زند وكیلی: روی فرش قرمز برای مردم دنیا چه داریم؟

علی زند وكیلی می‌گوید ابدا ایرادی ندارد نوعی از موسیقی ویژه مهمانی‌ها و دورهمی‌ها داشته باشیم، و سپس این نكته را یادآور می شود كه باید به نوعی از موسیقی كه قرار است روی فرش قرمز به مردم دنیا نشان دهیم فكر كنیم.

به گزارش نما، نرگس کیانی: علی زند وکیلی «جانانه» را با فضایی کانتری (گونه‌ای از موسیقی محلی آمریکا) شروع می‌کند و در ادامه می‌رسد به «آمدی جانم به قربانت...» و برمی‌گردد به رِنگِ ایرانی. نمونه‌ای که طبق گفته خودش می‌توان تمام قد پایش ایستاد و از دادن نام تلفیقی به آن دفاع کرد. در کنار «رویای بی‌تکرار» آلبوم جدید این خواننده، تور کنسرت‌های شهرستان و کنسرت بیست و سوم اسفند او که در برج میلاد برگزار می‌شود و قطعه «باهار شیراز» که در فروردین 96 منتشر خواهد کرد بهانه‌ای شد تا با او به گفت‌و‌گو بنشینیم.

در گفت‌و‌گوی‌تان با یکی از خبرگزاری‌ها در پاسخ به این سوال که آیا ردیف‌های موسیقی قابل به روز شدن هستند تا از طریق آن بتوان جوانان را به موسیقی سنتی علاقه‌مند کرد گفته بودید؛ برای این که بتوانیم موسیقی ردیف دستگاهی را به جوانان معرفی کنیم باید حال و هوای آن را به ذهنیت جامعه امروز که موسیقی برایش فقط رپ یا پاپ است نزدیک کنیم. گرایش علی زند وکیلی به موسیقی تلفیقی راهی برای نزدیک کردن موسیقی اصیل به حال و هوای جامعه امروز است؟

من در بستر موسیقی اصیل زندگی کرده‌ام و آموزش دیده‌ام. موسیقی اصیل و ناب ما با اساتیدی چون محمدرضا شجریان، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و پیش از آن با گروه اساتید؛ فرامرز پایور، علی‌اصغر بهاری، جلیل شهناز، محمد اسماعیلی و محمد موسوی دورانی طلایی را از سر گذرانده است و متر و معیاری دارد که به واسطه آن هر کسی نمی‌تواند ادعای کار در حوزه موسیقی اصیل را داشته باشد.

موسیقی علی زند وکیلی قطعا صرفا اصیل نیست. در بعضی قطعات مانند «سیه مو» یا «تُرُش رو» یا تیتراژ سریال «پژمان» اگرچه آواز و بیان من اصالت دارد، اما در تلفیق با سازهایی چون گیتاربیس، گیتار الکتریک و پیانو قرار می‌گیرد.

مثالی از آلبوم جدیدم می‌زنم؛ قطعه «جانانه» فضایی کاملا کانتری (گونه‌ای از موسیقی محلی آمریکا) دارد و نوازنده ویلُن‌ام برای نواختن این قطعه لحن ویلُن کانتری را بررسی و همان گونه اجرا کرده است. این فضای کانتری در ادامه می‌رسد به؛ (بشکن می‌زند و آرام می‌خواند) «آمدی جانم به قربانت...» و برمی‌گردد به رِنگِ ایرانی.

پس علی زندوکیلی موسیقی‌اش تلفیقی است، اما با تکیه بر گذشته‌ای با اصالت که همچنان به آن پایبندم. من هنوز ردیف می‌خوانم و ردیف درس می‌دهم و ردیف و دستگاه برایم حکم شاه‌راهی را دارد که مسیرم را روشن می‌کند.

اگرچه توجه سی و پنجمین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر به موسیقی تلفیقی اتفاقی خجسته بود، اما ظاهرا مسئولان برگزارکننده هر گروهی را که نمی‌دانستند کجا بگذارند در این دسته قرار داده بودند.

