امسال تعداد زیاد فیلمهای کارگردانان فیلم اولی و دومی بهعنوان یکی از مهمترین نکات مثبت این دوره از جشنواره قلمداد میشد. اینکه از بین سیوسه فیلم بخش مسابقه بیش از یکسوم فیلمها به سینماگران تازهکاری متعلق است که نخستين حضورشان در دنیای سینما و بهتبع آن در جشنواره فیلم فجر رقم میخورد، البته میتوانست نکته مثبتی باشد و هوای تازهای در جشنواره جاری کند؛ اما نکته اصلی و نادیده و ناگفته مانده در این امیدواریها ساختار مالی- اقتصادی معیوب سینمای ایران بود. اینکه معیار فیلمسازشدن در سینمای ایران نه تواناییها و استعداد سینمایی که توانایی افراد در جمعوجور کردن سرمایه و یافتن سرمایهگذار است و بیشتر تازهآمدگان با کمک آشنایان و خانواده توانستهاند سرمایهای جمعوجور کرده و رویایشان را جامه عمل بپوشانند.
همان عاملی که باعث میشود کارگردانی چون علی عطشانی بهرغم اینکه فیلمهایش نه میفروشد و نه مورد توجه مردم و منتقدان و جشنوارهها واقع میشود، بتواند همهساله فیلم بسازد و بیشمار فیلمساز مستعدتر از او از افسردگی در کنج خانهها افتاده و شاهد آثار مشعشع این فیلمسازان باشند. همین هم شد که وقتی جشنواره به پایان نزدیک شد دیدیم که بیشتر این فیلم اولی و دومیها نشانی از جوانی در افکار و آثارشان ندارند و پیرانه سر فقط و فقط در پی این بودهاند که فیلمی بسازند و در بین دوستان و فامیل بهعنوان کارگردان سری بین سرها درآورند.
در این میان البته حساب فیلمهایی چون ویلاییهای منیر قیدی و بیست و یک روز بعد (محمدرضا خردمندان) و نیز فیلم دومیهایی چون وحید جلیلوند با فیلم بدون تاریخ، بدون انقضا و ماجرای نیمروز به کارگردانی محمد حسین مهدویان جداست؛ که در نوع خود فیلمهای استاندارد و خوبی میتوانند قلمداد شوند.
تابستان داغ ابراهیم ایرج زاد را هم که انگار داوران جشنواره چنان پسندیدهاند که حتی عدالت و انصاف را نیز وانهادهاند. اما تکلیف بقیه چیست؟ آیا آن دیگران توانستند حتیدرصدی ناچیز از انتظاراتی را که وجود داشت، برآورده سازند؟ آیا آن بقیه فیلمهای جوانانهای بودند؛ یا پیرانهسریهای یکسری نوآمده محافظهکار برای ماندن در سینمایی که انگار یکی از مهمترین شروط ماندگارشدن در آن این است که آسه بیایی و آسه بروی، مبادا که....
کمدیهای بینتیجه
سینمای کمدی برای خندیدن شکل گرفته است. برای دمی آسودهبودن. برای آرامش روان مخاطب و برای اینکه تماشاگر زمانی بگذراند و خوش باشد. این سادهترین کار را اما فیلمهای کمدی جشنواره امسال که البته بیش از دوفیلم نبودند، نتوانستند به انجام رسانند و چنین شد که این فیلمها بر خود واجب دانستند وظایفی دیگر را بر دوش خود بگذارند تا شاید ازاین طریق موفق قلمداد شوند، اما...
گشت ٢ سعید سهیلی که قرار بود ادامهای باشد، بر فیلم گشت ارشاد این کارگردان- که هم فیلم خوبی بود و هم اینکه خوب فروخت؛ نه کمدی بود و نه اینکه گشت ارشاد درآن نقشی داشت. مهمتر از اینها، اما نکته مهم این بود که گشت ٢ نمیتوانست تماشاگر را بخنداند- و این برای سعید سهیلی که نشان داده و ثابت کرده که کارش را بلد است، اتفاق خوبی نمیتواند محسوب شود. گشت ٢ درعوض تا دلتان بخواهد شعار داشت و طعنه و کنایههای سیاسی و اقتصادی؛ تا موفقیت را دراین وادی بجوید که نشد و گشت ٢ هم بدل شد به یکی از ناموفقهای جشنواره امسال...
«خوب، بد،جلف» پیمان قاسمخانی نیز بهرغم انتظارات فراوانی که ایجاد کرده بود، بهتر از سریال پژمان نبود و شگفت که در خندهآفرینی نیز گامها از آن سریال عقب مانده بود. زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی شاید در تلویزیون زوج جذابی باشند، اما در سینما نشان دادند چیزهای دیگری نیز برای درخشیدن نیاز است...
خندهدارنبودن این دوفیلم که قرار بود قهقهههای تماشاگران را باعث شوند، موجب شد سنگینی اینبار روی دوش فیلمهایی چون دعوتنامه مهرداد فرید، ماهگرفتگی مسعود اطیابی و یادم تو را فراموش علی عطشانی و حتی کوچه وثوق و یکی، دوفیلم دیگر بیفتد؛ و الحق که این فیلمها و فیلمسازان نیز سنگ تمام گذاشته و استادی خود را در خندهگرفتن از تماشاگران به عام و خاص نشان دادند!
