ظلمت كشيده، قدر نور را ميداند،
فتنه ديده، بهاي امنيت و آرامش را ميشناسد
و راه رفته، ارزش «راهنما» را ميفهمد.
تازه به دوران رسيدههاع نه از پيشينه مجاهدتهايي خبر دارند كه در طول قرنها براي روشن نگه داشتن «مشعل ايمان» در دلهاي مومنان انجام گرفته است و نه قدر نورافشانان، در رواق فكر و دل امت را ميشناسند. از اين رو، چندان مهم نيست كه چه صدمهاي به «باور»ها وارد آيد و چه ترديدهايي نسبت به پيشوايان حقيقتو هدايت به وجود آيد.
واقعيت اين است كه گاهي برخي «عمل»ها از سوي بعضي «چهرهها سبب سست شدن باورهاي مردم ميگردد. چراغ باور، كم سو ميشود و به تدريج به خاموشي ميگرايد.
ايجاد شك و ترديد در باورها و اعتقادات، هر چند ناخواسته باشد، عواقب سوئي دارد.
فرو ريختن «ديوار اعتقاد» خيلي چيزهاي ديگر را فرو ميريزد.
شكستن «قداست ايمان» بسياري از قداستها را ميشكند.
اين خاكريز اگر فرو ريزد، چيزي در برابر هجومها براي مقاومت باقي نميماند.
اين ضربه بزرگترين «تهاجم فرهنگي» است.
وقتي ايمان و عقيده سست شود و جايگاه باورهاي ديني متزلزل گردد بقيه ارزشها، تعهدها، پايبنديها و قداستها هم ضربه ميبيند.
دشمنان ميدانند كه چه ميكنند.
اصطلاح «تيشه به ريشه» اين جاست كه خيلي خوب روشن ميشود.
عده اي مرموزانه، خبيثانه، شيطنت آلود و با نقشه به اين كار مشغولاند.
جمعي هم غافلانه، جاهلانه، ساده لوحانه، بي خبرانه و چه بسا به «قصد قربت» ضربه ميزنند. كسي كه در رأس يك جريان قرار دارد، يا هدايتگر يك قوم و جمعيت است، يا پرچمي برافراشته و عدهياي را دور خود جمع كرده است يا با شعارها و دعوتهايي موجي پديد آورده است وقتي بيفتد و بلغزد همه آنان كه پشت سر او و شعارهايش قرار دارند، ميافتند.
همه كه دقيق و موشكاف و تحليلگر نيستند!
همه كه مرز ميان «اشخاص» و«اهداف» را تميز نميدهند.
خيليها حق را با چهرهها و اشخاص ميشناسند وقتي چهرهاي خراب شد، معيارهاي افراد پيرو هم در هم فرو ميريزد و مخدوش ميشود.
پس، واي بر آنان كه سبب به هم ريختگي ايمان و اعصاب و افكار تودههاي مؤمن ميشوند.
واي بر آنان كه «لباس اسلام» ميپوشند تا از «مسجد الحرام» سرقت كنند. جامه «خدمت» به تن ميكنند تا به دغل كاري و خيانت بپردازند. به امامزاده ميروند تا طراري و جيببري كنند. همه جا پر از «علامت» است، تا «راه» گم نشود.
ولي بعضي علامتها و نشانهها را برميدارند يا تابلو و علامت عوضي سر راه مردم نصب ميكنند تا همه جادهها را به سمت و سئي «منافع خويش» بكشند.
سعدي ميگويد:
شنيدم گوسفندي را بزرگي
رهانيد از دهان و دست گرگي
شبانگه كارد بر حلقش بماليد
روان گوسفند از وي بناليد
كه از چنگال گرگم در ربودي
چود ديدم عاقبت، گرگم تو بودي
منبع: هفته نامه پنجره