البته که هر نوعی از موسیقی را نمی‌توان تلفیقی نامید و اگر اثری را در این دسته قرار می‌دهیم باید بتوانیم پایش بایستیم و از آن دفاع کنیم. به عنوان مثال؛ در آلبوم «رویای بی‌تکرار»، اینترو (مقدمه) قطعه «بی‌تابانه» فضایی ایجاد می‌کند که بسیاری از شنوندگانش می‌گویند به یاد موسیقی گروه پینک فلوید می‌افتند ولی فضای آواز من کاملا ایرانی است و می‌توانم بابت نسبت دادن واژه تلفیقی به آن توضیح دهم و دفاع کنم.

آن دسته از قطعات شما که شاد نیستند، اما هیجانی درونی ایجاد می‌کنند کم نیستند. شیوه علی زند وکیلی برای رسیدن به چنین کیفیتی چیست؟

برای رسیدن به نکته مورد اشاره شما، خالق اثر باید درون قطعه‌اش را به درستی بررسی کند تا ببیند مضمون، زمینه چه نوع بازی را برایش فراهم می‌کند. به عنوان مثال من وقتی در قطعه «جدایی» می‌گویم «رفیقم چی بگم بارونه حالم/ مثه اشکای من رو شونه تو/ می‌ترسم سر بزارم روی دستات/ یهو سقفش بریزه خونه تو...» باید حال درونی‌ام طوری باشد که این تصویر را در ذهن شنونده بسازم و نمی‌توانم راحت از رویش بگذرم.

مثال دیگری می‌زنم؛ بدون قصد قیاس بهروز وثوقی چه زمانی که سیدِ «گوزن‌ها» می‌شود، چه وقتی مجید ظروف‌چیِ «سوته دلان» است، چه وقتی در «کندو» ابی نسیه را نشان‌مان می‌دهد و چه در ده‌ها فیلم دیگر، چنان با نقش یکی می‌شود که تصویری فراموش نشدنی برایمان می‌سازد.

یا باز هم بدون قصد قیاس چه کسی می‌تواند تاثیرگذاری مایکل جکسون را انکار کند؟! کسی که لوچیانو پاواروتی، آندریا بوچلی، سلن دیون، ماریا کری و... به یادش خواندند و قبولش داشتند. او با کاری که می‌کرد چنان یکی می‌شد که تصویرش هیچ گاه از ذهنتان پاک نخواهد شد. به نظرم هر هنرمندی در هر ژانری که کار می‌کند باید بتواند چنین تصویری از خودش و اثرش در ذهن مخاطب بسازد تا هیجانی که مورد اشاره شماست ایجاد شود.

چرا علی زند وکیلی «رویای بی‌تکرار» را اولین آلبوم رسمی و حقیقتی خود می‌نامد و چه می‌شود که آلبوم قبلی‌اش «یادی به رنگ امروز» با بازخوانی ترانه‌های نوستالژیک برایش در چنین جایگاهی قرار ندارد؟

همان طور که می‌دانید اساسا کلید خوردن بازخوانی ترانه‌های نوستالژیک در روند کاری من از نمایش «ترانه‌های قدیمی» به کارگردانی محمد رحمانیان آغاز شد. تاکید می‌کنم تا پیش از آن هیچ بازخوانی‌ای انجام نداده بودم و خیلی‌ها به اشتباه فکر می‌کنند علی زند وکیلی کارش را با بازخوانی شروع کرده است! در صورتی که سال 87-86 ترانه‌های فروغ فرخزاد با صدای من در آلبوم «میان تاریکی» منتشر شد و پیش از آن «ناردونه» و «دنیا» را خوانده بودم اما تعداد کسانی که این قطعات را شنیده‌اند کم اند یا در آلبوم «چون رقص آب» قطعاتی از حافظ و احمد شاملو را هم چون «روزگار غریبی‌ست نازنین» خواندم. این را هم در پرانتز بگویم که احمد شاملو همواره مخالف خوانده شدن اشعارش با موسیقی ایرانی بوده که شاید به خاطر حساسیت و دل بستگی‌ای باشد که به آثارش داشته است.