قدیمیهای جشنواره
قدیمیها نیز دست کمی از جوانان نداشتند و کمتر توانستند انتظارات را پاسخی شایسته دهند. با اینکه الان چند سال میشود که درجشنوارههای برگزارشده فیلم فجر جوانان در ساخت فیلمهای خوب از بزرگان و قدیمیها پیشی گرفتهاند، اما فراموش نباید کرد که هنوز هم جذابیت و کنجکاوی تماشای آثار اساتید قدیمی سینما لذتی ناب است که نمیتوان با تجربه دیگری عوضش کرد؛ و این لذت عنصر غایب جشنواره امسال بود...
قاتل اهلی مسعود کیمیایی که پرسروصداترین فیلم این دوره از جشنواره بود، اگرچه یکبار دیگر نشان داد کیمیایی در کارگردانی هنوز هم از قلههای سینمای ایران است، اما فاقد آن شور و گرمایی بود که مخاطب از فیلم مسعود کیمیایی انتظار دارد. خفگی فریدون جیرانی با اینکه از نظر صناعت و ساخت تجربهای یکه و یگانه بود، اما هنوز که هنوز است فیلمهای خوب جیرانی آثار دهه٧٠ و اوایل٨٠ او هستند و خفگی را نیز یارای رقابت با قرمز و آب و آتش نبود. پوران درخشنده با فیلم زیر سقف دودی دوباره به همان روزهای محافظهکاری همیشگیاش بازگشته بود.
همایون اسعدیان با فیلم یک روز بهخصوص نشانی از آن کارگردان کاربلد دوفیلم اخیرش نداشت که توانسته بود روایتی را که داستانی به مفهوم عام نداشت، سرپا و تندرست به خط پایان برساند. مسعود جعفریجوزانی با فیلم پشت دیوار سکوت حتی از رسیدن به مرزهای بلوغ هم بازمانده بود، چه رسد به اینکه بتوانیم ادعا کنیم یکی از فیلمهای خوب کارنامهاش را ساخته است و درنهایت علیرضا داوودنژاد با فیلم فراری بود که بیشتر از هرچیزی سرگردانی کارگردان را به نمایش میگذاشت و به عبارت بهتر، داوودنژاد دراین فیلم آویزان مانده بود بین فضای فیلمهای اخیرش با نمونههای اندکی قدیمیتر چون ملاقات با طوطی و هشت پا...
جنگ درجشنواره
گذشته از اینکه این دوره ازجشنواره از نظر کمی درمقایسه با جشنوارههای سالهای اخیر توجه بیشتری به سینمای دفاع مقدس نکرده بود، اما آثار به نمایش درآمده در این ژانر ایرانی شده، واجد کیفیت بالایی بودند و به جز چراغهای ناتمام مصطفی سلطانی و دریاچه ماهی مریم دوستی که نتوانستند توجهی جلب کنند- و به اصطلاح چنگی به دل نمیزدند؛ فیلمهایی چون ماجرای نیمروز و ویلاییها را میتوان بهترینهای جشنواره سیوپنجم دانست- و شگفت که هیچ کدام از این دوفیلم جنگ را درخط مقدم دنبال نکرده بودند و به جنگ ستون پنجم درماجرای نیمروز و جنگ پشت جبههها در ویلاییها پرداخته شده بود...
کودکان درجشنواره
وقتی صحبت از سینمای کودک به میان میآید، یاد دهه٦٠ میافتیم و انبوه فیلمهایی که تمام ممیزیها و سانسور حاکم را به بهانه سینمای کودک دور میزدند- و این باعث میشد که نهتنها فیلم آنها با برداشتهای عجیب و غریب که آن روزها مد بود مواجه نشود، بلکه درکنار این رضایت فیضی هم به کودکان برسد و آنها هم درسینمای ایران فیلمی برای تماشا داشته باشند. حالا اما چنان از آن روزها دور شدهایم که جز یادش بخیر چیزی درباره سینمای کودک نمیتوان گفت.
یادش بخیر روزگاری که در سینمای ایران فیلمهایی برای و البته درباره کودکان ساخته میشد، اما الان سالهاست از اینگونه محبوب در سینمای ایران خبر چندانی نیست و اگر هم چیزی ساخته میشود، برای رفع تکلیف است. نمونهاش امسال- که فقط یک فیلم را متعلق به سینمای کودک داشتیم؛ و آن فیلم هم بهرغم اینکه فیلم خوبی بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت، اما چیزی نبود که کودکان را با دهان باز و چشمهای خیره پای پرده میخکوب کند. بیست و یک روز بعد به کارگردانی محمدرضا خردمندان فیلم درخشانی بود درباره تلاشهای یک نوجوان برای جورکردن هزینههای درمان مادر بیمارش- که نادیده گرفته شد تا جوایز و نامزدیها به فیلمهای دیگری برسد؛ که میدانید و میدانیم...