به گزارش نمابه نقل از خبرآنلاین سروش دباغ، پسر عبدالکریم سروش با بیان این که پوپر از فیلسوفان مهم قرن بیستم است و عمده شهرتش بهخاطر ایدهها و نوآوریهایی است که در حوزه فلسفه علم داشته است، گفت: اگر بخواهید او را با برخی دیگر از فیلسوفان مهم قرن بیستم نظیر فرگه، ویتگنشتاین، هایدگر و کریپکی مقایسه کنیم، آن جایگاه را ندارد.
وی افزود: دو فیلسوفی که در قرن بیستم دست بالا را دارند، به گواهی آنچه در مقالات و کتابهای فلسفی و دپارتمانهای فلسفه دیده میشود، ویتگنشتاین و هایدگر هستند؛ اولا بهخاطر نفوذی که ایدههای آنها در شاخههای مختلف فلسفه داشته و ثانیا حجم کثیری از مطالبی که در قالب مقاله و کتاب و کنفرانس درباره آراء و اندیشههایشان نوشته و منتشر میشود. از این حیث، منزلت پوپر با این دو فیلسوف متفاوت است.
گزیده اظهارات سروش دباغ در گفت و گو با هفته نامه پنجره در ادامه می آید:
چنانکه شنیدهام زمانی که آقای سید محمد خاتمی رییسجمهور بودند، توصیه کرده بود که اعضای کابینه کتاب «درس این قرن» کارل پوپر را بخوانند. از اینجا میتوان تأثیر این ایدهها را در مدیریت کلان کشور هم دید. بهنظر من البته بخت یار آقای خاتمی نبود و متأسفانه این ایدههای رهگشا و کارآمد نظیر مهندسی گام به گام و عقلانیت انتقادی نهادینه نشد و راه نیکویی که ایشان در پیش گرفته بود، از جایی متوقف شد و ادامه پیدا نکرد.!
• پوپر خصوصا در دهههای شصت و هفتاد میلادی بهخاطر ایدههای نوآورانهای که در حوزه فلسفه علم مطرح کرد، فیلسوف مهم و قابل اعتنایی است. اکنون هم وقتی کسی تاریخ فلسفه علم میخواند، گریز و گزیری از خواندن ایدههای او ندارد. البته اهمیت پوپر تنها در این عرصهها نیست. او علاوهبر فلسفه علم، ایدههایی در حوزه فلسفه احتمالات و فلسفه تاریخ و فلسفه سیاست هم مطرح کرده و کتاب بحثانگیز «جامعه باز و دشمنان آن» را منتشر کرده است.
مطرح شدن پوپر در ایران بیشتر به سبب ورود رشته فلسفه علم در اوایل انقلاب اسلامی بود. البته قبل از انقلاب نامی از پوپر در کتابها بود؛ مثلا مرحوم زرین کوب و مرحوم بزرگمهر در آثار تألیفی و ترجمهای خویش به پوپر اشاره کرده بودند، اما مطرح شدن پوپر در ابعاد وسیع برمیگردد به سالهای اول انقلاب و انتشار کتابهایی چون «علم چیست؟ فلسفه چیست؟ » از دکتر عبدالکریم سروش و همچنین بحثهایی که ایشان درباره فلسفه علم در دپارتمانهای فلسفه مطرح کرد.
• دو گونه مواجهه با پوپر در اوایل انقلاب اسلامی رخ داد؛ یکی بهخاطر نقد او از مارکسیسم است که ابتدا در کتاب «نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی» عبدالکریم سروش مطرح شد. در واقع برای نقد اندیشههای چپ از ایدههای او استفاده شد که سبب گردید اندیشه پوپر برد زیادی پیدا کند و طنین انداز شود. این اقبال بهخاطر استفاده از اندیشههای لیبرالی بود برای نقد سنت چپ که در جای خود و در فضای انقلابی آن زمان مؤثر بود و توانمند؛ خصوصا برای مخاطب ایرانی متضمن ایدههای نو بود. این کتاب ابزارهای نظری لازم را به کسانی میداد که تعلق خاطری به گفتمان چپ نداشتند و نمیتوانستند خود را در مقابل رقیب تجهیز کنند. این اولین نوع مواجهه با پوپر بود که در سالهای منتهی به انقلاب و سالهای اول انقلاب روی داد.
• مواجههای که با پوپر صورت گرفت بیشتر سیاسی بود نه فلسفی؛ یعنی مدافعان ایده ولایت فقیه پس از انقلاب تصورشان این بود که یکی از کسانی که اندیشههای لیبرالی دارد و باید نقد شود، پوپر است. در ابتدا دکتر فردید در این باب پیشگام بود و بعد از او هم دکتر داوری و دیگران وارد شدند و نقدهای تندی را متوجه پوپر کردند، اما نقدها بیشتر جنبه سیاسی داشت، تا اینکه جنبه فلسفی داشته باشد.
• به گواهی آثاری که از ایشان منتشر شد، این مطالب را میگویم. وقتی به این روند نگاه میکنیم، میبینیم این مواجهه بیشتر سیاسی بوده است. ایشان تصور میکردند آموزههای پوپر اندیشه رقیبی است که برای بسط ایدههای لیبرالی از آن استفاده شده است. در عین حال چون بنا داشتند از موضع رسمی جمهوری اسلامی دفاع کنند، بر آن شدند که این فیلسوف و ایدههایش را که در فضای اندیشه ایران مخاطب پیدا کرده بود، بکوبند. دلیل بحثانگیز شدن پوپر این بود. در مجموع بهنظرم مواجهه فردید و داوری با پوپر نهایتا سیاسی بود نه فلسفی ؛ هرچند رگههای فلسفی هم داشت.