چرا علی زند وکیلی به سمت بازخوانی رفت؟ چون چنین موقعیتی به دعوت استاد محمد رحمانیان برایش پیش آمد. من در «ترانه‌های قدیمی» وقتی حال تماشاگرانی را می‌دیدم که هر بار به عنوان مثال با شنیدن قطعه «رفتی» اشک می‌ریزند و منقلب می‌شوند طبیعتا می‌دانستم بخشی از این ماجرا به خاطراتی که از این قطعه دارند برمی‌گردد. همین مسئله زمینه انتشار آلبوم «یادی به رنگ امروز» را فراهم کرد والا از ابتدا برنامه‌ای برای رفتن به سمت بازخوانی وجود نداشت.

برای همین هم «رویای بی‌تکرار» را به عنوان اولین آلبوم رسمی‌ و حقیقت خود می‌شناسم. چون به واسطه آلبوم قبل خیلی‌ها فکر می‌کنند فقط به بازخوانی وابسته‌ام. حتی یک بار از من سوال شد چون نمی‌خواهی برای شعر، ملودی و تنظیم هزینه کنی سراغ بازخوانی می‌روی؟! در صورتی که من و مدیر برنامه‌ام محمود شبیری برای هر کدام از قطعات سه، چهار ماه درگیر گرفتن اجازه و پرداخت حق و حقوق آن‌ها به صاحبانشان بودیم چون وظیفه خود می‌دانستیم برای هر کدام از قطعات اجازه‌نامه بگیریم.

«رویای بی‌تکرار» حقیقت من است چون خیلی‌ها مطمئن بودند علی زند وکیلی می‌خواهد در مسیر بازخوانی پیش برود و این آلبوم اشتباه بودن تصورشان را نشان داد.

پاسخ‌تان به انتقاداتی که به این بازخوانی‌ها وجود داشت چیست؟

معتقدم هنرمند نباید خود را درگیر تعصب و سلیقه کند. نقد کارساز برای من بسیار قابل احترام است و آن را می‌پذیرم اما نه نقدی را که از روی حسادت باشد. نکته مثبت بازخوانی‌ها برای من آشنا شدن نسل جدید با این قطعات بود. نزدیک‌ترین شاهد حرفم برنامه‌ای بود که روز هجدهم اسفند در موسسه «بنیاد خیریه مهرانه قلب سفید» برگزار شد. محمود شبیری متوجه شده بود کودکان کاری که به این موسسه رفت و آمد می‌کنند قطعه «به سوی تو» را با صدای من تمرین کرده‌اند و دوست دارند آن را اجرا کنند و من با آن‌ها قرار دیدار و تمرین گذاشتم.

نسخه اورجینال این قطعه دهه 40 شمسی منتشر شده است و چرا نباید خوشحال باشم از این که به واسطه بازخوانی‌اش توسط من، کودکانی هفت هشت ساله ترغیب شده‌اند گوشش دهند و بخوانندش. این وظیفه ماست که اجازه ندهیم چنین آثاری فراموش شوند. آیا ترجیح می‌دهیم این کودکان قطعات پوچی را گوش کنند که به واسطه تقلیدشان از روی دست یکدیگر، یک ماه بعد فراموش می‌شوند؟ من بر خود واجب می‌دانم که قطعاتی را بعد از 40 یا 50 سال مجددا بخوانم تا این کودکان بدانند موسیقی پدرانشان چه بوده است و بدانند که موسیقی پاپ و راک مال ما نیست. چرا موسیقی چینی، ژاپنی، ترکی، عربی و... در جهان شناخته شده است اما موسیقی ایرانی نتوانسته جایگاه خود را در عرصه بین‌المللی پیدا کند؟

ابدا ایرادی ندارد که نوعی از موسیقی ویژه مهمانی‌ها و دورهمی‌ها داشته باشیم اما باید به موسیقی‌ای هم که قرار است روی فرش قرمز به مردم دنیا نشان دهیم فکر کنیم یا نه؟

در ادامه ادای دین‌تان به موسیقی فولکور شیراز شاهد قطعه جدیدی در این زمینه از شما خواهیم بود؟

قطعه‌ای داریم به نام «باهار شیراز» که فروردین 96 منتشر خواهد شد. این ترانه بهمن سال گذشته با ترانه زیبای داود غلامی‌شیرازی و با صدا و آهنگسازی برادرم محمد زند وکیلی منتشر شد و این بار من آن را خواهم خواند.

۱۳۹۵/۱۲/۲۲

اخبار مرتبط