گفتمان دولتساز يا دولت گفتمانساز؟اگر جريان يا فردي بتواند گفتمان خود را در عرصه اجتماعي هژمون نمايد به صورت طبيعي ميتواند بدون ارائه برنامه، گفتمان رقيب را به چالش بكشاند و انسداد آن را رقم بزند، اما رسيدن به قدرت از طريق گفتمان براي جريان مستقر بسيار سخت است. تجربه سالهاي گذشته نشان ميدهد كه برخي گفتمانها موفق به دولتسازي شدهاند. دالهاي تهي كه خاتمي (قانونگرايي- آزادي)، احمدينژاد (عدالت) و روحاني (اعتدال) برگزيدند، دقيقاً منطبق بر اعتراض اجتماعي به وضع موجود بود و جنبههاي كرداري گفتمان در جامعه لمس ميشد. اما جرياني كه در قدرت مستقر است به دو دليل نميتواند خالق گفتمان باشد؛ اول اينكه بايد كارنامه ارائه دهد و چون خود مستقر بوده است، نميتواند مجدداً دست به توليد گفتماني بزند كه عليه خود (وضع موجود) باشد.
اگر گفتمان اوليه جريان مستقر اعتبار اجتماعي داشته باشد با ارائه كارنامه كارآمد قابل بازسازي است در غير اين صورت توليد گفتمان جديد به معني عبور خاموش از كارنامه منفي خود و رويآوري مجدد به شعار است، دوم اينكه دولت مستقر دولت همه ملت است و تلاش مينمايد طوري مشي نمايد كه همه سلايق، گرايشها و نخبگان را به خود جلب نمايد. رئيسجمهور مستقر خود را در تراز ملت ميبيند و امكان توليد گفتماني كه بتواند همه سلايق ملت را پوشش دهد، وجود ندارد، به طور مثال رئيسجمهور قبلي با گفتمان عدالت به ميدان آمد و اين گفتمان حتي در دور دوم نيز از اعتبار اجتماعي برخوردار بود، اما در ادامه كار، مردم كارنامه ميخواستند و دولت براي جلب همه سلايق به اشتباه به سراغ گفتمان رفت؛ گفتماني كه مخدوش بود، به اين معني كه از كورش تا مهدويت، از اسلام ناب تا مكتب ايراني، از جهانشمولي اسلام تا اينكه «دوران حاكميت يك دين بر جهان گذشته است» را در خود داشت و اينچنين شد كه هم گفتمان مخدوش بود و هم كارنامه بعد از سال 91 قابل دفاع نبود، اما تجربه تاريخي نشان ميدهد جريانهايي كه با گفتمان به ميدان ميآيند، پس از پيروزي و استقرار، گفتمان را رها و به ساختار و تشكيلات ميانديشند.
نتيجه اين امر به جاي احزاب دولتساز به دولتهاي حزبساز (كارگزاران، مشاركت و يكتا) تبديل ميشود و هويت مديران مستقر در فرداي پس از قدرت با تشكيلات نوظهور هويتيابي ميشوند. بنابراين اكنون كه به سمت انتخابات ميرويم جريان مستقر از توليد گفتمان عاجز است. نه اعتدال موضوعيت اجتماعي دارد و نه گفتمان جديدي توانايي ظهور دارد. جريان مستقر فقط ميتواند با كارنامه كه زبان كاركردي گفتمان محسوب ميشود، رأي بياورد اما جريان رقيب راحت ميتواند دست به توليد گفتمان بزند. اگر شرط توليد گفتمان مطالعه وضع موجود و شناخت عطش اجتماعي است، جريان بيرون از قدرت راحتتر ميتواند گفتمان سلبي و ايجابي خود را سامان دهد. بنابراين ميتوان انتخابات آينده را جدال «گفتمان» با «كارنامه» دانست و جنبههاي سلبي كارنامه خود مرزهاي هويتي گفتمان رقيب را بازسازي مينمايد و در ذهن اجتماع مينشاند.
اگر اعتدال رمز انفعال، ناكارآمدي و زمينگيري دولت در داخل، غرب و منطقه شده است، لاجرم دال مركزي گفتمان رقيب «انقلابيگري» خواهد بود. عناصر اصلي اين گفتمان به صورت طبيعي عمل انقلابي، نفي فساد، نفي اشرافيت و ارتقاي غرور ملي است. نشست روز پنجشنبه جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي نشان داد قدرت بازسازي نيروي انساني و گفتمان وجود دارد و اگر اين جريان بتواند با انقلابيگري بر رقيب غلبه نمايد، نشانگر باور اجتماعي به حل مشكلات از طريق حاكميت انقلابيون است. زبان كاركردي گفتمان انقلاب اسلامي نيز نمادهاي برجستهاي دارد كه كارآمدي آن را ثابت ميكند. قلههاي كارآمدي انقلاب اسلامي توسط انقلابيها درنورديده شده است كه ميتوان به شهرياري (هستهاي)، تهرانيمقدم (موشكي)، كاظمي آشتياني (سلولهاي بنيادين) و ... اشاره كرد. گفتمان انقلاب اسلامي همچنان داراي توان رقابت با كارنامه فساد، اشرافيگري و ميلياردرهاست. آن را دستكم نگيريم.