اینکه دختری زینت پدر باشد امر مهمی است؛ اما اگر آن پدر فخر عالم و امام المشارق و المغارب باشد مسئله بسیار متفاوت خواهد بود. زینت علی (ع) بودن لقبی نیست که بتوان با مسامحه و از روی تعارف به کسی داد. علیالخصوص اگر دانسته شود که این نام زیبا را فرشته والامقام وحی، حضرت جبرائیل امین از سوی خداوند برای او برگزید و چه نیکو انتخابی! اگر هیچ فضیلتی برای او در تاریخ ذکر نمیشد الا همین نامگذاری از سوی خدای متعال بازهم برای مباهات بر عالم کافی بود.
اما زینب (س) که بود؟ چه میشد اگر زینبی در کربلا نمیبود؟ او نهفقط زینت امام که نایب الا مام هم بود. اگر زینب نبود سلسله امامت به دست شقیترین آدمی زادگان در نخستین روزهای امامت چهارمین امام شیعیان میگسست و رسالت الهی امامان در تبیین صحیح و راستین دین محمدهیچ کس حق ندارد در انتخابات از قانون عدول کند(ص) ناتمام میماند
عباس محمود عقاد، در روایت شاعرانه خویش از کربلا، مینویسد:
«و آنگاهکه حضرت زینب (س) با شنیدن فرمان ابن زیاد در به قتل رسانیدن علی بن حسین (ع) بیدرنگ و قدرتمند خود را به برادرزاده عزیزش و امام معصوم زمانش رسانید، او را در آغوش کشید و فریاد مخالفت سر داد و آنچنان ابن زیاد و مأمورانش را حیرتزده و مبهوت ساخت که ناخودآگاه دست از تصمیم پلیدش کشید. بدون شک اگر فداکاری زینب نبود، نزدیک بود از تنها برجایمانده از نسل حسین (ع) نیز فقط نشانی از نام او بر زبان ابن زیاد ملعون باقی بماند.»
محمدجواد مغنیه، متفکر صاحبنام لبنانی مینویسد:
«علی (ع) علوم رسول خدا (ص) را که مستقیماً از فرستاده الهی دریافت کرده بود، به ذریه و اولاد خویش سپرد و این علوم از طریق آل و ذریه او به دست ما رسید.»
زینب (س) نهفقط زینت پدر که ضامن بقای اسلام نبوی و علوی بود. او هم نقش پیامبری ایفا نمود و هم کار امامت. اگر زینب نبود، در زمان بیماری امام سجاد (ع) مردم چگونه حلال و حرام خدا را میشناختند و گره از مشکلات شرعی خویش میگشودند؟
از همین روست که شیخ صدوق (ره) مینویسد:
«حضرت زینب (علیها السلام) نیابت خاصی از طرف امام حسین (ع) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه میکردند. از او میپرسیدند تا اینکه حضرت سجاد (ع) بهبود یافت.»
علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقال، آورده است:
«زینب (س) مانند امام دارای مقام عصمت بوده و کسی را نمیرسد که انکار کند و نپذیرد و اگر چنین نبود، هرآینه امام حسین (ع) مقدار و پارهای از بار سنگین امامت و پیشوایی روزگار رازمانی که امام سجاد (ع) بیمار بود بر او حمل و واگذار نمینمود و پارهای از وصایا و سفارشهای خود را به او وصیت نمیکرد و امام سجاد (ع) او را در بیان احکام و آنچه از آثار و نشانههای ولایت و امامت است، نایبه به نیابت خاصه و جانشین خود نمیگردانید.»
بعدازآن نیم روز سخت در عاشورا و در مسیر پرپیچ و مسیر کربلا تا کوفه و کوفه تا شام صدایی رساتر از صدای زینب کبری (س) شنیده نشد.
در کتاب «احتجاج» طبرسی چنین روایتشده است:
«چون زینب (س) دختر علی (ع) بهجانب مردم اشاره کرد که ساکت شوند با همان اشاره، نفسها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد. پس شروع به سخن کرد... . مردم، با شنیدن این سخنانِ ملامت انگیز، حیرتزده و مبهوت گریستند و دستهای خود را از حسرت و اندوه به دندان میگزیدند.» این حقیقت چنان آشکار بود که کارگزاران ستمپیشه آن زمان نیز زبان به اعتراف گشودند. عمروبن سعدالاشراق، والی مدینه در زمان حکومت یزید، پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه به یزید چنین نوشت: «همانا که وجود زینب (س) در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین (ع) را بگیرد.»
کمال السید، در کتاب «زنی به نام زینب (س)» مینویسد:
«زنی به نام زینب (س) که در سینهاش قلب علی (ع) میتپید و در چشمانش فروز زندگی حسین (ع) موج میزد، به کاخ یزید وارد شد با گامهایی استوار... در برابر اینهمه صلابت و سترگی، یزید و ابن زیاد از تختهایشان فروافتادند.... یزید در مقابل منطق سرخ زینب (س) مثل مگس کوچک و ناچیز شده بود و شاید برای نخستین بار بود که باور کرد حسین (ع) هنوز زنده است. هنوز در کربلا میجنگد و نزدیک است که به دروازههای دمشق برسد.»